eitaa logo
رسانه الهی
351 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
693 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 همواره دچار پنج است و با آن دست و پنجه نرم میکند : 1⃣ که درصدد گمراهی اوست و لذا همواره در کمین اوست👌 2⃣ که کینه او را در دل دارد. 3⃣ که با او درستیز و جنگ است. 4⃣ خودش که با او در نزاع و مجادله است. 5⃣ مردمی که به او می ورزند. ص 📒 مجموعه ورام ، ج۱ ، ص۹ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 سراسر وجودش حرمت است: حرمت ، حرمت و حرمت او.✅ 📚مستدرک، ج ۹، ص ۲۳۹ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 وارد داروخانه شد ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ گفت: ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ .😁 ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟😃 ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ...👀 ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ ....😔 ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ ..🤔 فروشنده ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ ..🙃 🍃🍃🍃 پ ن ؛ﭼــﻪ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﮐسی ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ ! رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه الهی
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_چهل_و_سوم #بخش_اول ❀✿ باناباوری سرم را بالا مے گیرم و بھ چشمانش نگ
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ نڪندبھ سلامت روانم شڪ ڪند _ بلھ ! قراربود نڪشن؟! _ نھ!..ممنون بدون خداحافظے دوباره قطع میڪند.بغضے ڪھ سدراهش شده بودم را آزاد میڪنم تا خودش را سبڪ ڪند... نفس میڪشد.همین ڪافے است. ❀✿ بھ ساعت مچـےام نگاه میڪنم. ڪمے از ده گذشتھ...از ڪلینیڪ مامایـے بیرون مے آیم و بھ سمت خیابان میروم.درست است بایاد آوری خوابے ڪھ دیده ام روحم منجمد میشود اما... مرور خبری نو و دلچسب هرم دلپذیری را به دلم مے بخشد.دختراست!دختر...!! باقدمهایـے موزون و شمرده مسیر پیاده رو را پیش میگیرم و زیر زیرڪے آرام میخندم..حسنا!حتما بابایـے خیلے خوشحال میشھ ازینڪھ خدا رحمتش رو نصیبمون ڪرده. چادرم را در دستم میگیرم و دستم را روی شڪمم میڪشم.صبرندارم بھ خانھ برسم تا نوازشت ڪنم.قنددردلم آب میشود. بھ خیابان اصلےڪھ میرسم ڪمے مڪث میڪنم؛ چرا خانھ ؟! مستقیم بھ بیمارستان میروم... درست است بیهوش است اماصدایم را میشنود..خبری خوبے برایش دارم! شیرینے اش را بعدا میگیرم. چشمهایش را ڪھ بازڪند قندترین نبات را بھ من هدیه ڪرده.دست دراز میڪنم و با ایستادن اولین تاڪسے زرد رنگ سوار میشوم. _ دربست! ❀✿ رنگ دیوارهای بیمارستان حالم را بد میڪند. چادرم را مقابل بینے ام میگیرم و با لبخندی ڪھ پشت پارچه ی تیره پنهان شده از پله ها بالا میروم.برای زنے ڪھ دربخش پذیرش مشغول صحبت باتلفن است سرتڪان میدهم.اوهم لبخند گرمے را جای سلام تحویلم میدهد. بھ طرف انتهای راهرو سمت چپ میروم . ازشدت ذوق دستهایم را مشت ڪرده ام .بھ اتاقش ڪھ میرسم پشت پنحره ی بزرگ اش مے ایستم و بادیدن چهره ی آرامش بے اراده میخندم.دلخوشم بھ همین خواب آسوده اش! پیشانے ام را بھ شیشھ میچسبانم و زمزمھ میڪنم: سلام...خوبے آقا؟... _ خوبم.. ڪف دودستم را دوطرف صورتم روی شیشھ میگذارم _ نے نے هم خوبھ !...بیام تو خبروبهت بدم یا ازهمینجا؟ نوڪ بینے ام را هم بھ شیشھ میچسبانم.. _ اصنشم خنده نداره!بھ قیافھ خودت بخند! میخوام بزور بیام تو!..نمیزارن ڪھ!.. نیشم را تابناگوش باز میڪنم _ قول دادی زودی خوب شے تامن بهت بگم فندقمون قراره حسنا خانوم باشھ یا آقاحسین!.. همان دم صدای دڪتر واعظے رااز پشت سرم میشنوم.. _ سلام خانوم ایران منش. دستپاچھ برمیگردم و درحالیڪھ سعے میڪنم رو بگیرم جواب میدهم _ س..سلام آقای دکتر!...ببخشید ڪھ ....من... _ این چھ حرفیھ!؟...خوب هستید الحمداللھ؟! چرا داخل نمیرید؟! _ خداروشڪر!...داخل؟!...آخھ گفته بودن ڪھ... _ شما حسابتون جداست! میتونید برای چنددقیقھ داخل برید.قبلش ماسڪ و لباس فراموش نشھ. هیجان زده تشڪر میڪنم.دڪتر دستے بھ موهای جوگندمے اش میڪشد و بھ سمت اتاقے دیگر میرود... ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 👈🏻ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉🏻 ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا