#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
#استاد_سید_رضا_موید
نقاب ماه رجب را دوباره وا کردند
به خوان لطف خدا خلق را صدا کردند
گذشت نه شب آن تا رسید شام دهم
که نور مهر نهم را جهان نما کردند
شبی که پرده زروی جواد بگشودند
فرشتگان خدا تا سحر دعا کردند
برای آمدنش قدسیان خدا داند
چه روزها و چه شبها خدا خدا کردند
دهان بلبل و بند قبای گل ها را
به ذکر نام جوادالائمه وا کردند
نسیم را که رساند پیام میلادش
زدند عطر و به باغ و دمن رها کردند
درخت های ولایت دوباره گل دادند
نظر چو بر گل گلخانه ی رضا کردند
نه مکه و نه مدینه، تمام عالم را
ز نور چشم رضا غرق در ضیا کردند
گلی که عطر خدا و ائمه در دم اوست
ز دست فاطمه، ریحانه را عطا کردند
بهشت را که خدا داده وعده ی فردا
گشوده هشت درش را به روی ما کردند
گلاب اشک رضا را کنار مهد جواد
به جای عطر به دامان غنچه ها کردند
هزار شکر که از بعد هشتمین حجت
محمد بن علی را امام ما کردند
نهم امام که از دولت امامت او
گروه باطل و حق را ز هم جدا کردند
وجود اقدس او را نه بر امور جهان
که بر امام و امامت گره گشا کردند
کمی ز جلوه رویش که چشمه نور است
به چرخ ریخته نذر ستاره ها کردند
ندیده بهتر از او کودکی به خود اسلام
رضا گواست که ازخلقتش چها کردند
همیشه سفره جود جواد گسترده است
ز انتها نه بگو از کی ابتدا کردند
پیمبران به جمالش خدای را دیدند
اگر بر آن مه نه ساله التجا کردند
به مهر دوستی حضرتش درخشش داشت
تمام معجزه هایی که انبیا کردند
مسیح نیست ولی درد های عالم را
به یک نگاه مسیحانه اش دوا کردند
ز چشمه ای که در آن عکس چشم او افتاد
تمام حاجت ایوب را روا کردند
ز بوی اوست نه یوسف نه بوی پیراهن
نصیب دیده یعقوب اگر دوا کردند
طلیعه دار قیام امام ما مهدی است
قیامتی که ز قد قامتش به پا کردند
گدایی در او دولت سلیمانی است
خوشا کسی که در این خانه اش گدا کردند
به هیچ جای دگر دیده ی نیاز نداشت
هر آنکه را که حوالت به این سرا کردند
الا که مهر تو آمیخته است با گل ما
الا که دوستی ات سرنوشت ما کردند
هنوز آدم و حوا بدند بیگانه
که قلب وجان مرا با تو آشنا کردند
جواد آل علی یا محمد بن علی
که جود را به وجود تو منتها کردند
حدیث مجلس مامون نمودی از جودت
تو جود کردی و حضار "اعطنا" کردند
کنون به جود تو ما بسته ایم چشم امید
که در مدیح تو تفسیر هل اتی کردند
ز یمن مدح تو یا بن الرضا موید را
غلام بارگه حضرت رضا کردند
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
امشب به شبستان ولایت قمر آمد
خورشید جمالات خدا جلوهگر آمد
طوبـای تمنـای رضـا را ثمـر آمد
در بیت رضا بـاز رضای دگـر آمد
-میـلاد جـوادبـن جـوادبـن جـواد است
-این باب مراد است مراد است مراد است
خیزید که امشب شب شادی و سرور است
خیزیـد کـه میــلاد تجلیگــه نــور است
هر لحظه هزاران شب شوق و شب شور است
از پـا ننشینیـد شـب صبـح ظهــور است
-رخسـار خداونـد، عیان آمده امشب
-یا باز، محمّد به جهان آمده امشب؟
این موهبت و لطف خداداد، مبارک
بر آل محمّـد شـب میـلاد، مبارک
این عید بود بر همه اعیاد، مبارک
میـلاد جـوادبـنرضا بـاد، مبارک
-جود و کرم و لطف حق آغاز شد امشب
-قرآن به روی دست رضا باز شد امشب
سـر تـا بـه قدم آینـۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
جان همگـان در قـدمش باد فدایی
جود آمـده بـر درگـه او بهـر گدایی
-در وسعـت ملـک ازلـی نـور ببینید
-ای چشم بد از ماه رخش دور!ببینید!
ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش
ای مهر ببـر سجده به خاک سر کویش
ای لیلۀ قـدر این تـو و این طرۀ مویش
ای خلـق خـدا روی بیـارید بـه سویش
-این باب کرم، باب دعا، باب مراد است
-والله جواد است جواد است جواد است
ای چشم رضا محـو تماشای جمالت
جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت
خورشید بـرد سجده به ایوان جلالت
میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت
-بالیده رضا لحظهبهلحظه به وجودت
-مشهورتر از کـل امامان شده جودت
داده است خداوند به فضل تو گواهی
در کودکیات سینـه پـر از علـم الهی
دادی خبـر از ابـر و هوا و یم و ماهی
مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی
-گویی که شراری شد و یکباره برافروخت
-در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت
در سن طفولیتت ای عالِم عالَم
علم ازل و علـم ابد بود مجسم
زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم
نه زادۀ اکثم که تمام علما هم
-تـا زنگ ز آینـۀ دلهـا همه شوید
-قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید
من سائل لطف و کرمت بودم و هستم
هرجا که روم در حرمت بودم و هستم
یک قطرۀ کوچک ز یمت بوده و هستم
موری سـر خاک قدمت بودم و هستم
-با آن که گناهم را دانستی و دانی
-آنی ز دل خویش نراندی و نرانی
هرچنـد کـه دائم خجلم از گل رویت
سوگند بـه رویت نـروم از سـر کویت
امـروز دگـر گشتـم ریـگ تـه جویت
ای لطف و کرم عادت و احسان همه خویت
-تنها نه ز رأفت به روی دوست بخندی
-بر دشمن خـود هم در این خانه نبندی
من شاخۀ خـاری به گلستان شمایم
هرجا بنشینم بـه سـر خوان شمایم
یک عمر نمکگیـر نمکدان شمایم
از لطف شمـا نیـز ثنـاخوان شمایم
-ای چشم تـو چشم کـرم و لطف الهی
-باشد که به «میثم»کنی از لطف نگاهی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
#استاد_غلامرضا_سازگار
خانه وحی شده جنت اعلا امشب
کرده مه در کف خورشید تجلا امشب
از زمین یکسره بر عرش معلا امشب
این بود ذکر خوش اهل تولا امشب
که رباب امشب، قرص قمری آورده
پدر پیر خرد را پسری آورده
غم گنه، خنده ثواب است ثواب است امشب
بخت اندوه بخواب است بخواب است امشب
در گُل دیده گلاب است امشب
غرق در وجد رباب است رباب است امشب
روح از شادی و از شوق نگنجد به تنش
بوسه گیرد زلب اصغر شیرین دهنش
اهل دل جلوه جان از نظرش بستانید
داروی درد خود از خاک درش بستانید
بوسه از روی ز مه خوبترش بستانید
عیدی از فاطمه و از پدرش بستانید
عالم از وجد و صفا جنت دیگر آمد
گل بیارید که امشب علی اصغر آمد
مهد او کعبه و چشم همگان زمزم اوست
زندگی بخش دو صد عیسی مریم دم اوست
ماه من مدح و ثنای همه عالم کم اوست
آشنای دل خوبان دو عالم غم اوست
گر به لب خنده و گر اشک فشانی دارد
با حسین بن علی راز نهانی دارد
عطر گل از نفس او به چمن می آید
بوی خون از دهنش جای لبن می آید
گه پدر را زدمش روح به تن می آید
گاه لب بسته و چشمش به سخن میآید
بر لبش جام بلا خوب تر از شیر آید
نگران است که کی حرمله با تیر آید
مفتخر می کند این طفل بنی الزّهرا را
نه بنی الزّهرا بلکه همه دنیا را
می برد خنده اش از شوق دل بابا را
آورد یاد پدر قصّه عاشورا را
آیه عشق به خال و خط و رویش پیداست
مرگ خونین ز سپیدی گلویش پیداست
ماه رخسار نکوتر زمهش را نگرید
بر رخ یوسف زهرا نگهش را نگرید
شرف قرب وی و بُعد رهش را نگرید
بسر دوش پدر قتلگش را نگرید
طفل را دامن مادر همه دم جا باشد
او زند بال که بر شانۀ بابا باشد
گُل رخساره او لاله علیّین است
بند قنداقه او طُره حورالعین است
پدرش بوسه زند بر لبُ ذکرش این است:
«دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است»
خاندان نبوی دست بدستش دادند
بوسه ها بود که بر نرگس مستش دادند
کیست این طفل که توحید بود مرهونش
عشق، دلداده و ایثار و وفا ممنونش
می دهد نور به خورشید رخ گلگونش
سرخ رو وجه خداوند بود از خونش
این همان است که در قلزم خون خنده کند
خنده اش حجّت حق را کُشد و زنده کند
این چه ماهی است که خورشید سرافکنده اوست
این چه طفلی است که استاد خِرد بنده اوست
این چه کشته است که جان دو جهان زنده اوست
این چه ذبحی است که خون را شرف از خنده اوست
«میثم» این کودک شیریست که پیرش گویند
پیشتازان صف عشق امیرش گویند
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
#استاد_غلامرضا_سازگار
باز خدا پرده زرخ بر گرفت
عالم جان، جلوۀ دیگر گرفت
ملک جهان زندگی از سر گرفت
مرغ دل این ذکر، مکرّر گرفت
قبلۀ ارباب دعا آمده
عید جواد ابن رضا آمده
دیده گشا و رخ جانانه بین
شادی شمع و گل و پروانه بین
وجد و نشاط دل دیوانه بین
خندۀ ریحانۀ ریحانه بین
نقش تبسّم به لب مرتضاست
جلوه کنان طلعت ابن رضاست
باز به جوشش یم جود آمده
غرق در آن ملک وجد آمده
مظهر الطاف ودود آمده
مهر، به خاکش به سجود آمده
کشور جان عالم دل منجلی است
ولادت محمّد بن علی است
پرده زحسن ازلی وا شده
روی الهی متجلاّ شده
ملک جهان سینۀ سینا شده
ولادت زادۀ موسی شده
ماه بیا خاک زمین را ببوس
سرزده امشب مه شمس الشّموس
شافع میزان و معاد است این
کعبۀ دل، باب مراد است این
راهبر کلّ عباد است این
صاحب هر جود، جواد است این
آینۀ دادگر است این پسر
بر همه عالم پدر است این پسر
دل به سوی بیت ولا پر زند
روح، پی عرض دعا در زند
ماه، گر امشب به زمین سر زند
پرده به رخ تا صف محشر زند
می نهد از شرم مه روی او
رو به روی خاک سر کوی او
گلشن هستی همه خرّم شده
رشک جنان دامن عالم شده
فخر کنان دودۀ آدم شده
شاد، دل آدم و خاتم شده
بحر ولایت گهر آورده است
عروس زهرا پسر آورده است
غنچۀ ریحانه به گلشن شکفت
بلبل از او صوت اناالحق شنفت
لاله به لبخند ثنایش بگفت
مرغ شب از شوق وصالش نخفت
آمده تبریک زمعبود او
بهر رضا در شب مولود او
دیده بگشا جلوۀ سرمد ببین
آینۀ روی محمّد ببین
سلالۀ رسول امجد ببین
محمّد دوم احمد ببین
آمدی ای بر همه باب المراد
جان به فدای قدمت یا جواد
ای ثمر باغ دل بوتراب
وی زازل شیفته ات شیخ و شاب
جود تو چون لطف خدا بی حساب
سایۀ مهرت به سر آفتاب
مهر تو شد روز ازل دین من
نیست به جز حبّ تو آئین من
ای تو و من لازم و ملزوم هم
من به گدائی، تو به جود و کرم
رو به کجا از سرت کویت برم
سائلم و سائلم و سائلم
سائل افتاده زپای توام
جود و کرم کن که گدای توام
سائلم از خویش مرانی مرا
چون شود از لطف بخوانی مرا
بر سر خاکت بنشانی مرا
بر در عشقت بکشانی مرا
گو که برآرند زتن پوستم
دوستم و دوستم و دوستم
سائلم از تو دو جهان خواستم
سوز درون، درد نهان خواستم
خون جگر اشک روان خواستم
آن چه پسندی تو همان خواستم
عاشق دار غم تو (میثمم)
فارق از این عالم و آن عالمم
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
#استاد_غلامرضا_سازگار
امشب شب عید است همه گل بفشانید
خود را به در بیت ولایت برسانید
از دست رضا عیدی خود را بستانید
این بیت بخوانید بخوانید بخوانید
انـوار الهی بـه فضا باد مبارک
میلاد جواد بن رضا باد مبارک
ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺩﻳﮕﺮ
ﻳﺎ ﻛﻌﺒﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﺮ ﺣﻴﺪﺭ ﺩﻳﮕﺮ
ﻳﺎ ﺍﺯ ﺣﺴﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻋﻴﺎﻥ ﻣﻨﻈﺮ ﺩﻳﮕﺮ
ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺳﺖ ﺭﺿﺎ ﻛﻮﺛﺮ ﺩﻳﮕﺮ
ﺑﺸﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻳﻦ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﮕﻮﺋﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﻠﺎﺩ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻱ ﺑﺤﺮ ﺗﺠﻠّﻲ ﮔﻬﺮﺕ ﺑﺎﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ
ﺍﻱ ﺷﺎﺧﻪ ﻱ ﻃﻮﺑﻲ ﺛﻤﺮﺕ ﺑﺎﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ
ﺍﻱ ﺷﻤﺲ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻗﻤﺮﺕ ﺑﺎﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ
ﻣﻴﻠﺎﺩ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﭘﺴﺮﺕ ﺑﺎﺩ ﻣﺒﺎﺭﻙ
ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﻱ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍﺩ
ﺍﺳﺖ ﺍﻟﺤﻖ ﻛﻪ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﺯﻟﺖ ﻧﺎﻡ ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻱ ﻣﺤﻤﺪ
ﻭﻱ ﺁﻳﻨﻪ ﻱ ﻃﻠﻌﺖ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﻣﺤﻤﺪ
ﺳﺮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺪﻭﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﺍﭘﺎﻱ ﻣﺤﻤﺪ
ﺑﻮﺳﻴﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﺭﻭﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺎﻱ ﻣﺤﻤﺪ
ﺍﺯ ﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﻳﺎ ﻓﻀﻞ ﺗﻮ ﻳﺎ ﻋﻠﻢ ﺗﻮ
ﮔﻮﻳﻢ ﻭﺯ ﺧﻠﻖ ﺗﻮ ﻳﺎ ﺧﻮﻱ ﺗﻮ ﻳﺎ ﺣﻠﻢ ﺗﻮ ﮔﻮﻳﻢ
ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﺯ ﺧﺪﺍﻳﺖ
ﺩﺭ ﺣﻴﺮﺗﻢ ﺁﺧﺮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺑﻪ ﺛﻨﺎﻳﺖ
ﮔﻮﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻛﻪ ﺑﺮﻳﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺖ؟
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﭘﺪﺭ: ﺍﻱ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎﺩ ﻓﺪﺍﻳﺖ
ﺗﻮ ﻣﺼﺤﻒ ﺯﻫﺮﺍﻳﻲ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺿﺎﻳﻲ ﺗﻮ ﺭﻭﺡ ﺭﺿﺎ ﻗﻠﺐ ﺭﺿﺎ ﺟﺎﻥ ﺭﺿﺎﻳﻲ
ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻋﻄﺎ ﻭ ﻛﺮﻡ ﻭ ﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍﻳﻲ
ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻋﻘﺪﻩ ﮔﺸﺎﻳﻲ
ﺗﻮ ﺣﺞ ﻭ ﺗﻮ ﻣﻴﻘﺎﺕ ﺗﻮ ﻣﺮﻭﻩ ﺗﻮ ﺻﻔﺎﻳﻲ
ﻣﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﮔﺪﺍ ﻭ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺑﻦ ﺍﻟﺮﺿﺎﻳﻲ
ﺟﻮﺩ ﻭ ﻛﺮﻡ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﺖ ﺗﻀﺮﻉ ﺻﻔﺖ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﺍ... ﮔﺪﺍﻳﻲ ﺩﺭﺕ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻣﺎﺳﺖ
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
تبریک که از بحر ولایت گهر آمد
طوبای بهشت شهدا را ثمر آمد
خون شهدا را سند معتبر آمد
در مکتب ایثار، حسین دگر آمد
از بیت حسین بن علی این خبر آمد
ریحانه ی ریحانه ی خیر البشر آمد
در دامن خورشید مه تام خوش آمد
رزمنده شش ماهه ی اسلام خوش آمد
این است که در گلبن ایثار گلاب است
از شوق شهادت همه شب در تب و تاب است
این است که در بحر ولایت دُرِ ناب است
در مکتب سرخ شهدا ختم کتاب است
این است که لب تشنه ی لعل لبش آب است
این غنچه نه، یک باغ گلِ سرخ رباب است
این عاشق و دلداده و پا بست حسین است
یا سوره کوثر به سر دست حسین است
این حُسن خدائی ست خدائی ست خدائی ست
لب تشنه فدائی ست فدائی ست فدائی ست
مولود مدینه است ولی کرب و بلائی ست
این شعله ی هفتاد و دو فریاد رهائی ست
در رزمِ حسین بن علی فتح نهائی ست
هر چند که در ارض کند جلوه، سمائی ست
این غنچه ی زهراست به گلزار شهادت
این مُهر حسین است به طومار شهادت
از لحظه ی میلاد به باباست نگاهش
از صبح ازل تیر بلا چشم به راهش
بنیاد ستم سوخته از شعله ی آهش
صد قافله ی دل پنهان در زلف سیاهش
الله که یک کودک و یک خلق سپاهش
لبخند شهادت به گُل روی چو ماهش
دل برده زخورشید ولایت مه رویش
جای لب بابا به سفیدیّ گلویش
در مهد، به عشق پدر افراشته قامت
در عهد به هر زمزمه اش کرده قیامت
تعظیم، به گهواره ی او برده کرامت
از دوش پدر بر همه دلهاش اقامت
ناخورده لبن بر دل خلقیش امامت
از زخم گلو داده به اسلام سلامت
تا پای به عالم زده، تا چشم گشوده
راهیّ سفر با پسر فاطمه بوده
این ست که از لحظه ی زیبای ولادت
هم گام پدر بوده تا مرز شهادت
بر شانه ی بابا همه دم داشته عادت
خندیدن و جان باختنش بود عبادت
پیوسته به سجّاده ی خون داشت ارادت
از حنجر خشکیده به خون داد سعادت
لبخند شهادت به لب از روز الستش
دادند همه هاشمیان دست به دستش
ناخورده لبن آمده لبریز سبویش
قرآنِ سر دست پدر مصحف رویش
لب بسته، به دل موج زند سرِّ مگویش
بر دوش پدر دیده ی عبّاس به سویش
گاهی نگه یوسف زهرا به گلویش
گه شانه کشد زینب بر طرّه ی مویش
گه در بغل لاله ی لیلاست مقامش
تا حشر زخون شهدا باد سلامش
ای باب مراد همه عالم علی اصغر
ای جسم تو توحیدِ مجسّم علی اصغر
ای شمعِ دلِ عالم و آدم علی اصغر
ای فتح حسین از تو مسلّم علی اصغر
ای خون خدا را همه دم، دم علی اصغر
از توست همین حاجت «میثم» علی اصغر
کز لطف و کرم دیده به سویش بگشایی
بر او حرم گم شده ات را بنمایی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
یم عشق و وفا را گوهر آمد
سپهر سرخ خون را اختر آمد
نهال آرزوی کربلا را
به گلزار ولایت نوبر آمد
امیرالمؤمنین چشم تو روشن
ذبیحت را ذبیح دیگر آمد
بنی هاشم بنی هاشم مبارک
که میلاد علیِّ اصغر آمد
ذبیحان را ذبیح شیر خواره
شهیدان را شهید دیگر آمد
حسین بن علی را آخرین گل
که شد تقدیم حیّ داور آمد
-جهان را لاله باران کرده این گل
-خزانها را بهاران کرده این گل
همای وحی طبعم این خبرداد
خدا بر شمس دین قرص قمر داد
به نجل شیر یزدان شیرخواری
ز شیران شجاعت، شیرتر داد
عروس فاطمه چشم تو روشن
که نخل آرزوهایت ثمر داد
خدا را یوسف مصر ولایت
به حُسن ماه کنعانت پسر داد
پسر نه، مُهر طومار شهادت
پسر نه، رایت فتح و ظفر داد
ببین مادر سفیدی گلویش
خبر از روز ایثار پدر داد
-از آن ساعت که چشم خویش بگشود
-نگاهش بر سر دوش پدر بود
یم ایثار را گوهر مبارک
سپهر عشق را اختر مبارک
پیام آید ز خون هر شهیدی
که میلاد علی اصغر مبارک
شب میلاد مسعود برادر
به سجّاد و علیاکبر مبارک
سکینه با گل لبخند گوید
پسر آوردهای مادر مبارک
طلوع اختر برج ولایت
بر ای آل پیغمبر مبارک
حسین بن علی چشم تو روشن
محمد فاطمه حیدر، مبارک
-شفیع محشرکبری خوش آمد
-ذبیح کوچک زهرا خوش آمد
زهی طفل و زهی قدر و جلالش
فلک مات و ملک محو کمالش
رخ نورانیاش ماه دو هفته
ملک در پیش رو همچون هلالش
دو دست کوچکش دست خداوند
محمد جلوه کرده در جمالش
چنان افکنده شور و حال داده
که مادر گشته محو شور و حالش
پرد بر دوش بابا چون کبوتر
کند سیرالی الله بال بالش
دهان خویش را ناشسته از شیر
بود آهنگ میدان قتالش
-جهان لبریز از هنگامۀ اوست
-سپیدیِّ گلو خون نامۀ اوست
مهی سرزد که گردون محو رویش
گلی بشکفت عالم مست بویش
پدر میدید در لبهای خاموش
هزاران قصه در سرّ مگویش
نشان میداد کز صبح ولادت
شهادت بود عشق و آرزویش
بنازم طفل شیری را که اسلام
سرافراز است از خون گلویش
به ظاهر طفل و پیران کمالند
گدای آستان، زوّار کویش
ولادت یافت از مادر که بابا
کند با تیر قاتل روبرویش
-رود معراج تا باروی گلگون
-عروج خویش را میدید در خون
ز بس بودش به سر شور شهادت
تبسّم داشت بر لب از ولادت
علی بن الحسین است این کز آغاز
شهادت را نبیند جز سعادت
خدایا این کدامین طفل شیر است
که شیران را دهد درس شهادت
چگونه کودک شیریش خوانم
که بر پیر خرد دارد سیادت
شهادت را از او مهر قبولی
شهیدان را به وی عرض ارادت
نمیدانم بگریم یا بخندم
که امشب هر دو را دانم عبادت
-دلم آئینۀ مهر رخ اوست
-بخندم یا بگریم هر دو نیکوست
حسین بن علی گل، او گلاب است
مدینه سایه و او آفتاب است
ولادت نامهاش یک آسمان نور
شهادت نامهاش یک انقلاب است
به قربان دو چشم نیم بازش
که نه بیدار میباشد نه خواب است
حیاتش بسته بر تیر محبت
عروجش بر فراز دوش باب است
به شیر مادرش سوگند کاین طفل
وجودش تشنۀ اسلام ناب است
مگر تیرش کند سیراب از آب
وگرنه بحر، پیش او سراب است
-به خود گوید که من مشتاق تیرم
-اگر چه طفل شیرم طفل شیرم
من آن طفلم که لب ناشسته از شیر
سپر کردم گلوی خویش بر تیر
کتاب عشقبازی آیه آیه
به خون حنجرم گردیده تفسیر
دلم آرام و جانم در تب و تاب
لبم خاموش و فریادم جهانگیر
خدا از شیرخواری عاشقم کرد
که شستم دل ز آب و دست از تیر
چو خندیدم به پیکان در دم مرگ
ملک فریاد زد تکبیر، تکبیر
به بذل جان، علی گردید پیروز
به خون خویش اصغر کرد تطهیر
-اگر چه از نوا گردید خاموش
-زند از نخل (میثم) خون او جوش
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
#استاد_سید_رضا_موید
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوههای سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر میکند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گلهای سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل، چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش، چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#استاد_محمدجواد_غفورزاده #شفق
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
#استاد_سید_رضا_موید
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما
مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما
که بهر دلشکستگان در امید باز شد
هزار قفل غم ببین که بیکلید باز شد...
شمس ضحی که میدمد ماه ز هر نظارهاش
بود طلوع این قمر تجلّی دوبارهاش
تا که نگاه میکند بر رُخ ماهپارهاش
غرق ستاره میشود کنار گاهوارهاش
نهم امام را به بر، امام هشتم آورد
بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد
خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی
شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی
زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا
حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا
کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد
وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود...
ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده
به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده
به قلههای مکرمت، کرامتت علم زده
اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده
تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان
پُر برکتترین کسی که آمدهست در جهان
فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی
مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی
خدای را امین تویی جهات را امان تویی
تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی
تو وارث پیمبری شافع روز محشری
قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری...
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#محمدجواد_غفورزاده_شفق
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
با موکب معطّر خود این مسیحدم
یک بوستان بنفشه و نیلوفر آورد
در حیرتم که این نَفَس قدسی از کجا
سرسبزی و طراوت و برگ و بر آورد
این پیک مُشکبوی مگر از مدینه است
کز هر گذر که میگذرد گل برآورد
آری نسیم چون طربانگیز میشود
گلهای باغ را به ترنّم درآورد
گلهای باغ را به ارادت نثار کن
در پای آنکه مژدۀ آن دلبر آورد
آن دلنوازِ عالم و آدم که آسمان
حاشا که از رُخَش مهِ روشنتر آورد
شاید که ماه سر به گریبان فرو بَرَد
کز جَیب «خیزران» مهِ نو سر برآورد..
این است مریمی که مسیحا «جواد» اوست
این است آن صدف که مِهین گوهر آورد
تا فیضی از صحیفۀ زهرا به ما رسد
جبریل برگ سبزی از آن دفتر آورد
دلبند مرتضی و جگرگوشۀ رضا
با خود جلال و جلوۀ پیغمبر آورد
شبهای انتظار پدر را به راستی
صبح جمال و جلوۀ او بر سر آورد
آن نازنینپدر که فروغ هدایتش
اندیشه را به وادی حیرت درآورد
همراه با ترنّمِ لالایی جواد
اشک از غم فراق به چشم تر آورد
شبها کنار بستر نازش به ارمغان
چشمی پرآب و چشمهای از کوثر آورد
جای شگفت نیست که افلاک سر فرود
پیش جلال و شوکت این رهبر آورد
ابر عنایت و کرم و التفات او
آفاق را هرآینه زیر پر آورد..
#امام_جواد علیهالسلام
#ولادت
#قصیده
#استاد_محمدجواد_غفورزاده
🔹جگرگوشۀ رضا
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
با موکب معطّر خود این مسیحدم
یک بوستان بنفشه و نیلوفر آورد
در حیرتم که این نَفَس قدسی از کجا
سرسبزی و طراوت و برگ و بر آورد
این پیک مُشکبوی مگر از مدینه است
کز هر گذر که میگذرد گل برآورد
آری نسیم چون طربانگیز میشود
گلهای باغ را به ترنّم درآورد
گلهای باغ را به ارادت نثار کن
در پای آنکه مژدۀ آن دلبر آورد
آن دلنوازِ عالم و آدم که آسمان
حاشا که از رُخَش مهِ روشنتر آورد
شاید که ماه سر به گریبان فرو بَرَد
کز جَیب «خیزران» مهِ نو سر برآورد..
این است مریمی که مسیحا «جواد» اوست
این است آن صدف که مِهین گوهر آورد
تا فیضی از صحیفۀ زهرا به ما رسد
جبریل برگ سبزی از آن دفتر آورد
دلبند مرتضی و جگرگوشۀ رضا
با خود جلال و جلوۀ پیغمبر آورد
شبهای انتظار پدر را به راستی
صبح جمال و جلوۀ او بر سر آورد
آن نازنینپدر که فروغ هدایتش
اندیشه را به وادی حیرت درآورد
همراه با ترنّمِ لالایی جواد
اشک از غم فراق به چشم تر آورد
شبها کنار بستر نازش به ارمغان
چشمی پرآب و چشمهای از کوثر آورد
جای شگفت نیست که افلاک سر فرود
پیش جلال و شوکت این رهبر آورد
ابر عنایت و کرم و التفات او
آفاق را هرآینه زیر پر آورد..