eitaa logo
°•|میم.چمران|•°
1.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
201 فایل
☕️🍩حقـیـقتـــ خــانهـ 🌳🏡 📋بیان حقایق بدون تعصب و جانبداری 📋دغدغه مند و پژوهشگر حوزه اجتماعی|تاریخی|سیاسی 📋فارغ التحصیل مهندسی عمران|عاشقِ تاریخ، نویسندگی و گیاه •°در جستجوی حقیقت و ایدئولوژی برتر جهان°• 👨‍💻نویسنده محتوا: 👷‍ @matin_chamran
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|میم.چمران|•°
🌳📚#رُمان_داستانی_چهارشنبه_های🍩☕️ ✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ دهم|براساس واقعیت! نگاهش کردم. گ
🌳📚🍩☕️ ✍بہ قلمِ سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ یازدهم|براساس واقعیت!۷ اما خانم حسینی که پشت میز نشسته بود،با دیدن ما خیلی عادی یک لبخند زد و تعارف کرد بشینیم... نشستیم روی صندلی و گفت: بفرمایید در خدمتم خانم ها... از قبل به لیلا گفته بودم که ایندفعه خودم صحبت می کنم تا دوباره خرابکاری نکنه! گفتم: ما از طرف آقای صالحی مزاحمتون میشیم، تا اسم سعید رو آوردم، گفت: به به، پس شما تحقیق داشتید.منتظرتون بودم دخترهای گلم! حتما از دانشگاه اومدید چای یا قهوه تا نفستون تازه بشه... ما که اصلا انتظار چنین برخوردی رو نداشتیم جا خوردیم وکمی مِن مِن کردیم و در نهایت گفتیم: چای خوبه...☕️ خانم حسینی گفت: خوب کمی از خودتون بگید! اسمتون چیه! چی می خونید؟ گفتم: من نازنین هستم، دوستم هم اسمش لیلاست من فلسفه می خونم و دوستم... که لیلا پرید وسط حرفم و گفت: منم حالا خودم رو با یک چیزی مشغول کردم بعد هم یکی از اون لبخندهای خبیثانش رو لبش نشست. خانم حسینی گفت: احسنت چقدر خوب! بعد ادامه داد: حالا چی شد این موضوع را انتخاب کردید؟!‼️ نگاهی به لیلا انداختم و گفتم: بعضی وقتها یک اتفاقاتی می افته که دست ما نیست! یا بهتر بگم هست،خودمون ناخواسته باعثش می شیم این تحقیق هم از همین نوعه! خانم حسینی سرش رو تکون ‌داد گفت: عجب پس توفیق اجباری نصیبتون شده! بهر حال در هر اتفاقی خوبی هایی هست که بعدها از اتفاق افتادن چنین چیزهایی آدم ها خوشحال میشن!🙂 سینی چای که رسید خودش هم اومد کنار ما نشست خیلی صمیمی! لیلا یه کم جمع و جورتر نشست و اخم هایش رو کشید تو هم! مثل برج زهر مار! خانم حسینی شروع کرد به حرف زدن اینکه هیچ چیز بی حکمت نیست و حتما خیریتی بوده، بالاخره بعضی تحقیق ها هم نتایجش را بعدها نشون میده! لیلا بی توجه فنجون چایی را برداشت و قند را گذاشت توی دهنش... خانم حسینی ادام داد: مثل داستانی که میخوام براتون بگم بعد هم نیم نگاهی به لیلا کرد و با لبخندی گفت: البته تا شما چای تون رو بخورید... لیلا اما بی توجه چایش رو سر کشید! منم به جای چای فقط حرص می خوردم و لبخند مصنوعی که روی لبم خشک شده بود! خانم حسینی ادامه داد: میگن سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت، تکه کلام وزیر همیشه این بود که: هر اتفاقی رخ میده به صلاح ماست. یه روز پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی برداشت؛ اما از قضا در حین بریدن میوه انگشتش رو برید، وزیر هم که شاهد ماجرا بود مثل همیشه گفت: که اصلا نگران نباشید. تمام چیزهایی که رخ میده در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این حرف وزیر عصبانی شد و از رفتارش در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد! چند روز بعد پادشاه با همراهاش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود، راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خودش دور افتاد،در حالی که دنبال راه بازگشت بود، به قبیله ای رسید که مردم اونجا در حال تدارک قربانی برای مراسمشون بودند، وقتی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدن، خوشحال شدند؛ چون تصور کردند او بهترین قربانی در مراسم برای تقدیم به خدای آنهاست‼️! بعد پادشاه را در برابر تندیس الهه بستند تا او را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد می زنه: چگونه این مرد را برای قربانی کردن انتخاب می کنید در حالی که او بدنی ناقص دارد، به انگشتش نگاه کنید!⁉️‼️ به همین دلیل از کشتنش منصرف شدن او را قربانی نکردند و آزاد شد . پادشاه که به قصر رسید وزیر را احضار کرد و گفت: حالا فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میده به صلاح شماست چه بوده.زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی‌ام نجات پیدا کند؛ اما در مورد تو چی؟⁉️ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!🙄🤔 وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل همراه شما بودم. در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند، مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!🤗 لیلا فنجون چایی اش را که نصفه خورده بود،گذاشت داخل سینی و با حالت کنایه آمیزی به خانم حسینی نگاه کرد و گفت: بله حتما یه سری اتفاقات خوب می افته! شاید یکیش هم این باشه که بعد از این همه سال بفهمیم برای ما خانمها حجاب محدودیته!😉 بعد هم خیلی طلبکارانه پرسید.... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📍دو ساعتی که تنها گوشه ای از حقیقت را گفت! {یادداشتی بر فیلمِ ۱۰ فروردین ماه} 1⃣بنابر ملاحظاتِ همیشگی تغییراتی در واقعیتِ ماجرا ایجاد شده بود. این فیلم با محوریت گروهکِ جنایتکارِ کومله|سپاه غرب|ارتش|مردمِ کُرد ساخته شده بود. 2⃣فیلم از برکنار شدنِ محمد بروجردی از فرماندهی سپاه غرب شروع شد. در اتاقی با لبخندِ همیشگی، محمد گفت: هر جایی باشه من میرم؛ تبلیغات، تدارکات، اطلاعات... آخرش هم تصمیم گرفت به ارومیه برود و تا هنگام شهادت هیچ مسئولیت رسمی نداشت! انسان آتش میگیرد وقتی میبیند روزانه گزارشها از سپاه، دولت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی علیه اش مینویسند؛ اما محمد تنها لبخند میزند، سکوت میکند و از کنارش عبور میکند. 3⃣فیلم به فروردین ماه ۵۹ برمیگردد. زمانی که بنی صدر رئیس جمهور ایران و فرمانده کل قوا، ابوشریف در سپاه کل کشور(مخالفِ جدیِ بروجردی) و نیروهایِ چفیه دار*(میتوانید در کتابِ "محمد مسیح کردستان" بخوانید این افراد چه کسانی بودند) نیرویِ کف میدانِ ابوشریف در سپاه غرب حضور داشتند. 4⃣به طور مرتب و سلسله وار انواعِ نامه ها و گزارشها علیه شخصِ محمد بروجردی(فرمانده سپاه غرب) میرسد؛ اما محمد بدون ذره ای توجه به آنها فقط به فکرِ نجاتِ مردمِ کُرد از دستِ کومله و دموکرات بود. در سکانسی نزاع و درگیریِ لفظی بین نیروهایِ چفیه دار* و بچه هایِ سپاه غرب بر سر محمد بروجردی در مسجدِ قرارگاه مقدم باختران(کرمانشاه) بالا میگیرد و فرمانده نیروهایِ چفیه دار سیلی به صورتِ محمد میزند؛ اما واکنشِ محمد واضح ست! اینطور که فیلم نشان میدهد، دلیلِ دعوا و قبول نداشتنِ محمد توسط نیروهایِ چفیه دار: الف.داستانِ ۱۰۰ میلیون تومان که در واقع دستور امام بوده ب.سیاسی بودن او به خاطر عضویت در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی(دقیقاً چون محمد از سیاست دوری میکرد به جبهه غرب آمد اما...) جوابِ محمد یک جمله ست: من باید خرجِ امام شوم نه امام خرجِ من! نصیحت همیشگیِ محمد به نیروهایش صبر و صحبت با نیروهای چفیه دار* ست! در این فیلم مدام کارشکنی علیه اقداماتِ محمد بروجردی مشاهده میشود. 5⃣جوانی در حین اذان صبح به مردمِ پناه آورده و خسته با صدایِ بلند و طلبکارانه میگفت: نمیفهمید انقلاب شده؟ اگر میخواین مثل این بی دین و ایمونا باشین اینجا جاش نیست.جوونای ما داره خونشون ریخته میشه شما برای اقامه نماز خوابیدین؟ و محمد بروجردی بهش گفت: مگه شما نکیر و منکرِ مردمی؟ امر به معروف یعنی حی علی خیر العمل تمام. در طی یک عملیاتِ جنگ شهری، محمد وارد خانه ای شد که دو نیروی کومله در حال تیراندازی بودند؛ اما او آنها را غافلگیر و قصد داشت با گذاشتن اسلحه خود و فهماندن به آنها که اسلحه تان را زمین بگذارید تا با آنها صحبت کند؛ اما ناگهان همان جوان از پشت آمد و آن دو کومله را ترور کرد. محمد از این اقدام به شدت عصبانی شد، اسلحه اش را گرفت و دستور انتقالش را به پادگان داد. وقتی که باشگاه افسرانِ سنندج در محاصره بود، وانتی را پر از مهمات و آب کردند تا به محاصره شدگان برسانند؛ اما سر و کله آن جوان پیدا میشود و آن وانت را به دل دشمن میبرد! در نهایت زمانیکه آن جوان در حال تیراندازی از روی پشت بامِ مسجد بود و بچه هایِ سپاه به دلیلِ حرمتِ مسجد تیراندازی به آنها نمیکردند، محمد با یک تیر به سر آن جوان به درک واصلش کرد. به نظر بنده فردی که چنین نگاه افراطی در امر به معروف و نهی از منکر دارد را نباید یک نفوذی نشان میدادند. به نظرم نقشِ کسی که اطلاعات را لو میداد و وانت را به قلب دشمن میبرد را باید به فرد دیگری میدادند، چون در نگاه مخاطب این چنین نقش می بندد که: هر فردی نگاه افراطی داشته باشد، پس نفوذی ست. آیا در طول عمر ۴۴ سال انقلاب همواره چنین بوده؟ طرف میتواند یک انقلابیِ دو آتیشه باشد؛ اما در حوزه حجاب نگاه افراطی داشته باشد و مردم را بیزار کند و نفوذی هم نباشد.خلاصه نباید این نگاه تثبیت شود که هر کسی افراطی ست، نفوذی هم هست! 6⃣سکانسِ جالبِ فیلم، پخشِ قسمتِ فتحِ مکه و بخشیدنِ مشرکین توسط پیامبر اکرم(ص) فیلمِ محمد رسول الله و تماشای آن توسط محمد بود. 7⃣سپاه در طی عملیاتِ جنگ شهری تعداد بسیار زیادی از نیروهایِ عضو گروهک کومله را دستگیر کرد. از بس تعداد آنها زیاد بود، آسایشگاه را تبدیل به بازداشتگاه کردند و هر روز عده ای از آنها حکمِ اعدام میگرفتند. محمد گفت: "دو سال پیش از بالا به زندان اوین نگاه میکردم و میگفتم ما انقلاب کردیم که این زندانها خالی شه؛ اما الآن جا نداریم(از بس تعداد زندانی ها زیاده) هنوزم جا نداریم!خنده تلخ..." محمد تصمیم گرفت برود مثل یک برادر با زندانی هایِ گروهک کومله صحبت کند، درددل کند، حرفِ آنها را بشنود و کنار آنها هم بخوابد. در قدمِ اول هم نوجوانان و کودکانِ دستگیر شده را آزاد کرد. ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
زمانی که برای اجرایِ حکمِ اعدام تعدادی از اعضای گروهک در حال رفتن به سمت چوبه دار بودند، یکی از بچه هایِ سپاه برای اینکه آن فردِ اعدامی تندتر راه برود، لگدی به پشتش میزند! محمد بلافاصله واکنش نشان میدهد و به آن سپاهی میگوید: حکمِ این زندانی چیه؟ گفت: اعدام. محمد جواب داد: پس لگدت چی بود؟ سرش را پایین انداخت... و به فرد اعدامی گفت باید مثل همان لگد را به آن فردِ سپاهی بزند. وقتی که آن فرد سپاهی خواست به بازداشتگاه برود، محمد بهش گفت: بجنگ، اما هیچ وقت تخمِ کینه نکار... 8⃣یکی از نکاتِ مثبت این فیلم، نمایش مظلومیتِ ارتش ست. فرماندهان و افسرانِ ارتشی که بدون هیچ چشم داشتی جانشان را فدای خاک ایران کردند. برای نمونه سرلشکر شهید ایرج نصرت زاد فرمانده تیپ یکم لشکر ۲۸ نیروی زمینی ارتش ست که در لحظاتِ پایانی پیام خود را توسط بیسیم اینگونه مخابره کرد: "من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد، جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان" 9⃣جبهه غرب در این ۳۵ سال پس از پایانِ جنگ نسبت به جبهه جنوب همواره مظلوم بوده و مانده ست. کما اینکه شما در هیچ نقطه جبهه جنوب نمیتوانید به قساوتِ گروهکِ کومله و دموکرات ببینید! در سکوت تکه تکه شدند و در تاریخ به فراموشی سپرده شدند. در انتها باید گفت: تا کتابِ "محمد، مسیح کردستان" را نخوانید، متوجه نخواهید شد چه ظلم هایی انقلابی ها علیه محمد بروجردی کردند! این فیلم سبب شد کتابِ "محمد، مسیح کردستان" را مجدد بخوانم و در سکوت گریه کنم. ✍میم.چمران ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📌دیشب سریع کتابِ "محمد، مسیح کردستان" را تورق کردم و دیدم صفحاتی را که برایم خیلی مهم بوده علامت زدم. برای شما میفرستم تا بخوانید و کمی از عمقِ ماجرا باخبر شوید: ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📍نحوه شهادتِ سرلشکر نصرت زاد1⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
2⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
3⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📍قساوتِ کومله1⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
2⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
3⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
4⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📍محمد در زندان1⃣ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran