🟡
📢 و از اونجایی که توی توجه به حواشی، کارهامون مربوط به حوزه ی فعالیتمونه
🚪 باب توجیه کردن در موقعیت های شکست و ناکامی برای خودمون و بقیه باز میشه
📣 که بله: "من واقعا داشتم تلاش میکردم، ساعت ها وقت میذاشتم"
😶 اما اینجاشو نمیگه که ساعت ها وقتش رو روی حواشی و ظاهر کار کردنش گذاشته بوده
🔥 واسه همین یکی خطرناکترین ترین مدلهای کار کردنه
🔍 شما تکلیفت با کسی که تنبله و نمیخواد موفق شه روشنه
😕 اما کسی که ادای تلاش کردن در مسیر موفقیت رو درمیاره، سخته تشخیصش
🟣
🟡
رفع این رویه تکنیک و روش خاصی احتیاج نداره
📌 یادآوری اهداف رو نیاز داره
🤔 آیا واقعا ما قراره آدم سطحی حوزه ی فعالیتمون باشیم یا نه آدم کار درست و حرفهای اون حوزه؟
🕰️ نحوه تشخیص این رویه اینه که بفهمی زمانی که داری برای حواشی کار میذاری بیشتر از خودِ کار باشه
📸 اون موقع تو درحال شکل کار درست کردنی
🟣
🟡
✨ از اونجایی که نوجوونا ذاتاً دنبال چیزهای جالب و توجهبرانگیز هستن
🧲 خیلیاشون توی این رویه گیر میکنن و موفق نمیشن
👨👩👧 وظیفه شما به عنوان پدر و مادر اینه که اونا رو متوجه این موضوع کنید
🧠 و ازشون بخواید بیشتر به نتیجهی درست کردن شکل کار فکر کنن
🤐 باهاشون وارد بحث و درگیری نشید
🙅♂️ که نه تو کلا دنبال زیر بغل ماری!
💬 فقط بگید همچین رویهی غلطی توی مسیر موفقیت وجود داره که مشخصاتش این چیزاست
📈 اون خودش اگه واقعا دنبال موفقیت باشه رفتارشو اصلاح میکنه 💪
🟣
🟡
✅ خب برای امروزمون کافیه
🎯 حواستون هست چقدر آموزشهامون ظرافت و دقت بیشتری پیدا کرده؟؟؟
💡 ما سعیمون اینه که کامل و دقیق مطالب رو بهتون برسونیم
🙏 و انشاءالله بتویند ازشون به خوبی استفاده کنید
📬 باز اگر نکته و مسئلهای بود، به ما برسونید
🔗 https://abzarek.ir/service-p/msg/2270734
🫶 خدانگهدار
🟣
🟡
💬 سلام
🌟 حال و احوالتون خوبه؟
👨🏫 اولین روز هفته و بعد از استراحت یک روزه با یه آموزش دیگه از #اصولموفقیتنوجوونا در خدمتتون هستیم
📣 این یکی خیلی مهم بود، واقعا مهماااااااااا
🙈 نمیدونم چرا نمیخوام اولش موضوعو لو بدم
📖 دوست دارم با یه داستان شروع کنیم و بعد وارد بحث بشیم
🟣
🟡
📜 داستان پیرمرد و اسبش
👴 پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد
🐎 روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد
🤝 همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند: "عجب بد شانسیای آوردی"
🤔 پیرمرد جواب داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟"
⏳ چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانهی پیرمرد بازگشت
🎉 اینبار همسایگان با خوشحالی گفتند: "عجب خوش شانسیای آوردی!"
🧘♂️ اما پیرمرد باز هم گفت: "خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه میداند؟"
🦵 بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند، از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست
😔 باز همسایگان گفتند: "عجب بد شانسیای آوردی!"
🧓 و اینبار هم پیرمرد جواب داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟"
🏰 در همان هنگام، ماموران حکومتی برای ارتش سرباز جمع میکردند
🧍♂️ همهی جوانها را بردند اما وقتی دیدند پسر پیرمرد پایش شکسته است، منصرف شدند
💭 "خوش شانسی؟ بد شانسی؟ چـــه میداند؟"
⚖️ هر حادثهای که در زندگی ما روی میدهد، دو روی دارد
🙂 یک روی خوب و یک روی بد
🟣