#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#استاد_غلامرضا_سازگار
اگر نشد که نهم رو به کربلای حسین
بقیع را کنم از گریه کربلای حسین
نگه به چهرۀ عباس کرده، میگفتم
هزار مرتبه عباس من فدای حسین
به دشت کرب و بلا تا کنند پرپرشان
چهار دسته گل آوردهام برای حسین
شب عروسی خود نیز با علی گفتم
چو من هزار عروسند خاک پای حسین
ز کودکی به عزیزان خویش میگفتم
که سر به دست بگیرید در هوای حسین
همیشه بود به هر جا نگاه عبّاسم
به ماه عارض و بر قامت رسای حسین
نگاه من هم از آن بود بر رخ عباس
که داشت جلوه ز روی خدانمای حسین
به چار نجل شهیدم درود باد درود
که بود پشت سر هر یکی دعای حسین
حضور فاطمه آرم به حشر چار ذبیح
که جانشان شده تقدیم در منای حسین
همیشه بود روان روح چار فرزندم
چو اختران ز پی ماه در قفای حسین
خدا گواست ز عباس بیشتر میبرد
دل مرا همه جا نام دل ربای حسین
به دشت کرب و بلا جای شاخۀ یاسم
به خاک پای وی افتاد دست عباسم
نسیم علقمه پیوسته میدهد خبرم
که پاره پاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمهام
نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر به برم
هزار بار الهی شود فدای حسین
نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین
هر آن چه خون جگر میچکد ز چشمترم
چو شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنان که محو شود در شرار دل، اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عباس
ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم
الهی آن که کنار دو دست عباسم
فتد به خاک قدمهای اهل بیت سرم
برای شیر خدا چار شیر آوردم
هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب
به سان پیکر عباس پاره شد جگرم
چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب
ز دیده خون جگر ریزم از غم زینب
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای شده محرم به ولای ولی
فاطمۀ دوّم بیت علی
اختر تابندۀ برج ادب
شیر زن خیل زنان عرب
امّ بنین امّ ادب امّ نور
چشم بد از قدر و جلال تو دور
اختر تابندۀ برج شرف
همسر ارزندۀ شاه نجف
یار علی مادر صدق و صفا
مرّوج مکتب عشق و وفا
باغ گل یاس، سلامٌ علیک
مادر عبّاس، سلامٌ علیک
فخر تمام شهدا کیست تو
شیر زن شیر خدا کیست تو
معرفتت زبانزد عالم است
هر چه بگویند به وصفت کم است
مقاوم و صابر و آزاده ای
چار پسر بهر علی زاده ای
چار پسر نه، چار قرص قمر
چار ستاره چار نور بصر
ای به علی پس از وفات بتول
همچو خدیجه در سرای رسول
درود بر سه سرو بستان تو
بر گل عبّاسی دامان تو
تو گفته ای، ای گل باغ عفاف
با پسر فاطمه شام زفاف
کی همه جا چشم و چراغ همه
منم کنیز مادرت فاطمه
همدم نور احدی فاطمه
عروس بنت اسدی فاطمه
تو بانوی بیت ولی گشته ای
دور حسین ابن علی گشته ای
تا که در آن بیت مقرّب شدی
از دل و جان عاشق زینب شدی
به پاس اخلاق ز گل بهترت
خواند بهین دخت علی، مادرت
حق بتو یک بهشت احساس داد
دسته گلی بنام عبّاس داد
دید چو بر عشق ادب قائمت
داد خدا ماه بنی هاشمت
حق به تو در بیت ولا راه داد
تا بتو سه ستاره یک ماه داد
ماه تو از ماه فلک خوبتر
پیش علی از همه محبوب تر
ستارگانت همه خورشید نور
چشم بد از جمالشان باد دور
سزد که ناموس خدا خوانمت
مادر کلّ شهدا خوانمت
در بغلت بود گل یاس تو
یعنی قندانۀ عبّاس تو
بود چو خورشید رخش منجلی
خواستی دهی به دست علی
مشام تو شنید بوی حسین
چشم تو افتاده به روی حسین
فدایی خون خدا خواندیش
دور سر حسین گرداندیش
ای ادب از تو ادب آموخته
به پای مصباح هدی سوخته
دلم گرفته ذکر امّن یجیب
زیارت مدینه ام کن نصیب
که گریم از برای تو در بقیع
به یاد گریه های تو در بقیع
بقیع از اشک تو آید به جوش
صدای گریۀ تو آید بگوش
کرده به داغ چار فرزند صبر
کشیده ای چهار تصویر قبر
اشک مصیبت ز بصر ریختی
به یادشان خون جگر ریختی
چشم تو از بسکه فراوان گریست
به گریۀ تو چشم مروان گریست
تو نالۀ وا ولدا می زدی
اهل مدینه را صدا می زدی
بدین سخن فکند آهت طنین
که کس نگوید به من امّ البنین
منکه دگر امّ بنین نیستم
مادر چار نازنین نیستم
چار گلم ز تیغ پرپر شدند
چار مهم به خون شناور شدند
امّ بنین باغ گل یاس داشت
دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت
ای ثمر دل گل احساس من
ساقی اهلبیت عبّاس من
شنیده ام دست تو از تن زدند
به فرق تو عمود آهن زدند
شنیده ام تا که تو رفتی ز دست
پشت حسین ابن علی هم شکست
شنیده ام که جای من فاطمه
به دیدنت آمده در علقمه
شنیده ام شعله به خشمت زدند
شنیده ام تیر به خشمت زدند
شنیده ام سکینه بی تاب بود
جام به کف منتظر آب بود
شنیده ام که دشمنان صف زدند
کنار جسم بی سرت کف زدند
شنیده ام که شد ز شمشیر تیز
پیکر تو چو برگ گل ریز ریز
گریه کنم روز و شب ای نور عین
بهر تو نه بلکه برای حسین
تو در مدینه مادری داشتی
مادر خونین جگری داشتی
اگر که پاره پاره شد پیکرت
بود به دامان برادر سرت
حسین فاطمه برادر نداشت
کشته شد و مثل تو مادر نداشت
تو را فراق اشجع النّاس کشت
داغ حسین و داغ عبّاس کشت
جز غم و اندوه و فغانت نبود
حیف که آن چار جوانت نبود
تا که بگریند برایت همه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
سلام بر اشک تو یا فاطمه
جزای تو اجر تو با فاطمه
گریه تو به جز عبادت نبود
وفات تو کم از شهادت نبود
داغ تو یک شرارۀ نار بود
برای اهلبیت دشوار بود
مدینه در وفات امّ البنین
ناله اش افکند به گردون طنین
ز ناله و سوز پر آوازه شد
دوباره داغ فاطمه تازه شد
سلام «میثم» به گل یاس تو
به دست و چشم و سر عبّاس تو
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#محمدجواد_غفورزاده#شفق
جز او بقیع زائر خلوتنشین نداشت
در کوچه باغ مرثیههاخوشهچین نداشت
نجوای غمگنانۀ این مادر صبور
تأثیر، کمتر از نفس آتشین نداشت
جز چشم او که چشمهٔ احساس شد،کسی
یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت
با آنکه خفته بود بهخون، باغ لالهاش
از شکوه کمترین اثری برجبین نداشت
بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژۀ امّالبنین نداشت
با خاک حرف میزد و بر خاک مینشست
حاجت به ناز شهپر روحالامین نداشت
میگفت ای دلاور نستوه! بر فلک
خورشید نیز صبر و رضا بیشازین نداشت
عباس من! که لالهٔ عبّاسی منی
ای کاش! باغ سینه به داغت یقیننداشت
ای ساقی حرم! که عطش تشنهٔ تو بود
ساقی به جز تو سلسلهٔ«یا و سین»نداشت
عباس من!شنیدهام افتادهای ز اسب
تاب حضور زخم تو را صدر زین نداشت؟
بر دست و بازوی تو علی بوسه زد، کسی
کس چون تو بازوان غرورآفرین نداشت
والله،بعد زمزمهٔ «اِن قَطَعتُموا»
چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت
تا موج نخلها ز حضورت به هم نخورد
دریای غیرت این همه اوج وطنین نداشت
تو،ماه من، نه ماه بنیهاشمی، ولی
پیشانی بلند تو اینقدر چین نداشت
وقتی حسین بر سرت آمدکه یک نظر
چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت
آن چشمهای بسته پر از راز عشق بود
پایان زندگانیات آغاز عشق بود
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#سید_رضا_موید
کسی که غم به دلش کرده آشیانه منم
شرار درد به جانش کشد زبانه منم
کسی که در دل دریای غم فتاده و نیست
ره نجاتش از این بحر بیکرانه منم
کسی که مادر خوشبخت روزگاران است
ولیک تیر بلا را بود نشانه منم
کسی که همسریِ با علی بود فخرش
ولیک غمزده بر هستیاش زبانه منم
کسی که سیده امّالبنین بود نامش
ولیک مانده از این نام بینشانه منم
بهیاد قبر عزیزان خویشتن هر روز
کسی که ساخته اندر بقیع لانه منم
شدم غریب پس از عون و جعفر وعباس
کسی که بار غریبی کشد به شانه منم
کسی که چهار پسر بوده حاصل عمرش
که از شهادتشان خورده تازیانه منم
شنیدهام که جدا شد دو دست عباسم
کسی که دست به سر زد در این میانه منم
شنیدهام که به چشمش نشست تیر جفا
کسی که باز برآن تیر شد نشانه منم
شنیدهام که شده پایمال، جسم حسین
کسی که سوزد از این داغ جاودانه منم
غریب دشت بلا را دریغ مادر نیست
کسی که گریه بر او کرده مادرانه منم
دو نازدانه ز عبّاس من بهجا مانده
کسی که سوخته با این دو شمع خانه منم
قلم زده است «مؤید» چو در مصیبت من
کسی که شافع او شد به این بهانه منم
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#سید_رضا_موید
نالهای جانسوز دلها را پریشان میکند
کیست این غمدیده کز سوزدل افغان میکند
کیست بانوی سیهپوشی که هر روز از قریش
میرود اندر بقیع و ناله از جان میکند
سالها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
این زن غمدیده یاد از آن شهیدان میکند
این نه کلثوم است و نی زینب، بود امّالبنین
کاین چنین آه و نوا در این بیابان میکند
در عزای چار فرزندش کند بزمی بپا
شمع آن بزم عزا از اشک چشمان میکند
میکِشد با حسرت بسیار نقش چهار قبر
وز غم هر یک خروش از قلب سوزان میکند
دمبهدم گوید نخوانیدم دگر امّالبنین
زین بیان دلهای جمعی را پریشان میکند
چون به یاد آرد ز درد و داغجانسوزحسین
جای اشک از دیده خوندل بهدامان میکند
او بریزد اشک غم بهر حسین و در عوض
فاطمه در ماتم عباس افغان میکند
ای «مؤید» دامن امّالبنین از کف مده
کاین ملیکه با نگاهی، درد، درمان میکند
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
چشمه خور در فلک چهارمین
سوخت ز داغ دل ام البنین
آه دل پرده نشین حیا
برده دل از عیسی گردون نشین
دامنش از لخت جگر لاله زار
خون دل و دیده روان ز آستین
مرغ دلش زار چو مرغ هزار
داده ز کف چار جوان گزین
اربعة مثل نسور الربی[۱]
سدره نشین از غمشان آتشین
کعبه توحید از آن چهار تن
یافت ز هر ناحیه رکنی رکین
قائمه عرش از ایشان به پای
قاعده عدل از آنها متین
یاد ابوالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقه ماتم نگین
اشک فشان سوخته جان همچو شمع
با غم آن شاهد زیبا قرین
ناله و فریاد جهان سوز او
لرزه در افکنده به عرش برین
کای قد و بالای دل آرای تو
در چمن ناز بسی نازنین
تیر کمان خانه بیداد زد
دیدۀ حق بین تو را در کمین
چهار جوان بود مرا دلفروز
و الیوم اصبحت و لا من بنین[۲]
نام جوان مادر گیتی مبر
تذکرینی بلیوث العرین[۳]
چون که دگر نیست جوانی مرا
لا تدعونی ویک ام البنین[۴]
۱. چهار نفر چون پرندگان تیز پرواز کوهسار بودند که کشته شدند و رگ حیات آنان قطع گردید.
۲. امروز صبح کردم در حالی که دیگر پسری ندارم
۳. مرا به یاد شیران بیشه میندازید
۴. دیگر مرا ام البنین نخوانید
#آیت_الله_محمد_حسین_غروی_اصفهانی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
نسیم علقمه پیوسته میدهد خبرم
که پارهپاره چو گل گشت پیکر پسرم
به خون طپید لب تشنه ماه علقمهام
نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم
به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم
که از چهار پسر نیست یک پسر ببرم
هزار بار الهی! شود فدای حسین
نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم
خدا گواست که باشد فقط برای حسین
هر آن چه خون جگر میچکد ز چشم ترم
چون شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم
چنانکه محو شود در شرار دل اثرم
خدا گواست که اشک خجالت عبّاس
ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم
الهی! آنکه کنار دو دست عبّاسم
فتد به خاک قدمهای اهلبیت سرم
برای شیر خدا چهار شیر آوردم
هزار حیف که امروز خم شده کمرم
ز دیدن سر مجروح دخترم زینب
بسان پیکر عبّاس پاره شد جگرم
چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب
ز دیده خونِ جگر ریزم از غم زینب
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح!
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح!
ادب به قامت زهراییات قیام کند
وفا به غیرت عبّاس تو سلام کند
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمهای
تو آسمان ادب را همیشه قائمهای
به نفس پاک محمّد تو همدمی، مادر!
مسیح عشق و ادب را تو مریمی، مادر!
بهشت شیفتۀ چار لالۀ یاست
کلید باب حوائج به دست عبّاست
مزار توست کنار مزار چار امام
که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام
مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت
که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت؟
هزار قافله دل پایبست فرزندت
نشان بوسهٔ مولا به دست فرزندت
اگر تو نام نبردی ز شاخۀ یاست
گریست دیدۀ زهرا برای عبّاست
الا تمام وجودت پر از نوای حسین
به گریه نایبةالزّینبی برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریهکنان حسین، بر اشکت
سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت
تو مادر شهدا، همسر علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی
خزان رسید چو بر برگ لالۀ یاست
نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند
هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت
دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
نوحه میخواندند هر چه از پسرها بیشتر
او خجالت میکشید از نوحه گرها بیشتر
یک به یک بر هر زن و هر طفل میکرد التماس
تا دهندش از حسین او خبرها بیشتر
کودکان هم منتظر ، تا مادری لب تَر کند
تا بگویند از لب خشک پدرها بیشتر
نام سقا را که می بردند آتش میگرفت
آب میکردش رباب ، از همسفرها بیشتر
گرچه دلها آب میشد ، از شرارِ آه او
ناله هایش میزد آتش ، بر جگرها بیشتر
هر چه با خود حرف میزد در میان کوچه ها
گریه میکردند بر او ، رهگذرها بیشتر
گر چه چشمش اختر اَفشان بهر هجده ماه بود
روضه هایش بود ، از شق القمرها بیشتر
هر که دستی بهر دلجوئی سر او می کشید
سینه زن میشد بر آن بی دست و سرها بیشتر
#حیدر_توکلی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
منم سنگ صبور لانه ی عشق
منم آن خانه دار خانه ی عشق
منم در بزم مظلومانه ی عشق
سرود نغز جاویدانه ی عشق
اگر چه زن ولی مرد آفرینم
كنیز فاطمه ام البنینم
پس از عصیانگری های مدینه
كه تنها ماند مولای مدینه
پس از پرواز زهرای مدینه
كه شد آتش سراپای مدینه
مرا هفت آسمان قدرم قضا داد
فلك دستم به دست مرتضی داد
از آنروزیكه رفتم محضر او
خرامان تا رسیدم بر در او
كه گیرم جای یاس پرپر او
به استقبالم آمد دختر او
مرا مادر خطابم كرد زینب
مرا از شرم آبم كرد زینب
از آنروزیكه آن درگاه دیدم
چهار اختر بدون ماه دیدیم
علی را سر دورن چاه دیدم
هزاران صحنه ی جانكاه دیدم
به گرد شمعشان پروانه گشتم
نه بانو بل كنیز خانه گشتم
زمان بگذشت تا نخلم ثمر داد
مرا هم چرخ گردون بال و پر داد
خدا پاداش كارم یك پسر داد
پسر نه در كفم قرص قمر داد
سراپا موجی از احساس گشتم
كه من هم صاحب عباس گشتم
چه عباسی كه هستم هست او بود
چه عباسی كه دل پابست او بود
برایم قبله چشم مست او بود
گره بگشای كارم دست او بود
ز طفلی گشت ماه عالمینم
غلام حلقه در گوش حسینم
از آنروزیكه مظلومانه رفتند
كبوترهای من از لانه رفتند
همه گلهایم از گلخانه رفتند
به كف جان و پی جانانه رفتند
چنین گفتم به گوش نور عینم
مبادا باز گردی بی حسینم
همه رفتند و من جا مانده بودم
غریب و زار و تنها مانده بودم
میان موج غمها مانده بودم
به ره محو تماشا مانده بودم
كه شاید كاروان یاس آید
حسین و از پی اش عباس آید
ولی افسوس دیدم كاروان را
كه می آورد با خود خستگان را
سیه پوش مصیبت كودكان را
زنان خسته حال و نیمه جان را
عیان شد هستیم از دست رفته
ز دستم هر چه بود و هست رفته
#حیدر_توکلی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ندارم هیچ یاری وای بر من
ندارم سوگواری وای بر من
بیا بردار تابوت من ، اما ...
تو که دستی نداری وای بر من
#عبدالحسن_رضایی
23.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت
امانت دار_باغ یاس هستم
همه عشق و همه احساس هستم
چنان شرمنده روی ربابم
که همدرد _دل _ عباس، هستم
شنیدم دستهایت را بریدند
شنیدم چشم نازت را دریدند
چو طفلان این سخن ها را شنیدند
همه از هم خجالت میکشیدند
انیس گریه هایم را گرفتند
توان دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سر پیری عصایم را گرفتند