eitaa logo
رسانه الهی
344 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
679 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱ما ڪھ روۍ حجاب این‌ قدر مقیّدیم، بھ خاطر این است ڪھ حفظ حجاب، بھ زن کمڪ مۍکند تابتواند بھ آن رتبھ معنوۍ عالـے خود برسد🌱. رهبرانقلابـ !' 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 راه‌امام‌حسین؏ خیلےسریـع‌انسـاݧ رابه‌نتیجه‌مےرساند. چون‌کشتےامام‌حسین؏ دࢪآسماݧ‌هاۍغیب‌ خیلۍسریع‌راه‌مےرود.🌿 🎤حاج‌اسماعیݪ‌دولابی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_سه #زینب از همه ی بچه هایم به خودم شبیه تر بود. #صبور اما فعال
...🌲🍃 بیشتر تفریح بچه ها در آن زمان جمع خودشان بود و رفتن به خانه مادرم. بچه ها را خیلی دوست داشتند ولی وضعیت ما طوری نبود که به برویم. اول تابستان که میشد، دور هم می‌نشستند و هر کدام نقشه رفتن به شهری را می‌کشید و از آن شهر حرف می‌زدند. هر تابستان فقط حرف سفر بود و بس. جمع ما زیاد بود و ماشین هم نداشتیم برای همین حرف مسافرت به اندازه ی رفتن سفر برای بچه ها شیرین بود. بچه ها بعد از ظهرهای طولانی تابستان که هوا گرم بود و کسی نمی توانست از خانه بیرون برود دور هم می‌نشستند و از شهرهای شیراز و اصفهان و همدان حرف می‌زدند. آنقدر از حرف زدنش لذت می‌بردند که انگار به سفر می‌رفتند و برمی‌گشتند. در باغ پشت خانه ی ایستگاه 6،یک درخت کُنار بزرگ داشتیم که هر سال ثمر زیادی میداد. بعد از ظهرهای فصل بهار و تابستان ، دخترها زیر درخت جمع می‌شدند و مهران و مهرداد روی پشت بام میرفتند و حسابی درخت را تکان میدادند. کُنارها که زمین می‌ریخت دخترها جمع می‌کردند. بعضی وقت ها اندازه ی یک گونی هم پر میشد. من گونی پر از کُنار را به بازار ایستگاه شماره7میبردم و به زن‌های فروشنده عرب می دادم و به جای کُنار، میوه های دیگر میگرفتم . گاهی پسرهای کوچک همسایه یواشکی روی پشت بام می آمدند تا از شاخه ی درخت کنار بچینند و مهرداد و مهران دنبالشان می‌کردند. مینا و مهری مدتی پول جمع کردند و یک دوربین عکاسی خریدند. اولین بار دخترها زیر درخت کُنار عکس یادگاری گرفتند. چهارتایی با هم پول جمع کردند و برای من یک دست پارچ و لیوان سفالی خریدند. زندگی ما کم و زیاد داشت اما با هم بودیم . بچه هایم همه سربه راه و درس خوان بودند.اما زینب علاوه بر درس خواندن خیلی بود. همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند... .... 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک زندگی شاد🌈🌈🌈 نخستين قانونِ موفقيت، تمرکز است.👌 يعني همه نيروهاي خود را روي يك نقطه متمرکز کنيد، 🤔 مستقيماً به سراغ همان نقطه برويد و به چپ و راست منحرف نشويد. " 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
بسم الحبیب #قسمت_شانزدهم امروز قراره با نقاب های خوش رنگ و لعاب دیگری از موسیقی آشنا بشیم و حتما ک
بسم الحبیب ←← فشار خون دیدن وقتی آهنگ پر از احساسی گوش میدین بعد یهو ولوم صدای خواننده میره بالا و میرسه به جای حساس‌اش یه دفعه قلب آدم تند تند میزنه😅 در این قسمت قراره این موضوع جذابِ تلخ رو براتون شفاف سازی کنیم، با ما همراه باشید🌹 یکی دیگه از عوارض موسیقی پیدایش بیماری فشار خونه که البتّه این هم عوامل مختلفی داره و موسیقی یکی از اون عوامل هست. این مسئله رو پزشکان با بررسی‌های خود دریافتن و به کسانی که با موسیقی و سر و صدای زیاد در ارتباطند در مورد عوارض اون هشدار داده‌اند. دکتر «گورلدواین» پس از مطالعات زیاد به این نتیجه رسید که رادیو، علّت اساسی فشارخون به شمار میره و برای اطمینان از این موضوع بازوبند فشار خون رو به خود بست و این نتیجه به دست اومد که هر قدر انسان از یک قطعه موسیقی بدش بیاد، همون‌ اندازه فشار خونش بالا میره، دکتر «واین» از تغییر فشار خون در اثر شنیدن چند قطعه موسیقی در تعجّب بود و بالاخره برای این که دچار خطر رادیو نشه رادیو رو خاموش کرد. از همه مهم‌تر مشاهده حالات روانی خودِ موسیقی‌دانان هست که بزرگ‌ترین نمایش تجربیات و آزمایش‌های علمی و عملیه که زیان موسیقی رو در این قسمت برای ما تشریح می‌کنه، زیرا او‌نها به تدریج، گرفتار اختلالات عصبی و حسّاسیت‌های بی‌جا شده و در نتیجه، اغلب دچار انقباض عروق و فشارخون و سکته‌های مغزی میشن و حتّی بعضی‌ها در هنگام نواختن موسیقی، فشار خونشون بالا رفته و در اثر سکته ناگهانی جان خود رو فدای تحریکات و ارتعاشات موسیقی کرده‌اند...... آیا همین سکته‌های نوازندگان، در هنگام اجرای برنامه‌های موسیقی خود، دلیل روشنی نیس؟ این‌ها بخشی از مضرّات موسیقی بود، چرا که موسیقی، مضرّات دیگری هم به همراه داره، از جمله: مشکلات مغزی، مشکلات قلبی، تهییج و غیره..... خلاصه خواستم بگم موسیقی سالم اونم درحد اعتدال گوش بدید تا سالم بمانید🙂🌷 🕌 @mediumelahi
🌼|°• پوشانده ام خودم را از گزندها با حجابم😊 مثل وقتی که پوشانده‌ایم زندگی مان را در پشت دیوارهاو حصارها تا راحت‌تر و امن‌تر زندگی کنیم حریم و حدود عین آزادی ست👌 عین امنیت است👌 ... 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️عاشق امام حسین «ع» میخوای بشی هر روز مکررا از کنارش رد شو 🙏 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_چهار بیشتر تفریح بچه ها در آن زمان جمع خودشان بود و رفتن به خا
...🌲🍃 در همسایگی ما در آبادان خانواده ی کریمی زندگی میکردند. آنها خانواده ی مذهبی بودند. تنها خانه ای بود که پشت در خانه پرده ای زده بودند که وقتی در باز می شود داخل خانه پیدا نبود. دختر بزرگ خانواده، زهرا خانم، برای دخترهای محل کلاس و گذاشته بود. مینا و مهری و زینب به این کلاسها می رفتند مینا و مهری با دخترشان اقدس، همکلاس بودند و زینب با نرگس دوست بود. زهرا خانم سر کلاس به بچه ها گفته بود باید در مسایل دینی از یک مجتهد تقلید کنید وگرنه اعمالتان مثل وضو و غسل قبول نیست. زهرا خانم از بین رساله های علما رساله ی (ره) را به دخترها معرفی کرد. ما تا آن زمان از این حرفها سر در نمی آوردیم. را هم نمیشناختیم مینا و مهری به کتابفروشی آقای جوکار در ایستگاه 6 بازارچه شرکت نفت رفتند تا رساله ی امام را بخرند، اما آقای جوکار به آنها گفت: رساله ی امام خمینی خطرناک است دنبالش نگردید ، وگرنه شما را میگیرند. و رساله ی آقای خویی را به بچه ها داد. دخترها هم مجبور شدند مقلد آقای خویی شوند. زهرا خانم گفت: هیچ اشکالی ندارد مهم این است که شما احکامتان را طبق تقلید از مجتهد انجام بدهید. زینب بیشتر به کلاسهای خانه ی کریمی میرفت و خیلی تحت تاثیر دخترهای کریمی قرار گرفته بود. زینب کلاس چهارم دبستان بود، صبح ها به مدرسه میرفت و عصرها کلاس قرآن خانه ی کریمی. یک روز ناراحت به خانه آمد و گفت: مامان من سر کلاس خوب قرآن خواندم. به نرگس جایزه دادند اما به من جایزه ندادند. به زینب گفتم: جایزه ای که دادند چه بود؟ جواب داد: یک بسته مدادرنگی. گفتم خودم برایت مدادرنگی میخرم. جایزه ات را من میدهم. روز بعد جایزه را خریدم و به زینب دادم و خیلی تشویقش کردم . وقتی زینب مینشست و میخواند یاد دوران بچگی خودم و رفتن به مکتب خانه می افتادم که به جایی هم نرسید. زینب بعد از شرکت در کلاسهای قرآن و ارتباط با دخترهای خانواده کریمی به علاقه مند شد. من و مادرم حجاب داشتیم ولی دخترها هیچکدام حجابی نداشتند. اما خیلی ساده بودند. زینب کوچکترین دختر من بود اما در همه ی کارها پیش قدم میشد. اگر فکر میکرد کاری درست است انجامش می داد و کاری به اطراف نداشت. یک روز کنارم نشست و گفت: مامان من دلم میخواهد شوم. از شنیدن حرفش خیلی خوش حال شدم انگار غیر از این هم انتظار نداشتم. زینب نیمه ی دیگر من برد، پس حتما در دلش علاقه به وجود داشت . مادرم هم که شنید خوشحال شد. ... 🕌 @mediumelahi