°•|میم.چمران|•°
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️ ✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ سی و یکم|براساس واقعیت! بساط عر
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️
✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃
📌قسمتِ سی و دوم|براساس واقعیت!
وقت گذشته بود و من باید می رفتم خونه...
گفتم: لیلا این شماره جدید منه، من منتظر تماست هستم! هنوزم شمارتو حفظم خانم ثنایی که چهار شماره آخرت از روی فامیلیت راحت میشه حفظ کرد سه -نه- یک - یک!
با لبخند گفتم: یادته لیلا...
لبخندی زد و سکوت کرد...
خداحافظی کردیم...
همونطور که ازش جدا میشدم گفتم: یادت نره منتظرت هستم!
چیزی نگفت و رفت...
از روز بعد مدام گوشیم رو چک میکردم. چند روزی گذشت و خبری نشد! شاید تصمیمی برای تغییر نگرفته بود! شاید... سه شنبه بود حوالی ظهر مشغول کارهای خونه بودم که صدای پیامک گوشیم اومد. تقریبا دیگه مطمئن بودم خبری از لیلا نمیشه تا اینکه پیامک رو باز کردم! چهار شماره آخر فرستنده سه -نه - یک - یک-...
با عجله پیام را خوندم!
لیلا نوشت بود: یعنی هنوز فرصتی هست...
لبخند روی لبم نشست و سرعت تایپ کردن حروف روی گوشیم به سرعت نور رسید! انگار تمام وجودم می خواست زودتر این پیغام را براش بفرسته که تا نفس می کشیم فرصت هست...
بعد هم نوشتم چهارشنبه عصر بوستان نجمه ساعت شش منتظرتم...
تیک ارسال که خورد نفسم رها شد و قلبم کمی آروم گرفت. حالا نوبت لیلا بود تا با قدرت انتخابش دوباره فرصتی که خدا بهش داده را درست استفاده کنه!
چهارشنبه از اول صبح استرس داشتم! با خودم می گفتم یعنی میاد! یعنی میتونه به ناامیدیش غلبه کنه! لیلا... لیلا...
کمی زودتر لباسهام رو پوشیدم و راه افتادم. ساعت دم دمای شش بود و دلم بی قرار و آشوب !چه انتظار سختی!
خانم حسینی هم چون در جریان قرار داده بودم متوجه بی قراری من شده بود؛ اما همچنان ساکت بود...
فاطمه حسنی با مژگان اومدن کمی حالم رو عوض کنند؛ اما امان از فکری که درگیر است و چشمی که منتظر! چون به نتیجه دلخواه نرسیدن سری تکون دادن و به خانم مقدم که مشغول چیدن میز بود با اشاره به من گفتند: حدیث حاضر غائب شنیده ای! نازنین در جمع و دلش جای دیگر است! خانم مقدم لبخندی زد و با اصطلاح همیشگیش گفت: نازنین از اعماق تَهم دعا می کنم برسه اونی که منتظرشی!
تقریبا همه بچه ها فهمیده بودن من منتظر شخص خاصی هستم! زهرا محمدی آروم اومد کنارم گفت: نازی واقعا منتظر اون خانمه ای که هفته قبل دیدیم! من هنوز برام حل نشده یعنی واقعا میاد! اصلا به قیافش نمیخورد جمع ما را بپذیره!
چیزی نگفتم و فقط امیدوار بودم که بیاد...
ساعت از شش گذشت و خبری نشد!
شش و ده دقیقه!
انگار دقیقه ها نیت کرده بودن به اندازه گذشت یک عمر کُند شوند...
که دیدم خانمی به سمت ما می اومد...
لیلا بود خودش بود ...
و فقط خدا می داند حال من رو در اون لحظات ...
انگار دنیا را به من داده اند. دوستم برگشته بود...
همان لیلایی که یک روز مرا به دنیا باز گرداند...
