eitaa logo
🇮🇷مذهبــیـــون🇮🇷
943 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
43 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹♥️ آمد که بگیرد ز علی نقطه ضعفی بیچاره ندانست "علی" نقطه ندارد... #غلام_حیدریم #باباعلی #110❤️ #مذهبیون🇮🇷 مدیر کانال♥: @abolfazl_m1880 @Akbary_88 انجام تمام تبادلات وتبلیغات 👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🥺🚶‍♀💔 انگشت‌ب‌دهان‌مانده‌ام‌از‌قائده‌ی‌عشق‌ ما‌یار‌ندیده‌تب‌معشوق‌کشیدیم:)...♥️
_اینکه‌دلتنگ‌ت‌ام‌اقرار‌میخواهد‌مگر؟!💔
ازلحـاظ‌روحۍوجسمۍوعـاطفۍ وشرعۍ‌و‌عرفۍ وعقلۍواحساسۍوروانی حرم‌لازمم‌حتۍبراۍچندثـانیہ💔 اباعبدالله
💔💔 00:00, اللهم عجل لولیک الفرج
شبتون فاطمی🌃 عشقتون حســـــــ♥️ـــینے دمتون مادرے😇 نفستون حیدرے✨ آࢪزوتون هم حࢪم اࢪباب ان شاءالله💫 یا عݪی مدد...✋🏻 وضو و نماز اول وقت یادتون نࢪه🤞🏻•• 📿♡➣ حلال کنیداگه خستتون کردیم🤲🏻🥺
به رسم ادب و ارادت سلام میدهیم به ارباب بی کفن:🌷✨🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ.✨✨✨✨✨ @mazhabyun1y
『🌥✨』 ° ° 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌امیـر‌المؤمنین 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌الزهـرا 🌿| السلام‌علیڪ‌یاحسـن‌ِبن‌علے 🌿| السلام‌علیڪ‌یاحسـین‌ِبن‌علے 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌جعـفربن‌‌محمـد 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعـفر 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌الرضاالمرتضے 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌علےِ‌الجـواد 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمـدالهادی 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌بن‌علیِ‌العسـڪری 🌿| السلام‌علیڪ‌یابقیه‌الله،یاصـاحب‌الزمان 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌زینب‌ڪبری 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌ابوالفضل‌العبـاس 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌المعصومه ''السلام‌علیڪم‌و‌رحمه‌اللهِ‌و‌برڪاته'' 🙂 ✋🏻 ° ° 🕊͜͡☁️ 🕊͜͡☁️¦⇠ ∞| ♡ʝσiŋ✿↷ 『 @mazhabyun1y
در حرکتیم ... پرانگیزه و مقتدر ... ◽مهمترین اتفاقات خوب سال ۱۴۰۱ 🌹 هیئت بنی الزهرا (س) ᯽⊱┈•─╌☫╌─•┈⊰᯽ 🆔@H_nojavanan
به وقت رمان...
🎆 شب 38 🌷 "وَ جَعَلْنٰا" 🔹 "وَ جَعَلْنٰا" خوندم ... پام تا ته روی پدالِ گاز بود ... ویراژ می دادم و می رفتم ... حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ...😔 ⭕️ آتیشِ دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ... 🚷 تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گِرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ...🔥🔥 باورم نمی شد ... توی اون شرایطِ وحشتناک رسیدم جلو ... تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ...😭 🔺 با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوتِ خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ... 🔸چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم میگشتم...😔 🌷غرق در خون تکه تکه و پاره پاره ...بعضی ها بی سر... بی پا... بی دست... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ...😢 تعبیرِ خوابم رو به چشم می دیدم ... 🔷 بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ...😭 چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رَمَق، پلک هاش حرکت میکرد... سینه اش سوراخ سوراخ و غرقِ خون ... از بینی و دهنش،خون می جوشید... با هر نفسش حبابِ خون می ترکید و سینه اش می پَرید . . . 😭 ❣ چشمش که بهم افتاد ... لبخندِ ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید... 🔶 زمان برای من متوقف شده بود ... سرش رو چرخوند... چشم هاش پر از اشک شد ... محوِ تصویری که من نمی دیدم ... لبخندِ عمیق و آرامی،پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز،توی اون چهره آرام ندیده بودم ... 🌷 پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرامِ آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهرِ مادرش خوابیده بود ... 😭😭 ✍🏼 پ.ن: برای شادی ارواحِ مطهرِ شهدا علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواحِ مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظارِ بازگشتِ پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات... ✅ ان شاء الله به حرمتِ صلوات "ادامه دهنده راه شهدا باشیم" .... نه سربارِ اسلام .... ادامه دارد ...
