🌸🍃🌸🍃🌸
#پست_ویژه
#التماس_تفکر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
◀اون موقع ها همه چیز اینقدر امن نبود....👌
اینقدر آرام نبود....🤔
غیرت ها اینقدر بی رمق نشده بود....👀
مرد بود و غیرتش....مرد بود و ناموسش....✅
.
◀جسد بی جان و عریان دختر ایرانی را از تیر چراغ برق بالا بردند....#دشمن را میگویم...
جلوی چشم رزمنده های ایرانی گذاشتند!!!!😔
.
◀خواستند غیرت و مردانگی بچه های خمینی را به سُخره بگیرند..خواستند بگویند...
این #ناموس شماست که به تاراج رفته!!
ببینیدش!!😱
به قول امروزی ها آن را به اشتراک گذاشتند...
جلوی چشم بسیجی ها...😞
.
◀سه نفر از بهترین جوانان این وطن
پَر پر شدند...🥀🥀🥀
تا بالاخره
توانستند آن جنازه را پایین بیاورند...🖤
مگر شوخی بود..
ناموس بود!🙈
یک گردان هم قربانی میگرفت بالاخره ناموسشان را پایین می آوردند..👌
حتما که نباید زن و بچه خودشان باشد...
مرد با #غیرت ناموس دیگران را هم ناموس خودش میبیند...☝️
.
◀دختر #شیعه جلوی چشم دشمن عریان باشد و مردهای شیعه نفس بکشند؟؟؟😠
مگر سربازان خمینی مرده باشند...🤨
.
◀اما حالا👇
عکس ناموسش را به اشتراک میگذارد...😱
و با بی غیرتی زیرش مینویسد:
⚫من و عشقم!!
⚫من و مادر خوشگلم!!
⚫من و خواهر گلم!!
.
◀زن عکس سرلخت و برهنه اش را منتشر میکند و برادرش و شوهرش آن را لایک میکنند!!🙈
در حالی که چند هزار نفر دیگر هم ناموسشان را با لایک پسند کرده اند...😱
.
◀همان مرد چند پست آن طرف تر هم عکس یک #شهید را به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته ما مدیون شهداییم‼️‼️😞
.
◀عکس همان بچه شیعه #باغیرت...
همان سرباز خمینی...
همان کسی که دارد از بی غیرتی اش زجر میکشد...🙈
همان کسی که نگذاشت جنازه دختر ایرانی جلوی چشم ها باشد....چه رسد به....😔
همان کسی که توی وصیت نامه اش این همه تاکید کرده بود که ««اگر با ریخته شدن خونم حقی به گردن دیگران داشته باشم به خدا قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حجاب و بی حیا نمیگذرم!!»»✋
.
◀مرد با غیرت این روزها..
تو را به خدا قسم بگو...😭:
بگو :آن شهید چه کار کند تا حاضر شوی عکس ناموست....زن شیعه را از جلوی چشم های هرزه برداری⁉️🤔
چه کار کند تا ناموست را به اشتراک نگذاری؟؟؟👀
ناموست را بیت المال کرده ای؟حاشا به غیرتت‼️😒
مگر نمیبینی...
نمیبینی دشمن چطور دارد به #ناموس شیعه...
به ناموس ایرانی میخندد؟؟😔
#مرد_غیرت_اقتدار
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
#ایران
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
هر وقت که دستت
از همه جا کوتاه شد بگو✅
《وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللهِ
إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ》
کارم را به #خدا میسپارم
خداوند بینای به بندگان است😍
🌸🌸🌸🌸🌸
خـ♡ـدایا
این روزها گره کور زندگیمان
فقط به دستهای پر معجزه
خودت باز میشه☺️
تو رو به بزرگیت قسم
#آرامش و #نعمت ِ #سلامتی را
به مردم کشورم هدیه کن🤲
و آنها را در آغوش اَمنت قرار بده🤲
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
#ذکر_گره_گشا
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_پنجم #بخش_اول ❀✿ یحیـے انگشت سبابھ اش را دریقھ اش فرو میبرد
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_پنجم
#بخش_دوم
❀✿
سرش را بھ چپ و راست تڪان میدهد: آ.... آ...
بھ صورتم خیره میشود و میپرسد: ...چطوری اینقد موهات درازه؟!
خنده ام میگیرد: موهامو ازوقتے ڪوشولو بودم مث تو دیگھ ڪوتاه نڪردم.... توضیح بهتری برایش نداشتم.جلوی دهنش را بادودست میگیرد و چیزی را نامفهوم میگوید.
_ چے گفتے؟!
سرش رامیخاراند و بامن و من میگوید: عین فرشتھ..اون ڪارتونھ ڪھ میدادش اون موقع!
و بعد بسرعت میدود و فرارمیڪند. بے اختیار لبخند میزنم. بچھ ها موجودات پاڪ و لطیفند. مثل خوردن ڪیڪ وانیلے باچایـے حسابے بھ آدم میچسبند.
