👌به نظرم دولت آقای رئیسی باید به وزارت امور خارجه دستور دهد استراتژی اجماع جهانی علیه اروپا و آمریکا را شروع کند...
به تمام کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا پیام بدهند و درباره جلوگیری از عدم پیشرفت و اقتدار آن کشورها توسط باغ نشینانِ اروپایی و آمریکایی البته با سند و مدرک بگویند.
شک نکنید وقتی توهین ها و تحقیرهایی که آن قلدرها کرده اند را دولت های آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین بشنوند و همراه بشوند اروپا و آمریکا زمین خواهد خورد.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
✏️دو سوال:
1⃣آیا تیم فوتبال ایران(یا هر ورزش دیگری)، تیم ملی ایران ست یا تیم جمهوری اسلامی ایران؟
*چرا این سوال را پرسیدم؟ به خاطر سوالِ دوم!
2⃣موفقیت و پیروزی تیم در کارنامه کدام حکومت و نظام ثبت میشود؟ چون در کتابها از پیروزی تیم ها به عنوان موفقیت و کارآمدی حکومتها استفاده میکنند. طبیعی ست بالاخره بستر و امکانات تیم های ملی از نظام تامین و پشتیبانی شده اند.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
✏️دو سوال: 1⃣آیا تیم فوتبال ایران(یا هر ورزش دیگری)، تیم ملی ایران ست یا تیم جمهوری اسلامی ایران؟ *چ
📍سلام به شما| ۱۰۰ درصد در وهله اول در سطح جهانی نام ایران خواهد درخشید و سپس رسانه ها با تمرکز و تحقیق به این میرسند که یکی از عوامل بسیار مهم موفقیت، پشتیبانی، حمایت(چه مادی و چه معنوی) و برنامه ریزی حکومت بوده ست. در سطح داخلی هم بدین گونه...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
⛔️آیا به این نکته مهم توجه کردید؟
زمانی که آن اغتشاشگر در منطقه حرعاملیِ مشهد، دانیال رضازاده و حسین زینال زاده را چاقو زد، کاسبان آن اطراف اعتصاب نکرده بودند(تعطیل نکرده و به ظاهر با اغتشاشگران همراهی نکرده بودند) اما آن قاتل را تشویق و حمایت کردند!!!
این یک زنگ خطر جدی ست...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
یادآوری کردند به موارد فوق یک مورد دیگر را اضافه کنید:
*ممنوعیت و محدودیت شدیدِ نمادهایِ همجنسگرایی
و البته:
*ممنوعیت ورود پرچمی غیر از پرچم هایِ ملی دو کشور مسابقه دهنده
این مورد برای ما بسیار مفید بود. چون سلطنت طلبان قصد داشتند با پرچم شیر و خورشید وارد ورزشگاه بشوند.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
گفت: چرا اسرائیل را به رسمیت نمیشناسید و آن را جعلی میخوانید؟
گفتم: ما معتقدیم مردم هر کشوری باید برای سرزمین خودشان تصمیم بگیرند نه کشورهای دیگر...سال ۱۹۴۷ در سازمان ملل متحد قطعنامه ای تصویب شد مبنی بر اینکه سرزمین فلسطین به دو منطقه عبری و فلسطینی(عربی) تقسیم شود. در نهایت با ۳۳ رای موافق در برابر ۱۳ رای مخالف این قطعنامه تصویب شد. یعنی کشورهای جهان درباره سرنوشتِ فلسطین اظهار نظر کردند.
این با هیچ منطق و استدلالی قابل هضم نیست...
خطاب به تمام کشورهای جهان؛
به شما چه ارتباطی دارد که درباره تمامیت ارضی یک کشور سخن میگویید و اظهار نظر میکنید؟ یعنی مردم آن سرزمین مترسک هستند؟
ما میگوییم مردم فلسطین باید برای کشور خودشان تصمیم بگیرند یعنی یک رفراندوم بگذارند و ببینند چه میخواهند؟
مثل ایران که در رفراندوم ۵۸ مردم، جمهوری اسلامی را خواستند.
حال حرف ما به منطق و استدلال و دموکراسی نزدیکتر ست یا رژیم جعلی صهیونیستی که با زور و لابی حکومتش را تاسیس کرد؟
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍یک خانواده برزيلی در حاشيه جام جهانى قطر در شهر دوحه به صورت دسته جمعى به اسلام مشرف شدند.
هزاران درود به قطری ها 👏👏👏👏
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌سپاه در حال انتقال تجهیزات سنگین و تانک ها به مرز عراق است. ممکن است عملیات زمینی علیه کردهای عراق انجام شود
اولتیماتوم ۱۰ روزه سپاه به اقلیم کردستان عراق رو به اتمام ست...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
📍مشاهدات عینی جواد موگویی خبرنگار مستقل، از وقایع تروریستی ایذه
اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹
دو دختر دیگر روز جمعه ۲۷آبان در ایذه به رگبار گرفته شدهاند! الهه و سیتا باهم دوست هستند. ۱۵-۱۶ساله. در اسنپ بودند که یک پژو سفید و بدونپلاک به رگبارشان میبنند.
الهه ۷گلوله (به پا، ساق، ران، کفپایش)
و سیتا ۳ گلوله میخورد. الهه مدام ناله میکند. پدربزرگ و مادرش بالای سرش هستند. اما سیتا ساکت است. و داییاش کنارش ایستاده.
روایت احساس اسدی میراحمدی ۱۴ساله: «آمدم سرکوچه، در حافظ جنوبی. یکهو دیدم جمعیت دارند میآیند طرفم. چند موتوری بودند. صدای کلاشینکف میآمد. انگار جنگ بود. ترسیدم. فرار کردم سمت خانه. داخل که شدم مامانم جیغ زد. تازه فهمیدم گلوله خورده به زیر چانه، سر سینهام!»
فروتن سلحشور ۳۰ساله: «آمده بودم مرخصی، از عسلویه. درب خانه را که باز کردم دو نفر موتورسوار با صورتپوشیده بهم شلیک کردند. با کلاشینکف. خورد پهلویم. تعدادشان زیاد بود و همینطور بیمحابا در خیابان تیراندازی میکردند.»
یوسف موسوی کارگر است و در بلوار حافظ جنوبی مجروح شده. همانجا که کیان پیرفلک گلوله میخورد. میگوید:
«غروب بود. هندزفری تو گوشم بود. صدایی نمیشنیدم. به هلالاحمر که رسیدم. جمعیت را دیدم. ترسیدم. ترمز زدم. دو موتوری پشت درختها بودند. ۵۰متریام. چشمتوچشم بودیم. صورتهایشان پوشانده بودند. با کلاشینکف بهم شلیک کردند؛ دو گلوله بهپای چپم. افتادم. یکیشان با کلت شلیک کرد. خورد به بینیام. تیرخلاص زد. مطمئن شدند که کشته شدم گاز دادن و رفتند.
کشان کشان خودم را انداختم لای درختهای بلوار. درگیری خیلی شدید شده بود. صدای رگبار میآمد. نه قدرت تکان خوردن داشتم و نه اصلا زیر آن آتش میشد بلند شد. داشتم از حال میرفتم.
یکساعت و نیم مخفی شدم. درگیری که تمام شد، زنگ زدم به خانوادهام گفتم من اینجام...»
یوسف دو تیر در پایچپش خورده. ولی گلوله کلت هنوز در بینیاش بود! قرار است عملش کنند. حیرتانگیز است! مرمی بینی را شکافته؛ اما استخوان متوقفش کرده!
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍مشاهدات عینی جواد موگویی خبرنگار مستقل، از وقایع تروریستی ایذه اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹ دو دختر دیگر روز ج
رفتم بیمارستان شهید بقایی اهواز.
سیدعادل شریفی بسیجی اهوازی که به ایذه اعزام شده بوده. در چند متری ماشین خانواده کیان پیرفلک در خیابان حافظجنوبی گلوله میخورد. چند دقیقه قبل از تیراندازی به ماشین خانواده کیان:
«شدت آتش زیاد بود. ۲۲نفر بودیم. من پینتبال داشتم. بقیه هم لانچر (پرتاب گازاشکآور) و وینچستر. سرچهارراه هلالاحمر داد میزدم به ماشینها که نرید نرید... حتی به یکیشان که گوش نکرد فحش دادم!
چند متری از بچهها جدا شدم و رفتم جلوتر. یکهو گلویم سوخت. گلوله سابیده بود. از پشت افتادم. بردنم به ساختمان هلالاحمر. چندمتر آنطرفتر.
آمبولانس نمیآمد. یکساعت و نیم بعد، دو تا از بچهها لباس شخصی تنم کردند و با پژو بردنم بیمارستان.
گلویم را پاسمان کردند تا به اهواز اعزام شوم. یکهو راننده آمبولانس داد زد این پاسداره!
مهاجمان بیمارستان را قرق کرده بودند. ریختن سرم؛ با چاقو، سنگ، چوب و...
بنزین ریختند روی سرم که آتشم بزنند که از بیمارستان فرار کردم. اما ۳۰-۴۰نفر دنبالم. هر چند دقیقه گیرم میآوردند میزدند و دوباره از دستشان فرار میکردم. لباسی تنم نمانده بود. چند چاقو به کمر و پایم خورده بود. دندانهایم شکسته، لبم پاره، گلویم هم که تیرخورده بود.
سه ساعتی در خیابانها کتک میخوردم و فرار میکردم. تمام تنم پر خون بود. تا اینکه رفتم پشت یک تراکتور مخفی شدم. یک ساعت بعد رفتم در خانهای و ازشان لباس گرفتم و بزور کشان کشان خودم را به مقر بسیج رساندم...»
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran