رسانه الهی
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_چهارم #بخش_چهارم ❀✿ لبخند دندون نمایے میزنم و جوابے نمیدهم
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_پنجم
#بخش_اول
❀✿
یحیـے انگشت سبابھ اش را دریقھ اش فرو میبرد و باڪمڪ شصتش دڪمھ ی اول پیرهنش راباز میڪند.با ڪت و شلوار آبے ڪاربنے و پیرهن سفید رنگ ڪناریلدا ایستاده. هرڪس نداندگمان میڪند ڪھ داماد خوداوست. موهایش را ڪمے ڪوتاه ڪرده و مرتب عقب داده. مثل همیشھ یڪ دستھ روی پیشانے و ابروی راستش رها شده.تھ ریش کوتاه و مرتبش چهره اش را جوان تر ڪرده. دوربین را بالا مے آورم و میگویم: لبخند بزنید.
هردو لبخند میزنند.یلدا باتمام وجود ولے یحیے.... آذر به اتاق عقد مے آید و میگوید: دخترشما برو بشین زحمت نڪش . یڪے دیگھ میگم بیاد عڪس بگیره. میدانستم میخواهد ڪمتر مقابل چشمهای خیره جولان دهم. باخونسردی جواب میدهم: یھ شبھ ، ازدستش نمیدم.
یحیے یڪ دستش را درجیبش فرو مے برد و بادست دیگر یقھ ی کتش را میگیرد و اینبار پشت سریلدا مے ایستد. یلدا هم دست به ڪمر میزند و سرش را ڪج میڪند. دامن پف دار و دست ڪش های سفیدش مرایاد سیندرلا میندازد.لبخنددندان نما ڪھ میزند،دل برایش قنج میرود.موهایش را بالای سرش جمع و تاج بزرگ و زیبایے هم جلویش گذاشتھ اند.عمو حسابـے به خرج افتاده. یک تالار بزرگ و مجلل برای اثبات علاقھ بھ دخترش گرفته. یڪ ربع میگذرد ڪھ آذر دوباره سرو ڪلھ اش پیدا مے شود و میگوید: عاقد داره میاد.... بیاید بیرون...قبلش آقا سهیل میخواد با یلدا تنها باشه. ریز میخندم: چقدرم طفلڪ هولھ .یحیے شنل را روی سر یلدا میندازد و بھ چشمهایش خیره میشود.
_ چقدر ناز شدی ڪوچولو!...
دلم میلرزد!...اولین باراست ڪھ صدای خشڪ و جدی اش رنگ ملایمت گرفتھ. یلدا خجالت زده تشڪر میڪند و سرش را پایین میندازد. یحیے چانھ اش را میگیرد و سرش را بالا میاورد.خم میشود و لبش راروی پیشانے اش میگذارد.همان لحظه یڪ عڪس میندازم. مڪث طولانے هنگام بوسیدنش، اشڪ یلدا را در مے آورد. بعداز ده ثانیھ یا بیشتر لبش رابرمیدارد و میگوید: یادت باشه قبل اینڪھ زن کسے باشے..آبجی خودمے.
لبخند میزند و بھ طرف در اتاق میرود.
یلدا بغضش را قورت میدهد. بھ سمتش میروم
_ دیوونھ اینا. خوبھ عقدتھ نھ عروسے!
یلدا باچشمان اشڪ آلود میخندد و میگوید: اخه یه لحظھ دلم براش تنگ شد. تاحالا اینقدر عمیق بوسم نڪرده بود.
_ خب حالا! گریه نڪنے آرایشت بریزه!....بزار آقا سهیل گول بخوره راضے شھ بلھ رو بگھ!
بامشت بھ شانھ ام میزند: مسخره. اذیت نڪن بچھ سرتق!
جوابے نمیدهم و باخنده به طرف در میروم ڪھ میگوید: امیدوارم تورو جای عروس نگیرن!
_ دیوونه!
ازاتاق بیرون مے روم و ڪناری می ایستم.دنبالھ ی دامن بلند و ڪلوشم روی زمین مے ڪشد. آستین های حریرم تادوسانت پایین مچ دستم مے آید.پایین دامن و بالاتنھ ام دانتل و حریر ڪار شده. یقھ ی لباسم بحالت ایستاده گردنم را میپوشاند. یڪ گردنبند ڪھ جای زنجیر ساتن صورتے دارد ، انداخته ام. سنگ سفیدبارگھ های سرخش چشم را خیره نگھ میدارد. موهایم فر درشت و باز اطرافم رهاشده. یڪ حلقھ ی گل بھ رنگهای سفید و صورتے هم روی سرم گذاشتند. پشت میز مینشنم و یڪ شیرینے داخل پیش دستی ام میگذارم. دختربچھ ای بانمڪ باموهای لخت و مشڪے اش مقابلم مے شیند و زیرچشمے نگاهم میڪند.لیخند میزنم و میپرسم: شیرینے میخوری خالھ؟!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#تلنگر
از #شهدا به شما
الو.........📞
صدامونو میشنوید!؟؟؟...
قرارمون این نبود....😔
قرارمون #بی_حجابی نبود...❌
#بی_غیرتی نبود....❌
قرار شد بعد از ماها
« راهمون » رو ادامه بدید...💯
اما دارید « راحت » ادامه میدید...♨️
چفیه هامون خونی شد
تا چادرتون خاکی نشه...‼️
عکس ماها رو میبینید...👀
ولی❌عکس ما عمل میکنید...‼️
ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه... ⭕️
ما شهید شدیم که #بی_حیایی ارزون نشه... ✅
حرف آخر :
این رسمش نبود....🌷
شرمنده شهداییم😭😭😭
#شهیدانه
#حجاب
#ایران
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#پست_ویژه
#التماس_تفکر
بسم الله الرّحمن الرّحیم
◀اون موقع ها همه چیز اینقدر امن نبود....👌
اینقدر آرام نبود....🤔
غیرت ها اینقدر بی رمق نشده بود....👀
مرد بود و غیرتش....مرد بود و ناموسش....✅
.
◀جسد بی جان و عریان دختر ایرانی را از تیر چراغ برق بالا بردند....#دشمن را میگویم...
جلوی چشم رزمنده های ایرانی گذاشتند!!!!😔
.
◀خواستند غیرت و مردانگی بچه های خمینی را به سُخره بگیرند..خواستند بگویند...
این #ناموس شماست که به تاراج رفته!!
ببینیدش!!😱
به قول امروزی ها آن را به اشتراک گذاشتند...
جلوی چشم بسیجی ها...😞
.
◀سه نفر از بهترین جوانان این وطن
پَر پر شدند...🥀🥀🥀
تا بالاخره
توانستند آن جنازه را پایین بیاورند...🖤
مگر شوخی بود..
ناموس بود!🙈
یک گردان هم قربانی میگرفت بالاخره ناموسشان را پایین می آوردند..👌
حتما که نباید زن و بچه خودشان باشد...
مرد با #غیرت ناموس دیگران را هم ناموس خودش میبیند...☝️
.
◀دختر #شیعه جلوی چشم دشمن عریان باشد و مردهای شیعه نفس بکشند؟؟؟😠
مگر سربازان خمینی مرده باشند...🤨
.
◀اما حالا👇
عکس ناموسش را به اشتراک میگذارد...😱
و با بی غیرتی زیرش مینویسد:
⚫من و عشقم!!
⚫من و مادر خوشگلم!!
⚫من و خواهر گلم!!
.
◀زن عکس سرلخت و برهنه اش را منتشر میکند و برادرش و شوهرش آن را لایک میکنند!!🙈
در حالی که چند هزار نفر دیگر هم ناموسشان را با لایک پسند کرده اند...😱
.
◀همان مرد چند پست آن طرف تر هم عکس یک #شهید را به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته ما مدیون شهداییم‼️‼️😞
.
◀عکس همان بچه شیعه #باغیرت...
همان سرباز خمینی...
همان کسی که دارد از بی غیرتی اش زجر میکشد...🙈
همان کسی که نگذاشت جنازه دختر ایرانی جلوی چشم ها باشد....چه رسد به....😔
همان کسی که توی وصیت نامه اش این همه تاکید کرده بود که ««اگر با ریخته شدن خونم حقی به گردن دیگران داشته باشم به خدا قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حجاب و بی حیا نمیگذرم!!»»✋
.
◀مرد با غیرت این روزها..
تو را به خدا قسم بگو...😭:
بگو :آن شهید چه کار کند تا حاضر شوی عکس ناموست....زن شیعه را از جلوی چشم های هرزه برداری⁉️🤔
چه کار کند تا ناموست را به اشتراک نگذاری؟؟؟👀
ناموست را بیت المال کرده ای؟حاشا به غیرتت‼️😒
مگر نمیبینی...
نمیبینی دشمن چطور دارد به #ناموس شیعه...
به ناموس ایرانی میخندد؟؟😔
#مرد_غیرت_اقتدار
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
#ایران
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
هر وقت که دستت
از همه جا کوتاه شد بگو✅
《وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللهِ
إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ》
کارم را به #خدا میسپارم
خداوند بینای به بندگان است😍
🌸🌸🌸🌸🌸
خـ♡ـدایا
این روزها گره کور زندگیمان
فقط به دستهای پر معجزه
خودت باز میشه☺️
تو رو به بزرگیت قسم
#آرامش و #نعمت ِ #سلامتی را
به مردم کشورم هدیه کن🤲
و آنها را در آغوش اَمنت قرار بده🤲
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
#ذکر_گره_گشا
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi