۳۰ بهمن ۱۴۰۰
🌺🌺🌺🌺🌺
#تلنگر
⚜امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید به کسانی فکر کنید که قادر به تکلّم نیستند😶
⚜قبل از اینکه بخواهید از مزّه ی غذای تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد😐
⚜امروز پیش از آنکه از زندگی تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته😑
⚜قبل از آنکه از فرزندان تان شکایت کنی،به کسی فکر کنید که آرزوی بچّه دار شدن دارد👨👦
⚜پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.🚶♂
⚜و پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید و از آن شکایت کنید به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید...👀
⚜قبل ازانکه از کم بودن پولهاو داراییهاتان ناراحت باشید به کسانی فکر کنید که پولی برای خرج کردن ندارند و با سیلی صورت سرخ کرده اند🙃
⚜#زندگی،یک #نعمت است با اعتراض و نالیدن، به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید✅
#مشاوره
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌺🌺🌺🌺🌺
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
AUD-20211008-WA0056.mp3
4.77M
#نماز_سکوی_پرواز38
تمام رفیق های ناب خدا؛✅
سخت ترین لحظات زندگی شون رو،
با امداد نماز،
بسلامت و عافیت سپری کردند!☺️☺️☺️☺️☺️☺️
راستی ؛🤔🤔🤔🤔
چرا ما نمیتونيم،
از نماز توی لحظه های سخت کمک بگیریم؟✅
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
رسانه الهی
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهارم "اه اه چیه بر میدارن خودشون رو بقچه بیچ میکنن که چی اخه." رف
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجم
بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود، تموم شد، از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم.
جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید.
مامان: زینب کجایی مامان ؟
_ دوباره زینب ؟ مامان گریه کردی؟
مامان: خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟
_ نمیدونم!
مامان: یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه.
_ باشه. بای
راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت. اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم.
مامان : قبول باشه. بیا عزیزم.
_ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟
مامان : زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم.
_ کجا؟
مامان :هتل
_ به این زودی؟
مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم.
چی؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی.
_ مامان امیر کجاس؟
مامان: اون حرم میمونه.
دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ.
.
.
.
.
.
چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت 10 شب بود . 7 تا تماس بی پاسخ از مامان 5 تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به بابا.
بابا: سلام خانم. ساعت خواب.
_ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟
بابا: حرم.
_ من چرا نبردید پس؟
بابا: والا ما هرچقدر صدات کردیم، بیدار نشدی. چیکار میکردیم خوب؟ حاضر شو من تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت.
_ مرسی بابااااای گلم.
سریع بلند شدم و با بدبختی و غرغر دوباره موهامو جمع کردم و روسری و چادرمو سرم کردم. رفتم پایین و تو لابی هتل منتظر بابا موندم .
.
.
.
.
.
بابا: یه زنگ بزن مامانت ببین کجا نشستن.
شماره مامانو گرفتم.
_ سلام. مامان کجایید؟
مامان: همون جایی که نشسته بودیم.
_ باشه. الان میایم.
_ بابا گفت همونجایی که نشسته بودید .
با بابا به سمت همون صحنی که توش پنجره فولاد بود رفتیم . کل صحن رو فرش پهن کرده بودند.
بابا یه پلاستیک بهم داد و کفشامو گذاشتم. دنبالش راه افتادم.
از دور مامان و امیرعلی رو که داشتن قرآن میخوندن،دیدم.
حوصله شیطنت نداشتم وگرنه کلی اذیتشون میکردم .
_ سلاااااام.
امیرعلی با لبخند جوابم داد.
مامان هم به سر تکون دادن اکتفا کرد.
وای وای وای چه استقبال گرمی . بعد از چند دقیقه تصمیم بر این شد که به خاطر کمر درد مامان ، مامان و بابا برن خونه و من امیرعلی بمونیم .
.
.
.
_ امیر
امیرعلی:جانم؟
_ بهشت که میگن هینجاست ؟
توقع این سوال رو از نداشت ظاهرا که با تعجب نگام کرد .
امیر علی: زینب درسته که تو همش پیش عمو بودی و همین متاسفانه ( یه مکث طولانی کرد) ولی خوب مدرسه که رفتی خواهری .
_ میدونم منظور از بهشت و جهنم چیه . ولی خوب اینجا هم دسته کمی از تعریفایی که از بهشت میکنن نداره .
امیرعلی:اره خوب اینجا بهشت زمین عزیزم.
#ح_سادات_کاظمی
#ادامه_دارد
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
۱ اسفند ۱۴۰۰
🌸🌸🌸🌸🌸
مـهم بودن را
فراموش کنید
تا #آرامش نصیب تان شود😊
هرچه کمتر نیازمند
تحسین دیگران باشید
بیشتر #تحسین میشوید ✅
امروز فـرصتـی دوباره است
پس سخت نگیر و لبخند بزن😊🌸
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌@mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
۱ اسفند ۱۴۰۰
۱ اسفند ۱۴۰۰
۱ اسفند ۱۴۰۰
AUD-20211008-WA0068.mp3
5.27M
#نماز_سکوی_پرواز39
عجب خدایی...😍😍😍
بی نیاز از ماست؛✅
اما هر ساعت از شب و روز؛ که دلم هواشو کرد؛☺️☺️☺️☺️
جوري آغوش بازمیکنه؛💚💚💚
که انگار هیچ بنده ديگه ای،جز من نداره!😍😍
این خدا رو باید،سجده کرد.👌👌👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
۱ اسفند ۱۴۰۰