eitaa logo
مجموعه‌ فرهنگی رسانه ای طلوع
514 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
132 فایل
🔵 پیام سنجاق شده کانال رو بخون تا ما رو بیشتر بشناسی اصفهان. خ کاشانی. ک ۸.طبقه ۲ 👈ارتباط با پشتیبان @Toloueadmin216 #آموزش_پیشرفت_اشتغال 👈 روبینو:rubika.ir/media_toloue 👈آپارات:aparat.com/media.toloue 👈 اینستاگرام:Instagram.com/media.toloue
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به به شاهنامه خوان هامون چکار میکنن😄 شاهنامه خوانی ۱ اجرای غدیر
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دف زنی دخترای طلوع🌱 دیگه دارن حرفه ای میشن😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ : ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟! ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ .. (مراقب قضاوتهاي خود باشيم ) •┈••✾•✨🌺✨•✾••┈ 🔹️رسانه طلوع https://eitaa.com/media_toloue
آدمـی آدم رُباید یــا کــه دل، توفیر چیست؟ دلـــرُبـــــایــــی معنـــــی آدم رُبایی میدهد🦋✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقــا مــن از هر انگشــتم یک هنــر میریزد و همه کاری بلــدم اما اوضاع زندگی ام روبه راه نیست. همیشه گرفتارم وفقیر. جناب صمصام سرش پایین بود. با انگشت اشاره عمامۀ سبز رنگش را بالا داد و بدون بالا آوردن سر، گفت:دلیلش این است که شما خدا را نمیشناسی و باور نداری. جــوان آب گلویــش را قــورت داد و بــا صــدای کلفتــش جــواب داد:نــه اینطور نیست. من هم خدا را قبول دارم، هم به وجودش معتقدم. سید سرشرا بالا آورد. - نــه جانــم!قبــول نــداری! چــون من یــک پیرمــرد ضعیف و شکســته هسـتم و از همه مهمتر،بی هنر اما از صبح تا غروب بدون اینکه خودم بخواهــم چندین برابر یک ســرمایه دار درآمــد دارم.ولی توبا اینکه صد هنــر داری هیــچ اجاقــی از تــو گرم نمیشــود چون تــو خدا را بــه رزاقیت قبول نداری! •┈••✾•✨🌺✨•✾••┈ 🔹️رسانه طلوع https://eitaa.com/media_toloue
معرفی کتاب قهوه‌ی‌ سرد آقای نویسنده☕️🧡 ✨حتما شما هم تعاریف زیادی مبنی بر جذاب بودن کتاب قهوه سرد آقای نویسنده شنیده اید.✨ کتابی عاشقانه و در عین حال دارای فضایی معماگونه است.در حدود یک ماه به چاپ بیستم رسید که نشان از قلم زیبا و شگفت انگیز نویسنده دارد. داستان این کتاب در مورد مردی است که خاطراتش را مرور می کند. وی در ده سالگی، عاشق دختری می شود که برای تمرین پیانو به خانه ی همسایه می آید و چون زنگ خانه ی همسایه خراب است، هر بار این پسر در را برای وی باز می کند. نکته ی جالبی که در مورد این عشق وجود دارد این است که دختر، 15 سال از وی بزرگتر است اما از نظر پسر، عشق دلیل و منطق نمی خواهد. •┈••✾•✨🌺✨•✾••┈ 🔹️رسانه طلوع https://eitaa.com/media_toloue
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🦉 میگه که تنهایی از نظرش اینه که بعد اینکه یه خبر خیلی خوب میشنوی،کسی رو نداری با ذوق براش تعریف کنی. ـــــــــــــــــــــــــــ ــ