🎆 شب 39 ❣ "برمی گردم..." 🔷 وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوتِ خمپاره ها گم می شد ... از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... 🌷 هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمتِ ماشین می کشیدمش ... 🔸آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... 💢 بینِ اون همه جنازه شهید، هنوز یه عدّه باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ... 🔵 دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیرِ هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ...😔 آمبولانس دیگه جا نداشت ... ❤️ چند لحظه کوتاه ایستادم و محوِ علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ... - بر می گردم علی جان ... برمی گردم دنبالت ..... 🔹و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ... ادامه دارد ...
🎆 شب 40 🌷 "خون و ناموس..." 🔥آتیشِ برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیمِ خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ... از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک کنم ... ⭕️ بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح با همون برادرِ سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ... 🔹مات و مبهوت بودم ... - بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ... 🔶به زحمت بغضش رو کنترل کرد ... - دیگه خطی نیست خواهرم ...خط سقوط کرد ...الان اونجا دست دشمنه ...😔 ✅ یهو حالتش جدی شد ... - شما هم هر چه سریع تر سوارِ آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ... یهو به خودم اومدم ... - علی ... علی هنوز اونجاست ... ❤️ و دویدم سمت ماشین ... 🔷 دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ... - می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ... هنوز تو شوک بودم ... ❇️ رفت سمتِ آمبولانس و درِ عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکثِ کوتاهی کرد ... - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ... من اینجا، پیششون می مونم ... 🔸سوتِ خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سر چرخوند و نگاهی به اطراف کرد ... - بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ... 🚐 سریع سوارِ آمبولانس شدم ... هنوز حالِ خودم رو نمی فهمیدم ... - مجروح ها رو که پیاده کنم سریع بر می گردم دنبالتون ... ✅ اومد سمتم و در رو نگهداشت ... - شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزشِ گیر افتادن و اسارتِ ناموسِ مسلمان ، دستِ اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ... "جون میدیم ... ناموسِ مون رو نه ..." یا علی گفت... و در رو بست ... 🔷 با رسیدنِ من به عقب ، خبرِ سقوطِ بیمارستان هم رسید ...😞 ✍🏼 پ.ن: "شهید سید علی حسینی" در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیعِ شهادت نائل آمد ... پیکرِ مطهر این شهید هرگز بازنگشت ‌.... جهتِ شادی ارواحِ طیبه شهدا صلوات...🌷 ادامه دارد ...
https://eitaa.com/girlhoodheidary1402 عضو شید کانال عالی هستش.. 🌿
⚠️ یـٰادِمون‌بـٰاشه‼ دین... سبَدمیوھ‌نیستِش‌ڪه‌مثلـٰاموزࢪوبَࢪدـٰار؎ وخیـٰاࢪࢪونھ! ࢪوزھ‌بگیࢪ؎ونمازنھ! ذڪࢪبگےوتࢪك‌غیبت‌نھ! نمـٰازبخونےوتھمت‌بزنے! چـٰادࢪبپوشۍوحیـٰانداشته‌بـٰاشۍ... ࢪیش‌بذاࢪ؎امـٰازودقضـٰاوت‌ڪنۍ... حزب‌اللھۍبودن‌به‌ࢪیش‌نیست‌به‌ࢪیشه‌است حوـٰاسِمونوجَمـ؏ڪُنیم((: @mazhabyun1y
افسر‌جنگ‌نرم‌زیرِ‌"هجده‌سال"؟!🖇 بچه💔 بیابرومشقات‌روبنویس✍🏻... ازچرت‌وپرتای‌😒 یه‌عده‌دلخور‌نشیدها☝🏻... عیب‌نداره🙂 صَدام‌😏هم‌به‌امثال‌ِشهید‌🥀 فهمیده‌میگفت ‌بچه((: که‌خب‌جا‌داره‌بگیم‌‌شما‌به‌اینا ‌میگی‌بچه؟!🤨 اگه‌همین‌بچه‌ها‌نبودن‌💔🖇 که‌مملکت‌رو‌هوا‌بود:/🤚🏻 ... !! @mazhabyun1y
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام چالش امروزمون رو بریم؟؟ 😍 چالش من ی عکس شهید رو قرار میدم میخوام ببینم میدونید کی هستن این شهید یا نه؟! جایزه به نفر اول و دوم میرسه🙂🤍
جواب رو بفرستید اینجا @Sarbazrahbarrrrrr 👆
این شهید بزرگوار کی هستن؟؟ 🙂
این عکس دومیش واضح تره حالا جواب بدید!؟ 😊
6دقیقه وقت دارید نشناختید؟؟
پایان🍃