اما خوب همون قدر از دیدنش خوشحال شدم،همون قدر هم شوکه شدم! نوع پوشش یه شال قرمز با یه مانتو تنگ زرشکی باموهای بلوندش که کمی بیرون بود و چادر مشکی که انداخته بود روی سرش! خیلی توی چشم میزد و متناقض بود!
همزمان خانم حسینی هم اومد به لیلا خوش اومد بگه.من کلی ذوق کرده بودم؛ اما خوب نتونستم تعجبم رو هم پنهون کنم! جلوی خانم حسینی بغلش کردم و باشیطنت گفتم: لیلی چقدر چادر بهت میاد چقدر زود رفتی سراغ گزینه ی نهایی! لبخندی زد گفت: به خاطر دل دوستم! بعد سرش را انداخت پایین و گفت: نازی تو منو بخشیدی. این برام خیلی ارزش داشت. منم با این کارم خواستم خوشحالت کنم...
یاد خودم افتادم روز اولی چادر پوشیده بودم و خواستم خانم حسینی رو خوشحال کنم! اومدم قیافه ی خانم حسینی رو به خودم بگیرم و بگم که امروز برای من پوشیدی فردا من نباشم درش میاری! که خانم حسینی مجال نداد حرف بزنم! دستش را گرفت خیلی مهربون گفت: آفرین لیلا جان! چقدر تو قدرشناسی! بعد نگاهی به من کرد و گفت: قدر دوستت رو بدون.چون ادبش بر پوشش همیشگیش سبقت گرفت!
من همون طور
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️ ✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ سی و دوم|براساس واقعیت! وقت گذشت
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️
✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃
📌قسمتِ سی و سوم|براساس واقعیت!
من همون طور متعجب خانم حسینی را داشتم نگاه میکردم و توی دلم ازش کمی دلخور شدم و گفتم: عجبا! نه به رفتار اون روزش با من! نه به رفتار حالاش با لیلا...
ولی اون موقع هیچی نگفتم. لیلا را که با بچه ها آشنا کردم و مشغول جمع صمیمی بچه ها شد، رفتم پیش خانم حسینی. لبخندی زد و گفت: چه خبر نازنین خانم! دیگه دوستت هم اومده ما رو نمی بینی! زیر کفشتم یه نگاهی بنداز خانم!
گردنم رو کج کردم و یه خورده نگاش کردم و گفتم خبری نیس! این چه حرفیه شما تاج سری فقط...
گفت: فقط چی...
دلم طاقت نیاورد، گفتم: فقط اینکه من از دستتون کمی ناراحتم!
یکدفعه جدی گفت: چرا چیزی شده!
گفتم: آخه خانم حسینی جان اگر بدون علم کافی چادر پوشیدن بده!
چه فرقی می کنه من باشم یا لیلا!
نفس عمیقی کشید و گفت: خوب پس مشکل اینه. یه لحظه نگران شدم.بشین تا برات بگم ...
نازنین خانم اولا هر کار خوبی حتی بدون علم کافی هم باز خوبی خودش را داره، فقط ممکنه موندگاریش کمتر باشه.دوما من اون روز نگفتم چادر نپوش! فقط با توجه به اینکه شمایی فلسفه می خونی گفتم: دلیلت برای پوشیدن چادر باید قوی باشه! همیشه یادت باشه نوع برخورد ما باید با هر فردی متناسب با اون فرد باشه! خودت هم حتما می دونی لیلا دختر احساساتیه. این از رفتارش کاملا مشخصه! وقتی چنین کار خوبی کرد حتی اگر ناقص انجامش داده، اگر من بهش بگم اینطوری درست نیست ممکنه کلا زده بشه! این خیلی مهمه ما قدرت جاذبه داشته باشیم نه دافعه و متناسب با هرفردی درست برخورد کنیم.برای امثال لیلا کمی صبوری با انعطاف باید به خرج داد...
تا بتونه قاطعانه تصمیم بگیره و منطقی بپذیره خدا به همه قدرت تفکر و عقل را داده. همینطور احساس و عاطفه را ولی آدم ها متفاوت از این داده ها استفاده می کنند. بعضی ها احساسی ترند، بعضی ها منطقی تر! تو که توقع نداری ما با هر دو نوع مدل یه جور بر خورد کنیم درسته! و خیلی مهمه ما درست تشخیص بدیم کجا و به کی چی بگیم!
اینکه انتخاب از روی آگاهی و علم باشه، قطعا پایدار و موثره ولی اگر کسی بدون علم کاری انجام داد درسته که ما باید این آگاهی رو بهش بدیم منتهی همراش باید انعطاف باشه متناسب با ویژگی های خودش نازنین جان...
وسط صحبت کردنمون یکدفعه لیلا اومد. لبخندی زد و دستش را انداخت گردن من و گفت: خانم حسینی خوب دل دوست ما رو بردین!
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: اتفاقا الان حرف شما بود و دل بردن! دوستت یه کوچولو از من دلخور بود!
هر چی با اشاره ی ابرو به خانم حسینی فهموندم چیزی نگه اصلا انگار نه انگار !
لیلا متعجب نگاهم کرد و گفت: حرف من بوده اونوقت از دست شما دلخوره ! حالا چرااااا!
من گفتم: لیلا! حالا خانم حسینی خودش گفت بذار منم بگم حقیقتا وقتی من اولین بار چادر پوشیدم، خانم حسینی با خاک یکسانم کرد بعد هم با بلدوزر از روم رد شد! ولی امروز تو که برای اولین بار چادر پوشیدی چنان ذوق کرد! تازه بماند با این تیپ خفنت زیر چادر!
لیلا گفت: وایستاااا! ترمز بگیر! درست بعد از چند سال بهم رسیدیم ولی من لیلا ام ها! دلیل نمیشه که هر چی خواستی بگی نااازی خانم مگه چه شه! خیلیم شیکه! هم زیر چادر اونیه که دوست دارم و باهاش راحتم! هم چادر سرم هست! بعد نگاهش رو به خانم حسینی متمرکز کرد و گفت: عشقم هم به خاطر همین ذوق کردن غیر از اینه خانم حسینی جون!
درست مثل دوران دانشجویی هنوز کل شق بود!
گفتم: عه! عشقتون! بعد میگی دل ما رو فقط بردن...
وسط کل کلمون خانم حسینی گفت: الو... الو.... آنتن هست! یکدفعه من و لیلا برگشتیم سمت خانم حسینی که بدون اینکه گوشی دستش باشه داشت الو... الو... می گفت وقتی خیالش راحت شد حواسمون بهش جمع شده با لبخند گفت: خوب خدا رو شکر وصل شدین! یه لحظه مجال به منم بدین....
بعد نگاهی به من کرد و گفت: نازنین خانم حالا با این شدتم که گفتی من باهات اون روز بر خورد نکردماااا...
اون رفتارم دلیل داشت. رفتار امروزمم دلیل داشت که بهت دلایلش رو گفتم!
اما لیلی خانمِ ما، یه نکته ای گفت که باید خیلی بهش دقت کنید خصوصا وقت رانندگی!
لیلا با چشمای از حدقه بیرون زده گفت: وقت رانندگی!!!
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
40.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🗺صفر تا صدِ داستانِ سفر دور دنیا ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران|ثبتِ رکوردیِ عجیب برای اولین بار
🛳⚓️ بندرعباس ◀️ بندر بمبئی◀️تنگه مالاگا ◀️ بندر جاکارتا ◀️شمال قاره اقیانوسیه(رصد سامانه هایِ جاسوسیِ فرانسوی)
🏝🚢عبور از بزرگترین پهنه آبی جهان(اقیانوس آرام) ◀️تغییر مسیر از شیلی|کانال پاناما به تنگه خطرناک و مرگِ ماژلان و همراهیِ محرمانه نیروی دریایی شیلی(گابریل بوریچ) و عبور افتخارآمیز برای اولین بار از این تنگه در تاریخ ایران زمین و احساس کردن سرمایِ قطب جنوب توسط بدنه فولادیِ ناو تمام ایرانی دنا
🏖⛴بندر ریودوژانیرو برزیل(اولین حضور ناوگروه ایرانی در قاره آمریکا) ◀️ بندر کیپ تاون(آفریقای جنوبی) اولین عبور از عرض اقیانوس اطلس با وجود موج هایِ سهمگین اقیانوسی◀️ بندر صلاله عمان
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
🍃📚معرفیِ کتابهایِ مفید و خواندنی:
کتابِ «#زندانبان_یهودی»
از انتشارات کتابِ جمکران
قیمت روی جلد ۹۸ هزار تومان
این کتاب بسیار جذاب و خواندنی درباره سندی بن شاهک و امام موسی بن جعفر الکاظم(ع) ست.
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️ ✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ سی و سوم|براساس واقعیت! من همون
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️
✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃
📌قسمتِ سی و چهارم|براساس واقعیت!
خانم حسینی دست لیلا رو گرفت و گفت: نمیدونم چقدر به خاطر داری ولی اگه یادت باشه وقتی راجع به رعایت قوانین می گفتیم برای اینکه کسی آسیب نبینه یکی از مصادیقش هم همینه! مثلا شما فرض کن تمام قوانین بیرون ماشین رو رعایت کنی! از توقف پشت چراغ قرمز گرفته تا سبقت نگرفتن غیر مجاز خوب! ولی قوانین داخل ماشین که مربوط به خودت هست رو بخاطر راحتی رعایت نکنی مثل نبستن کمربند ایمنی! به نظرت اشکالی نداره!
ببین دخترم با اینکه قوانین بیرونی رو رعایت می کنی ولی اگر یه کسی که بی قانون بود بزنه به ماشین شما اولین نفر به خاطر نبستن کمربند خودت آسیب می بینی درسته! و میدونی از این آدم های بی قانون هم وجود داره،پس کار عاقلانه بستن کمربند ایمنیه! هر چند که داخلش راحت نباشیم و اینطوری دوست نداشته باشیم! دقیقا کتاب قوانین ما که قرآن باشه هم همین رو گفته که آدم مریض توی جامعه داریم، پس باید حواست باشه ضربه نخوری!
لیلا لبهاش رو جمع کرد و به حالت لوسی گفت: یعنی ما نباید تمیز باشیم! خوشگل و شیک بپوشیم!
خانم حسینی زد به شونه اش و گفت: حتما باید بپوشید.اصلا اسلام تاکید می کنه که لباس خوب بپوشید!
اما لیلا جان لباس خوب مثل غذای خوبه! میشه به آدم بگن غذا نخور! خوب معلومه نمیشه! ولی باید گفت: غذا می خوری خوبش رو بخور! مفیدش رو بخور! لذیذش رو بخو؛ر اما به قول
بچه هامون ضرر دارش رو نخور!
برای لباس هم همینه باید تمیزش رو پوشید، شیکش رو پوشید ولی محرکش رو نه!!! چرااااا چون ضررش رو میرسونه. حالا نمیگم همین الان! گاهی مثل خوردن فست فودها سالها میگذره تا آدم میفهمه خوردنشون چه بیماری ها و غده های سرطانی بوجود میاره!
پس زیر چادر هم مهمه لیلای من!
خیلی ها هستند که چادر هم ندارند ولی از بعضی چادری ها محجبه ترند و قانون مدارتر چراااا! چون درک درست از پوشش دارن!
اینها رو گفتم لیلا که بگم لباست خیلی خوشگله و چون خیلی خوشگله چشمک میزنه به اونهایی که گرسنه که چه عرض کنم درنده ی چیزهای خوشگل ان!
