✨ده نكته خوب✨
١_ ترسناك ترين جای جهان ذهن شماست .
٢_ عمل باشيد نه عكس العمل ، صدا باشيد نه انعكاس صدا .
٣_ مراقب بدن خود باشيد ، زيرا تنها جايی است كه تا آخر عمر در آن زندگی می كنيد .
٤_ اجازه ندهيد رفتار ديگران آرامش درونی شما را بهم بزند .
٥_ آرزو كردن برای اينكه جای شخص ديگری باشيد ، يعنی ناديده گرفتن خودتان .
٦_ ارزش شما با رفتار ديگران با شما ، تعيين نميشود.
٧_ اگر كسی كار اشتباهی انجام داد، همه خوبی هايش را فراموش نكنيد .
٨_ قهرمان بودن يعنی ايمان به خود ، وقتی ديگران به شما اعتقادی ندارند .
٩_ كسانی كه در گذشته زندگی می كنند ، آينده خود را محدود می كنند.
١٠_ هيچ يك از ما برنده يا بازنده به دنيا نيامده ايم ، انتخاب كننده به دنيا
آمده ايم .🌸🌸🌸
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi
رسانه الهی
#ابوحلما💔 قسمت سیزدهم: سردار ( دانشگاه افسری امام حسین-۱۳:۳۰) - فرشته ها خسته شدن بس که ثواب نوشتن
#ابوحلما💔
قسمت چهاردهم: مهمان داریم
در همین هنگام در خانه پدری حلما، سفره ای با سیلقه چیده شده بود. حلما و محمد که وارد خانه شدند، بوی سبزی سرخ شده و نارنج، دهانشان را به تعریف بازکرد. حلما جلوتر از محمد دوید داخل سالن پذیرایی و گفت:
+سلام مامانی ...قرمه سبزیه؟
×سلام گل دخترم، بله به افتخار داماد عزیزم
بعد لبخند کوچکی تحویل چشمان محمد داد. محمد هم که متوجه شده بود گل از گل چهره مهربانش شکفت و درحالی که کاسه های ترشی را از مادر حلما میگرفت گفت:
-دستت دردنکنه مامان جان مگه شما به فکر من باشی
حلما چادرش را از سرش برداشت و روی دست انداخت بعد رو به مادرش گفت:
+نو که اومد به بازار کهنه میشه...
×حسودی نکن دخترجان
-مامان جان ببین تو این مدت چی کشیدم از بس...
و درحالی که لحنش به شوخی تغییر میکرد ادامه داد:
-از بس غذا های خوشمزه درست میکنه سه کیلو چاق تر شدم آخه نباید از در رد بشم؟
و صدای خنده مادر حلما و محمد در خانه پیچید. حلما نیم نگاهی به محمد انداخت و چیزی نگفت. دقایقی بعد مادرحلما صدا زد:
×حلما سادات بیا دیگه سفره پهنه مادر
-خانم خانما بیا دیگه شوهرت غلط کرد هرچی گفت
اما صدایی در جواب نیامد. محمد درحالی که بلند میشد گفت:
-کار خودمه باید برم منت کشی
×موفق باشی
اما همینکه محمد بلند شد سرش با پارچ آبی که در دستان حلما بود برخورد کرد. پارچ استیل روی زمین افتاد و تمام تن محمد خیس آب شد. محمد دستش را روی سرش گذاشت و نشست. حلما آمد کنارش و گفت:
+خاک به سرم چت شد؟ به جون خودم فقط میخواستم یکم خیست کنم نه که سرت بترکه...
×دامادمو دستی دستی کشتی
+مامان چ...
همان موقع محمد باقی مانده پارچ آب را روی صورت حلما ریخت و با خنده گفت:
-زدی آب یخی آب یخی نوش کن
+بدجنس داشتم از ترس سکته میکردم
-تسلیم خانم جان من همینجا...
×غذا سرد شد دیگه مثلا کارتون داشتم گفتم بیایین
-من با اجازه تون برم لباسمو عوض کنم
+شرمنده شوهرجان اینجا لباس نداری
-خب برا منم مثل خودت یه چند دست لباس میذاشتی
×نی نی کوچولوهای من...
+بذار ببینم مامانم چیکارمون داره دیگه
-بفرما مادرجان جمعا چهارگوش ما در اختیار شما
×درمورد میلاد...خواستم تا نیومده یه چیزی درموردش بهتون بگم
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ س،ک،غفاری
@Rasanehelahi 🕌
🧁🎂🧁🎂🧁🎂🧁🎂
*طرز تهیه 🎂 زندگی*
مواد لازم :
*1 یک کیلو "ذوق🥰"*
*2 یه قاشق "چشم پوشی😊"*
*3 کمی "صداقت🙂"*
*4 یک کیلو "خوشرویی😇"*
*5 نیم کیلو "فداکاری😙"*
*6 یه قاشق "صبر😌"*
*7 یه پیمانه "شادی🥳"*
*8 یه پیمانه "احترام😊"*
*9 یه قاشق "نظم🙃"*
*10 یه ذره "کوتاه آمدن 🙁".*
*همه مواد را در مخلوط کن*
*"😍محبت😍 "ریخته*
*و مخلوط میکنیم*
*مخلوط را داخل سینی*
*"☘زندگی☘ "ریخته*
*و در فر"😇بخشش😇"*
*گذاشته و برای مدتی کوتاه*
*بر روی حرارت"🥰رفاقت🥰"*
*قرار میدهیم ،*
*سپس آن را خارج کرده*
*وبا" آرامش😊" تزئینش کرده*
*و در یخچال "انسانیت❤"* *میگذاریم تا سرد شود*
*و با چاقوی "لطافت🌹 "*
*برش میدهیم.*
*کیک را بر روی "میز زندگی" قرار داده و به همه انسانها قطعه ای را با "🥰لبخند🥰" تقدیم میکنیم.*
*نوش جان*
💜❤💜❤💜❤💜❤️
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi
رسانه الهی
#ابوحلما💔 قسمت چهاردهم: مهمان داریم در همین هنگام در خانه پدری حلما، سفره ای با سیلقه چیده شده بود
#ابوحلما💔
قسمت پانزدهم: کوری
حلما دیس برنج را جلو کشید و درحالی که برای محمد می کشید گفت:
+ جلو در دیدم قیافه میلاد درهمه حالا سر چی بحث تون شد؟
×این چند وقته سرش خیلی تو کتابه...
-مادر بهش سخت نگیرید جوونه اگه آرامشو تو خونه پیدا نکنه بیرون دنبالش میگرده
×چه سختی آخه خودش هفته پیش اومد گفت مامان مطالعه مذهبیت زیاده میخوام کمکم کنی برا هیئت مون
+خب؟
×دنبال یه سری حدیث تو زمینه خاصی میگشت دیدم داره از اینترنت مطلب برمیداره بهش گفتم منبع اینا معلوم نیست بذار از رو کتاب معتبر برات پیدا کنم که بیشتر اون حدیثایی که میخواست نبود تو کتابای موثق ...
-دنبال چه جور حدیثی میگشت؟
×یه چیزی که مربوط به مراسم لعن دشمنای اهل بیت باشه هرچی بشه به این جور جلسات نسبت داد....
+سر این بحث تون شد؟
×نه...دیشب بیرون که بود رفتم سر میزشو مرتب کردم...
+خاک به سرم سیگار پیدا کردی تو اتاقش؟
× نه، بذار حرفمو بزنم دختر...دوتا رمان پیدا کردم که یه مقدار از شون خوندم...بعد یهو دیدم میلاد جلو درِ اتاقش ایستاده داره با نگرانی نگاهم میکنه
-کتابای نامناسبی بودن؟
مادرحلما با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت:
×آره...بهش گفتم نباید از این چرندیات بخونه گفتم خوندن یه داستان که با جزییات صحنه فساد و راههای گناهو شرح داده حرامه اصلا با دیدن یه کلیپ مستهجن فرقی نداره....
+خب بعد میلاد چی گفت؟
×کتابارو از دستم کشید و گفت برادر صادق گفته که وقتش شده با این سطح از مسائل آشنا بشه....این بچه نفهم...
+گریه نکن مامان...حالا ...
×سرم داد زد برا اولین بار تو این بیست سال عمرش
حلما رفت آن طرف سفره و مادرش را بغل کرد و رو به محمد گفت:
+قرص قلب مامانمو میاری؟
-کجاست؟
+تو اتاقش جلو آیینه رو میز کوچیکه
لحظاتی بعد محمد با عجله قرص ها را دست حلما داد و کنارش نشست. حلما یک قرص قرمز براق برداشت و زیر زبان مادرش گذاشت.
محمد در گوش حلما گفت: مامانو ببریم دکتر؟
همان لحظه مادرحلما با دستش دست محمد را گرفت و همانطور که نفس نفس میزد، آهسته گفت:
×برا ...میلاد...برادری کن
-چشم مامان جان چشم
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ س.ک.غفاری
@Rasanehelahi
با رفتنشان،
مدافع امنیت ، غرور و ارزش های من بوده اند..
و حالا ...
نوبت به من رسیده
که با سیاهی چادرم،
با عفاف و حیا و نجابتم
با عمل به وصایاشان ...
بهای قطره ای از خون پاکشان را بپردازم
#حجاب
#پنج_شنبه_های_شهدایی
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi
•﷽•
وقتی خدا دلش بخواد ببخشه؛
جای گناه، ثواب مینویسه...!
#استاد_پناهیان🌱
🌙هیچوقت از رحمت خدا ناامید نباشیم😍همیشه با آغوش باز منتظرمونه🙂💜
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi
جهت ارتباط با ادمین روی لینک زیر بزنید@Doostgharin
سؤالات و نظرات خود را با ما در میان بگذارید👆