❀✿
ڪنار دخترعموهای داماد مے ایستم و بھ عاقد نگاه میڪنم. پیرمرد بانمڪے ڪھ عینڪ بزرگے روی بینے عقابے اش دهن ڪجے میڪند. ڪمے آنطرف تر آذر ایستاده و اشڪ میریزد. طرف دیگر سفره ی عقد یحیے ڪنار عمو ، سینا و حاج حمید ایستاده.سارا خودش را بمن میرساند و باذوق لبخند میزند. زیرلب میگویم: بلھ رو ڪھ گفت شمادست بزنید من سوت ! اوڪے؟
سارا باتعجب نگاهم میڪند.آذر هم سرش راباتاسف تڪان میدهد. چندتادختر حرفم راتایید میڪنند. یلدا بعدار سھ بار وکالت میگوید: با اجازه ی آقا امام زمان ...پدر و مادرم.و همھ ی بزرگترای جمع بلھ.
همان لحظه من و چند نفر دیگر دست میزنیم و ڪل میڪشیم. عمو بادهان باز و چشمهای ازحدقه بیرون زده نگاهم میکند.یحیے سرش پایین است و شوڪھ بھ سفره ی عقد خیره شده.سارا دستم راسریع میگیرد و میگوید: نامحرم وایستاده آبجےجون! توخونھ این ڪارو میڪنیم
اعتنا نمیڪنم و بلند میگویم: ایشالا خوشبخت شے عزیزدلم!
یحیے اینبار سرش را بالامے گیرد و بلند میگوید: الهے عاقبت بخیر شن.برای خوشبختے و سلامتیشون صلوات.
مردها بلند و زنها زیرلب صلوات میفرستند . چھ مسخره! مگه ختمھ؟!
❀✿
مهمانها خداحافظے میڪنند و تنها یڪ عده درسالن میمانند تا عروس و داماد را همراهے ڪنند. دردلم خداروشڪری میگویم و شالم راروی سرم مرتب میڪنم. اگر پدر و مادرم مے آمدند ، اینقدر آزادی ممڪن نبود. پدرم عذر خواهے ڪرده بود ڪھ: مراسم خیلے سریع و اتفاقے بوده! من هم قرار مهمے دارم و بھ ڪسے قول داده ام. اگر خانوم بخواد بیاد میفرستمش. و تاڪید ڪرده بود ڪادوی عقد یلدا محفوظ است. مادرم هم مگر بدون پدرم آب میخورد؟! بھ گمانم اگر یک روز قرارباشد بعداز صدو بیست سال جان بھ عزرائیل بدهد، اول میگوید پدربمیرد تاپشت سرش مادرم راضے به رفتن شود.
❀✿
ازپلھ ها پایین مے روم و وارد خیابان می شوم. یلدا باکمک سهیل دردویست و شش سفید رنگ میشیند و همھ آماده ی رفتن مے شوند. آذر رامے بینم ڪھ بھ سینا و سارا میگوید بایحیے بیاید و بعد خودش سوار ماشین عمو میشود. به دنبال این حرف چشم میگردانم تا یحیے راببینم. به پرشیا تکیه داده و به ماشین عروس خیره شده. لبخند مرموزی میزنم و بھ طرف پرشیای نوڪ مدادی اش مے روم. صدای تق تق پاشنھ های ڪفشم باعث مے شود بھ طرفم برگردد و نگاهش اتفاقے به مو و صورتم بیفتد.احتمالا فڪر ڪرد آذر است.سریع برمیگردد،درماشین را باز میڪند و پشت فرمون میشیند.من هم بےمعطلے درسمت شاگرد راباز میڪنم و ڪنارش میشینم. مبهوت دنبال حرفی میگردد که میگویم: ماشینای دیگه جا نداشتن!
ڪسی روهم نمیشناسم!
بھ روبه رو خیره میشود و میگوید: لطف ڪنید عقب بشینید.همان لحظھ در ماشین باز مے شود و سارا و سینا عقب میشینند. سینا بادیدن من تعجب میڪند اما فقط میگوید: شرمنده مث اینڪھ باید زحمت مارو بڪشے.ماشین مامان اینا پروسیلھ بود!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#پندانه
خیلی وقتها شده که ما خیری به یه نفر رسوندیم با نیت #رضای_خدا
اما اگه از همون آدم ضربه ای بخوریم اول چیزی که به ذهنمون می رسه اینه؛
«بشکنه این دست که نمک نداره»😏
یا
«کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم ، بدی دیدم»😒
#مهربون بودن عالیه، اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم!🍃
و دریافت کننده ی محبتمون را مدیون ندونیم.👌
چون ما کاری برای او نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم.👌
اینکه اخلاقا، جواب محبت، محبته. کاملا درسته!✅
اما ما با طرف مقابل کار نداریم، هر کس باید روی #درستی_عمل خودش توجه کنه؛👌
دست بی نمک دستی هست که خیری را به دیگران رسونده و همینطور دراز مونده که کی طرف میخواد جبران کنه.😳✋
❣محبت برای رضای خدا یعنی از لحظه ای که #نیت کردیم پاسخ را از خدا گرفتیم؛✅
دیگه منتظر پاسخ از بنده اش نیستیم، #خدا جبران میکنه. بنده ش رو بی خیال!
بی توقع مهربون باشیم، برای ما خدا کافیست❣️
اَلَیسَ اللهُ بِکافِِ عَبدَهُ
#آیا_خدا_برای_بنده_اش_کافی_نیست❓
#تدبر_در_قرآن
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