یه آدم عاقل وقتی طلا همراهش داره و میدونه توی مسیرش دزد هست، هیچ وقت طلاهاش رو نشون نمیده ولی اگر زیورآلاتش بدل بود، ابایی نداره هر کی خواست ببینه! و خودت بهتر میدونی بدل بعد از چند بار استفاده دور انداخته میشه؛ اما طلا هرگز! حالا که تصمیم گرفتی طلا بمونی، پس حواست به زیورآلاتت باشه!
بعد نگاهی به هانیه کرد که کمی دورتر از ما بود گفت:نگاه کنید حانیه رو چه لباس خوشگلی پوشیده اما اصلا محرک نیست. داخلش راحته و خیلی هم شیکه! به خانم حسینی چشمکی زدم و گفتم: یه کم اینجوری از من هم تعریف کنین. شماره حسابتون رو بدید از خجالتتون در میام...
لیلا گفت: اگر اینجوری از خجالت ملت در میای وای که چقدر تو ماهی اصلا مثل تو نبوده و نیست...
اصلا تو ماهی و من، ماهی این برکه ی کاشی...
هرگز به تو دستم نرسد، ماه بلندم!
از حالت لیلا خندم گرفت...
خانم حسینی در همین حین کیفش رو گذاشت روی میز و گفت: البته من نمی دونستم لیلا قراره امروز اینقدر سورپرایز مون کنه ولی یه کادوی ناقابل برات گرفتم که اگر دیدمت بهت هدیه بدم. امیدوارم خوشت بیاد عزیزم...
لیلا که منتظر این همه محبت نبود، رو به خانم حسینی گفت: دیوانه ام من نقد رو رها کردم نسیه رو چسبیدم! بعد با دستش به من اشاره کرد و شروع کرد برای خانم حسینی خوندن: تو آن ماه بلندی...
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
همه اش که نباید ترسید!
راه که بیفتیم،
ترسمان میریزد...
📕 ماهی سیاه کوچولو
✍🏻 #صمد_بهرنگی
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
🌱روزانه حدود ۱۵ دقیقه وقت بگذارید
و احوال دوستان و اقوام تان را تلفنی بپرسید
روزانه سه|چهار نفر
هم به روحیه خودتان کمک میکند و حالتان فوق العاده میشود
هم کار پسندیده ای کردید
هم محبت و معرفت خود را به طرف مقابل نشان میدهید.
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📌نماهنگِ «دختر ایران» را
نه گوش میدهم نه نشر میدهم
چون سجاد محمدی یکی از سازندگان این نماهنگ ست!
بنده شخصاً روی اسمِ افرادی را که تکبرِ رفتاری دارند و کلاس میگذارند و با مبالغِ بالا دعوتِ هیئت ها را میپذیرند، یک خط قرمز میکشم❌
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌نماهنگِ «دختر ایران» را نه گوش میدهم نه نشر میدهم چون سجاد محمدی یکی از سازندگان این نماهنگ ست! بن
وجودِ افرادِ متکبر روی کارهای تولیدی اثر وضعی دارد...
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
⛔️تکبر خط قرمز من ست.
با هیچکسی در این زمینه شوخی ندارم.
شیعه اهل بیت نباید ذره ای تکبر داشته باشد...
مداح و انقلابی و سپاهی هم نمی شناسد!
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌نماهنگِ «دختر ایران» را نه گوش میدهم نه نشر میدهم چون سجاد محمدی یکی از سازندگان این نماهنگ ست! بن
📍برخی احساس میکنند ما از پشت کوه آمدیم!
بنده چندین سال مسئولیت هایِ مختلف در حوزه و پایگاه بسیج دانشجویی داشته ام و برنامه هایِ متعدد برگزار کردیم...تجربه هایِ متعدد از دعوت شخصیت هایِ مختلف مذهبی و انقلابی دارم...یکی از آنها حامد زمانی ست!
بارها و بارها از مسیرها و افرادِ مختلف با حامد زمانی ارتباط گرفتیم و هر مرتبه یک جواب میداد:
واریزِ مبلغی به میزان حقوق یک کارمند در آن زمان! برای یک برنامه که در حد چند دقیقه اجرا کند...
برای ما که بودجه مجموعه مان چندرغاز بود، به نظرتان توانایی پرداخت چنین هزینه کلانی داشتیم؟ به نظر شما چند مجموعه و نهاد مردمی توان پرداخت چنین رقمی داشتند؟ ما فقط به خدا توکل کردیم و جلو رفتیم؛ اما نشد...
آخرش هم این آه و حسرت و ناراحتی و شرمندگی جلوی مخاطبان و مردم، باعث شد خدا کاری کند که حامد زمانی از اوج شهرت به کناره و حاشیه برود...
مداح اش هم بدین صورت ست.
چند روز پیش دوستم که در حوزه هیئت و برنامه هایِ فرهنگی اطلاعات داشت، میگفت همین آقای سجاد محمدی برای اجرا فلان قیمت(باز هم حقوق فعلی یک کارمند) درخواست کرده!
وقتی اخلاص و تواضع کنار رفت، بدون شک روحیه استکبار جای آن را خواهد گرفت...
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🍃📚معرفیِ کتابهایِ مفید و خواندنی: کتابِ «#زندانبان_یهودی» از انتشارات کتابِ جمکران قیمت روی جلد ۹۸
📍کتابِ زیبایی بود.
۲۶۶ صفحه
علاقه به رمانِ داستانیِ دینی را آقای مظفر سالاری در بنده ایجاد کرد؛ خدا اجرش دهد.
با این کتاب به عصر هارون الرشید و امام موسی بن جعفر الکاظم(ع) میروید
و با شخصیت هایی همچون:
یحیی بن خالد
سندی بن شاهک
صفوان جمال
زکریا بن ادریس قمی
محمد بن ابی عمیر
یونس عبدالرحمان
فضل بن ربیع
بُشر حافی
احمد بن حنبل
آشنا میشوید.
اگر میخواهید برای مظلومیت و غربتِ امام موسی بن جعفر(ع) در تنهایی گریه کنید این کتاب را بخوانید...
برخی به محض اینکه چند مشکل و گرفتاری و غم می بینند، خدا را کنار میگذارند؛ اما روز قیامت پیشوایان شیعیان حجتی بر این افراد هستند...
اللهم انی اسئلک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍کتابِ زیبایی بود. ۲۶۶ صفحه علاقه به رمانِ داستانیِ دینی را آقای مظفر سالاری در بنده ایجاد کرد؛ خدا
🌴بخش هایی از این کتابِ زیبا👇
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🌴بخش هایی از این کتابِ زیبا👇 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
◾️توصیف سردابِ خانه سندی بن شاهک و آخرین زندانِ امام
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️احمد بن حنبل و سندی بن شاهک 1⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️احمد بن حنبل و سندی بن شاهک 2⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️احمد بن حنبل و سندی بن شاهک 3⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 1⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 2⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 3⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 4⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 5⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 6⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️برخوردِ امام موسی بن جعفر(ع) با پیرمردِ بددهن و بی ادب و درسی برای شیعیانِ امروزی 7⃣
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
◾️نکته ای عجیب از نوادگانِ سندی بن شاهک
شاهک فردی یهودی بود.
سندی مسلمان شده بود و در رعایتِ احکام دینی هیچ تقیدی نداشت.
برایش تنها پول و سکه طلا ارزش داشت و اطاعت از خلیفه عباسی...
فرزندِ سندی، حسین نام داشت و نام نوه اش محمد بود.
محمد در زمانی که امام موسی بن جعفر(ع) در خانه سندی زندانی بودند، خردسال بود و همیشه پشت میله ها می آمد و امام که در حال عبادت بود را نگاه میکرد و گاهاً با امام هم صحبت میشد...
بیایید بعدی تا ادامه دهم...
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran