گفت:
از نشانه های ظهور این است
زمین
لشگر سفیانی را می بلعد
به تونل های حماس فکر می کنم
به تونل های حزب الله
به قنات های ایرانی
که آب و موشک می رسانند به پایین دست ها
ایرانی ها
از جنگ خندق
در حال کندن زمینند...
#مهدی_نظارتی_زاده
https://eitaa.com/mehdinezarati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم با کربلا دل دوستانم را آب کنم و بسوزانم.امید دارم روز محشر این هشت ثانیه که دلتان سوخته دست شما را بگیرد.آنوقت به یاد من هم باشید شاید من هم نجات پیدا کنم...
https://eitaa.com/mehdinezarati
لگد
صدا شدو در آسمان ها پیچید
توی عرش پیچیده بود
استخوان فرشته ای را شکسته اند
فاطمه دستش را
گذاشت به پهلویش
و پهلویش عرش
این ماجرا را می دید
آیه های والمحسنین و المحسنات این ماجرا را می دید
آن تکه ای از ذوالفقار
که به دیوار بسته نبود
می خواست جدا شود
می خواست دهانش را باز کند و فریاد بکشد
می خواست از خلقت یک شمشیر بیرون بیاید
خواست نبینید
کربلا شده بود دو سه قطره
که از میخ در میچکید
از پیشانی پیامبر می چکید
از فرق های امیرالمؤمنین با مومنین می چکید
از شباهت غمگین حروف محسن و حسن و حسین
از پیشانی علی و عباس می چکید
زمان شده بود دو سه لحظه
ذوالجناح
لحظه ای که نمی توانست بماند
سر انجام آهی کشیدو رفت
طوری خسته رفت
که انگار
پاشیدن رنگ سفیدی شکل اسب گرفته باشد...
#مهدی_نظارتی_زاده
https://eitaa.com/mehdinezarati
دین من انسانیت من است.
این گزاره درست است.در دین من هم دقیقا همین انسانیت چه بسا بالاتر آمده است.فرق ما همین "هم"است.شما در یک هندسه و فیزیکی یک بعدی زندگی می کنید و ما داریم از بعدهای بیشتری حرف می زنیم.حرف هایی که از یک جایی به بعد برای شما قفل است.
ما می گوییم انسانی که روزی تلاش می کرد با یک تکه استخوان روی سنگ علامتی بگذارد وحالا دارد رایانه های کوانتومی می سازد،منطقی نیست هیچ و پوچ باشد.
منطقی نیست؟
فرق ما همین است.
قرآن اگر نتواند کسی را هدایت کند،تلاش می کند حداقل انسانیتش سقوط نکند.
و بلندترین صدای این آیه آنجا بود که حسین بن علی فریاد کشید:
اگر دین ندارید،حداقل آزاده باشید.
حسین داشت به انسان گوشزد می کرد.
اولش آن ها را به دین پیامبر راهنمایی کرد.
دید نمی شود
آن ها را به انسانیت دعوت کرد
علی اصغر را گرفت روی دست که به انسان گوشزد کند گناه بزرگش را.
انسانیتی که امروز مانده است چه بسا تلاش پیامبران است.
و چقدر سخت توانست بماند.
سخت،مثل آن برده ی آفریقایی که دارد با یک کشتی پرتغالی می رود به جایی که نمیداند.نمی داند زنده می ماند یا نه.و این "نه" اندازه ی جنازه ی آن سیاهی که در دل شب انداختند توی دریا سنگین است و صدایش در تمام عرشه می پیچد.چند ملیون انسان را ریخته باشند توی دریا خوب است؟
انسانیت اما باید جلوتر بیاید.نباید سر سفره ی ماهی های سرخ شده ای بنشیند که گوشت انسان خورده اند...
دین معجزه می کند!
در روزگار کوانتومی امروز که بیشترین صدا برای حذف دین و پس از آن انسانیت،بلند شده است،اما شگفت انگیز است که هر چه علم بیشتر پیشرفت می کند،گوهر دین براق تر می شود
و ما می توانیم مثلا معنی "جمع الشمس و القمر"را با خواندن فیزیک کوانتوم بهتر درک کنیم.
#مهدی_نظارتی_زاده
https://eitaa.com/mehdinezarati
شراب ها
رسیده اند به اندلس
بت ها و رقاصه ها به حومه ی مکه
و آیه های جهاد با لحن خسته ای
پخش می شود در دکان ها و بازارهای مکه
از روی مناره ها
اذان احد شنیده نمی شود
هر چه می گردم
شاگردهای جعفر بن محمد را پیدا نمی کنم
خانه ی محمد را پیدا نمی کنم
قرآن
با لحن حماسی حمزه
از کوه های خراسان طلوع کرد
آیه های فتح
از کربلا رسیده بودند
روی سربند های فاطمیون
ورق
برگشته بود
یاسر
زنده از زیر سنگ بیرون آمد
سمیه را از زیر شلاق بیرون آورد
و عمار پسرشان
در روضه ی فاطمیه که می گیرند چای میریزد
ورق برگشته بود
کسی تمام نخل های شریعه را کنده بود
تا عمودی پشت آن ها نباشد
کسی در کوچه ایستاده است
که آن ها می ترسند
به خانه ی فاطمه نزدیک شوند
کسی تمام کوچه های کوفه را گشته بود
تا مسلم را نجات دهد
کسی پریده است وسط تیر حرمله
ورق برگشته بود
و هرچه جعده در جام
زهر بیشتری میریخت
انگار نه انگار
قرآن
ورق می خوردو رسید
به مرج البحرین یلتقیان
و ما رسیده بودیم
به ساحلی بین الحرمین با آن مرمرهای
سفیدش
ما رسیده بودیم
و حصر آب شکسته بود
آنقدر که زائران
با فرات عکس می گیرند اربعین ها
بچه های فاطمیون
پریده بودند مقابل تیرها و لگدها
ایرانی ها پریده اند مقابل خانه ی فاطمه
زده اند زیر نیزه ی هند
زده اند زیر جام جعده و جام های جهانی
زده اند زیر کمان حرمله
و خون غزه دیگر
روی نقشه ها شکل یک حنجره نیست
غزه
غزه
ای که هر کودکت زنده یا مرده
در آغوش پدری زنده یا مرده
یک روضه ی خانگی ست
یک روضه ی آوارگی ست...
#مهدی_نظارتی_زاده
#پلاکاردها
#شعر_مقاومت
https://eitaa.com/mehdinezarati
رنگ می بیرون نشست
از بس که مینا تنگ بود
بیدل
آب وقتی ماجرای تو را شنید
رنگش پریدو بخار شد
موج شدو از دریا بیرون ریخت
سیل شدو شهرها را بیرون ریخت
لیوان آبی شدو شکست
ماجرا
سر رفتن قدحی هفت ساله بود
#مهدی_نظارتی_زاده
https://eitaa.com/mehdinezarati
به دنیا می آیند
برای کوچ
پرنده هایی که نمی دانند
از کدام نقطه باید دور شد
من
دنبال چه چیزی می گردم؟
وقتی چیزی نداشته ام گم کنم
ترسیدم
سایه بود و درختی نبود
و هر بار تیرم خطا نمی رفت
سگ شکاری ام
با تکه ای از خودم به خانه برمی گشت
یک بار دست هایم را آورد
که تازه آن ها را
ها کرده بودم
یک بار سرم را
با یک چشم بسته
انگار چیزی را نشانه رفته بودم
ترسیدم
مثل کلبه ای دور افتاده در جنگل
که منتظر است باد
شومینه را
روی پرده ها بیندازد
#مهدی_نظارتی_زاده
از کتاب
یادگاری ها با درخت بزرگ می شوند
نشر نیماژ
https://eitaa.com/mehdinezarati
مثل آن پیرمردی که نیزه نداشتو با عصا میزد
تکفیری ها
دستشان اگر به زمان می رسید
برمیگشتند عقب
و جلوی دوربین
خیمه ها و بچه ها را آتش می زدند
عقب تر
خانه ی فاطمه را آتش می زدند
عقرب ها
رسیده اند به حلب
و پرچم های روضه را آتش می زنند
پرچم خراسانی ها را آتش می زنند
سلام بر تو ای صاحب زمان!
به بازوی عباس فرمان حمله بده
به حر ها
فرمان برگشت بده
به خاک
به آب
به هوا
فرمان بده یا ایها الذین آمنوا...
#مهدی_نظارتی_زاده
#شعر_مقاومت
https://eitaa.com/mehdinezarati
مثل پدری که جلو کشید کشوی سردخانه را
تا پسرش را تشخیص دهد
یا مثل پدری که یقین دارد در این ساختمان
تنها پسر او یک کاپشن صورتی داشت...
به دیوار خانه ام تکیه داده ام
و به وزن بتن ها فکر می کنم
به دیواری که قاب عکس خانواده ام را
کوبیده ام به آن
سرم
اندازه ی آوارهای غزه ای آواره سنگین است
سرم
مثل وزن یک سقف
برای کودکی دو سه ساله سنگین است
مثل جا شدن آدم های یک ساختمان
در سردخانه ای دو سه متری...
مهدی نظارتی زاده
#شعر_مقاومت
https://eitaa.com/mehdinezarati
دری کوچک
رو به جهنمی بزرگ باز شده بود
این فیلم یک مستند است
به نام خدا
و آدم
از مردمک کلاغی نگاه می کنیم به قابیل
که می خواهد خاک بریزد روی جنازه ای که
برای تاریخ یک خبر دارد
می خواهد خاک بریزد روی خبرها
خاک بریزد روی قبرها
خاک بریزد روی قبرستان خانه ها غزه
خاک بریزد توی چشم آدم ها
جنازه اما
نمرده بود
قابیل داشت دست هایش را می تکاند
که خاک های پشت سرش
طوری تکان خورد که کلاغ ها پریدند
و کلوخ
اولین سلاح هابیل بود
مثل چوب دستی سنوار
کلاغ نزدیک تر رفته بودو داشت
گردن یحیی را نوک می زد
و آدم ها دیدند گردن یحیی چقدر
به گردن آدم ها حق دارد
دروبین های حسینیه می گویند
تکفیری ها
به هر دری که می رسند اول لگد می زنند
حسینیه را آتش زدند
قرآن را مقابل بزرگترین مسجد سوئد
آتش زدند
اما قرآن
این همه راه رفته بود که با فندکی بسوزد؟
دوربین افتاد
آوینی می دوید دنبال کودکی که آتش گرفته بود
می دوید مین ها را
در زمین بازی خنثی کند...
دوربین ش
زنده مانده بودو مستند را ادامه می داد
زوم کرده بود روی پیشانی او
و سعی می کرد صدای شهادتین را بشنود
عینکش
در طاقچه گریه را ادامه می داد
قرآن را
سر نیزه کردند اما
نیزه گلدسته ای شده بود بلند
آنقدر بلند
که تنها سر مؤذن پیداست
کیسه های زر رسیده بود
آدم ها
حتی توی گوشی هایشان
می گشتند مسلم را بکشند
می گشتند دنبال کودکانش توی غزه
می گشتند هر طور شده چیزی را بفروشند
آوینی نشسته بود جلوی ایلان ماسک
می کوبید روی میزو تکرار می کرد
شهید اگر زنده نیست
چرا نامش را فیلتر می کنید؟
آن ها رسیده بودند به روستای ما
با یونیفرم هایی که رویشان
خون بومیان آمریکا و سر سرخ پوست ها
خون برده های آفریقایی
خون جنگ های جهانی چکیده بود
خون آن برده ی سیاه
که جنازه اش را
پرت کردند توی دریا و ماهی شد
آن پسر بومی توی کانادا
که کلاس درس شان را
در یک گور دسته جمعی پیدا کردندو
پرنده شد
آن ها آمده بودند
و سربازانی که مشغول سر به نیست کردن جنازه ها بودند
روی یونیفرم هایشان
خاکستر هیروشیما نشسته بود
ایلان ماسک
می ایستد پشت تریبون
می ایستد پشت ویترین
و یونیفرم مخصوص دلقک های بین المللی را
بازی می کند
تفنگ ش را انتخاب می کند
و برای آدم ها
آرزوی موفقیت دارد
کنار غصاب های بین المللی عکس می گیرد
و قول میدهد تا آخرین قطره ی خون شهید را
از روی زمین پاک کند
قول می دهند خبرها و خبرنگارها را
قتل عام کنند
دست می دهند به هم اما
دستشان به شعرهای ما
که روی دیوارها می نویسیم نمی رسد
دستشان به آیه های قرآن
و کلوخ هایی که هابیل مشت کرده است
نمی رسد...
مهدی نظارتی زاده
شعر مقاومت
https://eitaa.com/mehdinezarati
آب را چرا
اما کار آب را نمی توانستند از تو بگیرند
کار آب
وارد منظره ای خشکیده شده بود
و حتی
قاب منظره داشت جوانه می زد...
مهدی نظارتی زاده
https://eitaa.com/mehdinezarati
ثم ستقامو یعنی سوریه اگر مقاومت کرده بود حتی می توانست تپه های جولانش را پس بگیرد نه اینکه حالا جولانی جوان بیایدو تمام سوریه را تپه های جولان کند.
این ها درس و عبرت های روزگاری ست که در تاریخ شیعه بسیار همیت دارد تا آنجا که بوی آخرالزمان گویا بلند شده است.
و تک تک شیعیان امروز شباهتی مهم و حیاتی دارند با تک تک شیعیان ظهر عاشورا.
وظیفه
روی حرف با وسع های ماست.روی حرف با شعر یک شاعر شیعه ست که چطور در میدانی بزرگ می جنگد و مقاومت می کند.حرف از وسع های خواب آلوده ی ماست.
بجنبیم که شامیان دوباره هلهله کردند..
مهدی نظارتی زاده
جهاد ترجمه
https://eitaa.com/mehdinezarati