eitaa logo
°•|میم.چمران|•°
1.2هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
202 فایل
☕️🍩حقـیـقتـــ خــانهـ 🌳🏡 📋بیان حقایق بدون تعصب و جانبداری 📋دغدغه مند و پژوهشگر حوزه اجتماعی|تاریخی|سیاسی 📋فارغ التحصیل مهندسی عمران|عاشقِ تاریخ، نویسندگی و گیاه •°در جستجوی حقیقت و ایدئولوژی برتر جهان°• 👨‍💻نویسنده محتوا: 👷‍ @matin_chamran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍یک خانواده برزيلی در حاشيه جام جهانى قطر در شهر دوحه به صورت دسته جمعى به اسلام مشرف شدند. هزاران درود به قطری ها 👏👏👏👏 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران @matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌سپاه در حال انتقال تجهیزات سنگین و تانک ها به مرز عراق است. ممکن است عملیات زمینی علیه کردهای عراق انجام شود اولتیماتوم ۱۰ روزه سپاه به اقلیم کردستان عراق رو به اتمام ست... ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
📍مشاهدات عینی‌ جواد موگویی خبرنگار مستقل، از وقایع تروریستی ایذه اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹ دو دختر دیگر روز جمعه ۲۷آبان در ایذه به رگبار گرفته شده‌اند! الهه و سیتا باهم دوست هستند. ۱۵-۱۶ساله. در اسنپ بودند که یک پژو سفید و بدون‌پلاک به رگبارشان می‌بنند. الهه ۷گلوله (به پا، ساق، ران، کف‌پایش) و سیتا ۳ گلوله می‌خورد. الهه مدام ناله می‌کند. پدربزرگ و مادرش بالای سرش هستند. اما سیتا ساکت است. و دایی‌‌اش کنارش ایستاده. روایت احساس اسدی میراحمدی ۱۴ساله: «آمدم سرکوچه، در حافظ جنوبی. یکهو دیدم جمعیت دارند می‌آیند طرفم. چند موتوری بودند. صدای کلاشینکف می‌آمد. انگار جنگ بود. ترسیدم. فرار کردم سمت خانه. داخل که شدم مامانم جیغ زد. تازه فهمیدم گلوله خورده به زیر چانه‌، سر سینه‌ام!» فروتن سلحشور ۳۰ساله: «آمده بودم مرخصی، از عسلویه. درب خانه را که باز کردم دو نفر موتورسوار با صورت‌پوشیده بهم شلیک کردند. با کلاشینکف. خورد پهلویم. تعدادشان زیاد بود و همینطور بی‌محابا در خیابان تیراندازی میکردند.» یوسف موسوی کارگر است و در بلوار حافظ جنوبی مجروح شده. همان‌جا که کیان پیرفلک گلوله می‌خورد. می‌گوید: «غروب بود. هندزفری تو گوشم بود. صدایی نمی‌شنیدم. به هلال‌احمر که رسیدم. جمعیت را دیدم. ترسیدم. ترمز زدم‌. دو موتوری پشت درخت‌ها بودند. ۵۰‌متری‌ام. چشم‌توچشم بودیم. صورت‌هایشان پوشانده بودند. با کلاشینکف بهم شلیک کردند؛ دو گلوله به‌پای چپم. افتادم. یکیشان با کلت شلیک کرد. خورد به بینی‌ام. تیرخلاص زد. مطمئن شدند که کشته شدم گاز دادن و رفتند. کشان کشان خودم را انداختم لای درخت‌های بلوار. درگیری خیلی شدید شده بود. صدای رگبار می‌آمد. نه قدرت تکان خوردن داشتم و نه اصلا زیر آن آتش می‌شد بلند شد. داشتم از حال می‌رفتم. یک‌ساعت و نیم مخفی شدم. درگیری که تمام شد، زنگ زدم به خانواده‌ام گفتم من اینجام...» یوسف دو تیر در پای‌چپش خورده‌. ولی گلوله کلت هنوز در بینی‌اش بود! قرار است عملش کنند. حیرت‌انگیز است! مرمی بینی‌ را شکافته؛ اما استخوان متوقفش کرده! ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍مشاهدات عینی‌ جواد موگویی خبرنگار مستقل، از وقایع تروریستی ایذه اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹ دو دختر دیگر روز ج
رفتم بیمارستان شهید بقایی اهواز. سیدعادل شریفی بسیجی اهوازی که به ایذه اعزام شده بوده. در چند متری ماشین خانواده کیان پیرفلک در خیابان حافظ‌جنوبی گلوله می‌خورد. چند دقیقه قبل از تیراندازی به ماشین خانواده کیان: «شدت آتش زیاد بود. ۲۲نفر بودیم. من پینت‌بال داشتم. بقیه‌ هم لانچر (پرتاب گاز‌اشک‌آور) و وینچستر. سرچهارراه هلال‌احمر داد می‌زدم به ماشین‌ها که نرید نرید... حتی به یکیشان که گوش نکرد فحش دادم! چند متری از بچه‌ها جدا شدم و رفتم جلوتر. یکهو گلویم سوخت. گلوله سابیده بود. از پشت افتادم. بردنم به ساختمان هلال‌احمر. چند‌متر آن‌طرف‌تر. آمبولانس نمی‌آمد. یک‌ساعت و نیم بعد،  دو تا از بچه‌ها لباس شخصی تنم کردند و با پژو بردنم بیمارستان. گلویم را پاسمان کردند تا به اهواز اعزام شوم. یکهو راننده آمبولانس داد زد این پاسداره! مهاجمان بیمارستان را قرق کرده بودند. ریختن سرم؛ با چاقو، سنگ، چوب و... بنزین ریختند روی‌ سرم که آتشم بزنند که از بیمارستان فرار کردم. اما ۳۰-۴۰نفر دنبالم. هر چند دقیقه گیرم می‌آوردند می‌زدند و دوباره از دستشان فرار می‌کردم. لباسی تنم نمانده بود. چند چاقو به کمر و پایم خورده بود. دندان‌هایم شکسته، لبم پاره، گلویم هم که تیرخورده بود. سه ساعتی در خیابان‌ها کتک می‌خوردم و فرار می‌کردم. تمام تنم پر خون بود. تا اینکه رفتم پشت یک تراکتور مخفی شدم. یک ساعت بعد رفتم در خانه‌ای و ازشان لباس گرفتم و بزور کشان کشان خودم را به مقر بسیج رساندم...» ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
°•|میم.چمران|•°
رفتم بیمارستان شهید بقایی اهواز. سیدعادل شریفی بسیجی اهوازی که به ایذه اعزام شده بوده. در چند متری
سلام ایذه|یادداشتِ جواد موگویی تهران: ۱۴۰۱/۸/۲۸ قرارمان بر روایت صادقانه است؛ بی‌کم وکاست و بی‌ملاحظه. صادق نیکو (ایسنا) زنگ زد: «میری قطر برای گزارش‌نویسی؟!» گفتم «من جمع خرج اردبیل و زاهدان شد۴ونیم! اگر با ۵تومن جمع میشه، قطر هم بروم؟!» گفت «نه‌بابا! هزینه‌هات با ماست» اما دیگر زنگ نزد! کیانی (سفیرفیلم) زنگ زد. گفت با وزارت ورزش هماهنگ کردم تو هم با کاروان خبرنگاران اعزامی بشی‌. ۵۵روز است که طریق خیابان‌های تهران و اردبیل و زاهدان کردم برای روایت اعتراض‌های خیابانی. کتک خوردم، ناسزا شنیدم، دستگیر شدم اما خسته نشدم. تهران که بودم، نوشتند چرا اردبیل نمی‌روی؟ رفتم اردبیل، نوشتند چرا زاهدان نمی‌روی؟ رفتم زاهدان، نوشتند چرا تهران نیستی؟ آمدم تهران، گفتند چرا خاش نمی‌روی؟ و حال چرا ایذه نمی‌روی؟ و این «چرا نمی‌روی‌»‌ها ادامه دارد... هیچ‌گاه مرعوب جو نشدم! چه آن زمان که روایتم از کتک‌خوردن‌هایم از بسیج را نوشتم و جماعت ارزشی سیلی از فحش نثارم کرد، و چه آن زمان که فریاد زدم کشته شدن اسرا پناهی دروغ است و بازهم ناسزای آن طرف را شنیدم! اما نوشتم چون اعتراض‌های این روزها جزیی از زندگی ایرانیان بوده و هست، مثل فوتبال ملی‌. گرچه این روزها برخی به‌حق، دل‌ودماغ فوتبال را ندارند. اما قطعا بسیاری میخ‌کوب شبکه۳ خواهند شد برای دیدن و آرزوی بردن. سه‌بار استخاره کردم؛ خیلی خوب آمد‌. فردا ساعت ۳صبح پرواز به دوحه است. اما در نهایت تصمیم گرفتم به ایذه بروم! برای روایت آنچه که بر سر «کیان‌پیرفلک» آمد. پی‌نوشت: جناب آقای کلهر معاون خیلی محترم وزارت ورزش خیلی ممنونم که چند روز پیگیر بودید که من در این کاروان باشم. بلیط خودتان را به من دادید و به سختی برایم ویزا گرفتید. ببخشید که تصمیمم عوض شد‌. یاعلی ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
📌اگر من بودم با منطق و ادب بحث ها را ادامه میدادم. ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
🇮🇷هزاران درود به بازیکنان تیم ملی ایران که سرود ملی را خواندند 👏
🇮🇷به امید پیروزی👏💪
🇮🇷دیدید چطور جنگنده بازی کردند؟
🇮🇷به راحتی دو گل میتوان زد
😕مگر پاورقی بدون محمدرضا شهبازی میشه؟