🌸🍃🌸🍃🌸
یه قاعده ی مهم👇
از زیاد حرف زدن برای فرزندتان جداً خودداری کنید.🤔
اگرچه حرف زدن با #کودک و #نوجوان لازم و مفید است اما زیاد حرف زدن تاثیر سازنده ای ندارد.😒
✅ آنچه را قبلا گفته اید تکرار نکنید!
✅چیزی را که کودک و نوجوان خود می داند، به او نگویید (بیشتر مواقع کودک و نوجوان از اشتباهش آگاه است، پیامد طبیعی رفتار، خود
#بهترین_معلم است)!
✅ تکرار موجب اختلال در ارتباط سالم، اوقات تلخی، بگو مگو و استیصال می شود!
✅ گاهی هنگام خطای او #سکوت کنید!
« #زیاده گویی » مقدمه ی #نشنیدن است .✅
#مشاوره
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
مداحی_آنلاین_زیارت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی_استاد_دانشمند.mp3
4.03M
🌸 #میلاد_حضرت_عبدالعظیم(ع)
♨️زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دانشمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_نهم #بخش_اول ❀✿ امام ایستاد و خطبہ اے ڪربلایے خواند: »اما ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_نهم
#بخش_دوم
❀✿
ڪم محلے هاے من دلیل خداحافظے و اتمام حجت امروزش بود! چطور توقع دارد ڪہ مثل قبل وقتم را ساعتها براے صحبت هاے بے سر و تهش تلف ڪنم؟ درحالیڪہ یڪ دنیا سوال درذهنم هرلحظہ متولد مے شود! من باید جواب این سوالهارا پیدا ڪنم! بہ انتهاے راهرو ڪہ مے رسم بہ سمت در خروج مے پیچم ڪہ نگاهم بہ آینه ے قدے ڪنار در مےافتد. همچین بیراه هم نمیگفت... امروز آرایش نڪردم!... حتے یڪ ڪرم هم نزدم... دلم نمے آمد دقیقہ اے بیشترڪتاب را براے نقاشے صورتم روے زمین بگذارم! ...دلیلش رادقیق نمیدانم... شایدهم ... یڪ ڪم عقب نشینے ڪرده ام!... دیگر افسار لجاجت رادردستم بہ بازے نمیگیرم و اجازه میدهم تا دیگران هم نصیحتم ڪنند!!! چہ حرف شنو!... شالم هم نسبت بہ قبل ضخیم تر شده و جلو تر آمده!! فقط ڪمے از ریشہ ے طلایے موهایم مشخص است... صداے قدمهاے ڪسے مرا وادار میڪند ڪہ برگردم. آراد سرش رابا تأسف تڪان میدهد و میگوید: آره خودتو خوب نگا ڪن! شبیہ مریضا شدے!
حرصم میگیرد و بدون جواب بہ محوطہ میدوم. دوست دارم فحشش بدهم..مردڪ مفت گو! ڪتاب را بہ سینہ ام میچسبانم ، درست بہ قلبم و تندتر میدوم. هیچ اتفاق بزرگےنیفتاده...فقط یڪ چیز در من هرروز رشد میڪند و پایہ هاے گذشتہ را میشڪند. ازدانشگاه بیرون ڪہ می آیم بادیدن صحنہ ے مقابلم شوڪہ میشوم. یحیے وسط پیاده رو ایستاده و بہ آسمان نگاه میڪند. مثل همیشه!! ڪاش میگفت چہ چیز در لابہ لاے ابرها میبیند.! چرااینجا پیدایش شده!!؟ ... اب دهانم را قورت میدهم و بازبان لبهاے خشڪم را خیس میڪنم. بہ ارامے چندقدم بہ سمتش میروم ڪہ سرش راپایین مے اورد و بادیدنم لبخند مے زند.دیگر یحیے مثل چندماه قبل مثل ڪورها رفتار نمیکند. مراخوب میبیند... انگار بلاخره جز زندگے اش شده ام! جز خیلے ڪوچڪ! درست مثل یڪ همبازی! دستش را درجیب شلوارش فرو میبرد و یڪ قدم جلو مے آید.
_ سلام ! خسته نباشید!...
جوابے نمیدهم. ذهنم قفل ڪرده! بہ چشمهاے عسلے اش خیره میشوم.
_ نمیدونستم ڪے ڪلاستون تموم میشہ، براے همین زودرسیدم و یڪ ساعتہ اینجام!....
بازهم حرفے پیدا نمیڪنم.
عمیق ترلبخند مے زند.
_ جواب سلام واجبہ!
آرام آرام میڪنم و بانگاه از آمدنش سوال میڪنم.
_ راستش...حس ڪردم بالاخره وقتشہ ببرمتون یجا! ...
باچشمهاے گرد میپرسم: منو؟!
_ بلہ!... قراربود یلدا هم بیاد ولے امروز بایڪے ازدوستاش رفت بیرون...
_ ڪ...ڪجا بریم؟!
یڪ تااز ابروهایش رابالا مے دهد و میپرسد: ناراحت شدید؟! فڪر ڪنم آمادگے نداشتید!
_ آره!..اصن فڪرشو نمیڪردم بیاے اینجا!
نگاهش را میدزد و به زمین خیره میشود
_ خب حالا اومدم! بریم؟!
پاے راستم رابلند میڪنم تایڪ قدم بردارم ڪہ بند ڪولہ ام از پشت ڪشیده مے شود و نگهم میدارد. سریع بہ پشت سرم نگاه میڪنم. دیدن صورت سرخ آراد قلبم را بہ تپش میندازد. بند ڪولہ ام را در مشتش فشار میدهد و دندان قروچہ میڪند.
صداے خفہ اش تنم را میلرزاند...
_ ڪجا برید؟!
بااسترس بہ صورت یحیے نگاه میڪنم. ابروهایش ازحالت بالا متعجب ڪم ڪم درهم میرود و نگاهش جدے میشود. بغض بہ گلویم چنگ میزند. چرا ترسیده ام؟! چرا مثل قبل راحت راجع به دوستے اجتماعے ام با آراد بہ یحیے نمیگویم؟! چرا داد نمیزنم: چتہ چرا زل زدے؟! دوستمہ! چرا خفه شده ام! یحیے بہ طرفمان مے آید و درچشمهاے آراد مستقیم نگاه میڪند.
_ ببخشید شما!؟
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
این حرف درگوشیه.mp3
10.11M
📣📣📣📣📣
#استاد_امینی_خواه
دوستان خواهش می کنم خواهش می کنم گوش کنید و حتما برای دیگران
ارسال کنید 👌دغدغه داشته باشید👌
#امام_زمان_عج
#التماس_تفکر
#فتنه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi