#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️دریافت اجارهبها بصورت یکجا
🔷س 828: به پیشنهاد مستأجر، اجاره یکسال بطور یکجا و در پایان زمان اجاره طی یک چک پرداخت میشود. آیا اگر مبلغ چک، بیش از مجموع اجارههای ماهانه باشد چنین کاری وجاهت شرعی دارد یا نه؟
✅ج: اگر از اول وجه اجاره را ـ به ملاحظه اینکه نسیه یکساله است ـ بیشتر از مقدار وجه اجاره نقد، در عقد اجاره تعیین کنند اشکال ندارد ولی افزودن مبلغی بر اجاره قراردادی در عقد اجاره به حساب مدت تأخیر، ربا و حرام است.
📕منبع: leader.ir
🆔 @resale_ahkam
پیامها:
- در داستان هاى قرآن، قصّه گو خداوند است. «نحن نقصّ»
- قصّه گو (و نويسنده آن)، بايد معتبر و مطمئن باشد. «نحن نقصّ»*
- از نظر روانى و تربيتى، براى تأثير بهتر، بايد مقدّمه چينى كرد. (قبل از شروع قصّه، مقدّمه چينى مى كند كه مى خواهم قصه بگويم، آن هم بهترين قصّه.) «نحن نقصّ عليك احسن القصص»*
- بهترين سخن ها، در اختيار بهترين افراد است. «نحن نقصّ... احسن القصص»*
- براى الگو دادن به ديگران، بهترين ها را انتخاب ومعرّفى كنيم. «احسن... »
- قرآن بازگوكننده ى داستان ها، با بهترين وزيباترين بيان است. «احسن القصص»
- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد. «احسن القصص بما اوحينا»
- پيامبر امّى قبل از نزول وحى، نسبت به تاريخِ گذشته بى خبر و ناآشنا بود. «...لمن الغافلين»
- قرآن، از ميان برنده غفلت ها و بى خبرى هاست. «من قبله لمن الغافلين»
حدیث (1) امام باقر عليه السلام :
اَللّهُمَّ ارزُقنى وَلَدا وَاجعَلهُ تَقيّا زَكيّا لَيسَ فى خَلقِهِ زيادَةٌ و َلا نُقصانٌ و َاجعَل عاقِبَتَهُ إلى خَيرٍ؛
خداوندا به من فرزندى عطا كن
و او را پرهيزگار و پاك قرار ده
كه در آفرينشش كم و زيادى نباشد
و سرانجامش را نيكو گردان.
وسایل الشیعه ج20 ، ص117 - تهذيب الاحكام (تحقیق خرسان)ج7، ص411، ج1641
ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات
سلام صبح همه دوستان بخیر و شادی و سلامتی و عاقبت بخیری، موفق و مؤید باشید
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه و تفسیر آیه به آيه سوره یوسف
آيه 3
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ
ترجمه :
ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستان را بر تو بازگو مى كنيم، در حالى كه تو پيش از آن، از بى خبران بودى.
نکته ها:
«قَصَص» هم به معناى داستان وهم به معناى نقل داستان است.
قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك اُمت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه ى ملّت هاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده ايم. حضرت على عليه السلام در نامه سى ويكم نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جمله اى دارند كه مى فرمايند: فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده ام و به آنها آگاهم كه گويا با آنان زيسته ام و به اندازه ى آنها عمر كرده ام.
شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد. معمولاً كتاب هاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مى كرده اند.
در روايات، به كلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و اين منافاتى ندارد كه در ميان كتب آسمانى، قرآن «احسن القصص» باشد و در ميان سوره هاى قرآن، اين سوره «احسن القصص» باشد.(11)
تفاوت داستان هاى قرآن با ساير داستان ها:
. قصّه گو خداوند است. «نحن نقصّ»
. هدفدار است. «نقصّ عليك من انباء الرّسل مانثبّت به فؤادك»(12)
. حقّ است، نه خيال. «نحن نقصّ عليك نبأهم بالحقّ»(13)
. بر اساس علم است، نه گمان. «فلنقصنّ عليهم بعلمٍ»(14)
. وسيله ى تفكّر است، نه تخدير. «فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون»(15)
. وسيله ى عبرت است، نه تفريح و سرگرمى. «لقد كان فى قصصهم عبرة»(16)
داستان حضرت يوسف، «احسن القصص » است، زيرا:
. معتبرترين داستان ها است. «بما اوحينا»
. در اين داستان، جهاد با نفس كه بزرگ ترين جهاد است، مطرح مى شود.
. قهرمان داستان، نوجوانى است كه تمام كمالات انسانى را در خود دارد. (صبر، ايمان، تقوا، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان)
. تمام چهره هاى داستان، خوش عاقبت مى شوند. مثلا يوسف به حكومت مى رسد، برادران توبه مى كنند، پدر بينايى خود را بدست مى آورد، كشور قحطى زده نجات مى يابد و دلتنگى ها و حسادت ها به وصال و محبّت تبديل مى شود.
. در اين داستان مجموعه اى از اضداد در كنار هم طرح شده اند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاكارى، مالك و مملوك، چاه و كاخ، فقر و غنا، بردگى و سلطنت، كورى و بينايى، پاكدامنى و اتهام ناروا بستن.
نه فقط داستان هاى الهى، بلكه تمام كارهاى خداوند، «اَحسن» است. زيرا:
. بهترين آفريدگار است. «احسن الخالقين»(17)
. بهترين كتاب را دارد. «نزّل احسن الحديث»(18)
. بهترين دين را دارد. «و من احسن ديناً ممّن اسلم وجهه لله»(19)
. بهترين پاداش را مى دهد. «ليجزيهم اللَّه احسن ما عملوا»(20)
و در برابر اين بهترين ها، خداوند بهترين عمل را از انسان خواسته است. «ليبلوكم ايّكم احسن عملاً»(21)
غفلت در قرآن به سه معنى مطرح شده است:
الف: غفلت بد، نظير آيه ى «و انّ كثيراً من النّاس عن آياتنا لغافلون»(22) همانا بسيارى مردم از آيات ما غافلند.
ب: غفلت خوب، نظير آيه ى «انّ الّذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الآخرة»(23) كسانى كه بر زنان پاكدامن و غافل از فحشا، تهمت زنا مى زنند در دنيا و آخرت لعنت شده اند.
ج: غفلتِ طبيعى به معناى بى اطلاعى، نظير همين آيه مورد بحث؛ «و ان كنت من قبله لمن الغافلين» كه خدا براى حفظ حرمت و احترام پيامبر نمى فرمايد: «كنت من قبله لمن الجاهلين»
11) تفسير كنزالدقائق.
12) هود، 120.
13) كهف، 13.
14) اعراف، 7.
15) اعراف، 176.
16) يوسف، 111.
17) مؤمنون، 14.
18) زمر، 23.
19) نساء، 125.
20) نور، 38.
21) هود، 7.
22) يونس، 92.
23) نور، 23.
پیامها:
- در داستان هاى قرآن، قصّه گو خداوند است. «نحن نقصّ»
- قصّه گو (و نويسنده آن)، بايد معتبر و مطمئن باشد. «نحن نقصّ»*
- از نظر روانى و تربيتى، براى تأثير بهتر، بايد مقدّمه چينى كرد. (قبل از شروع قصّه، مقدّمه چينى مى كند كه مى خواهم قصه بگويم، آن هم بهترين قصّه.) «نحن نقصّ عليك احسن القصص»*
- بهترين سخن ها، در اختيار بهترين افراد است. «نحن نقصّ... احسن القصص»*
- براى الگو دادن به ديگران، بهترين ها را انتخاب ومعرّفى كنيم. «احسن... »
- قرآن بازگوكننده ى داستان ها، با بهترين وزيباترين بيان است. «احسن القصص»
- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد. «احسن القصص بما اوحينا»
- پيامبر امّى قبل از نزول وحى، نسبت به تاريخِ گذشته بى خبر و ناآشنا بود. «...لمن الغافلين»
- قرآن، از ميان برنده غفلت ها و بى خبرى هاست. «من قبله لمن الغافلين»
عذر خواهی می کنم از اشکالی که در ارسال آیات پیش آمد
مروری بر یکی دیگر از نامه های حضرت امام علی علیه السلام (35)
از نامه هاى آن حضرت است
به عبداللّه بن عبـاس پس از شهادت محمّـد بن ابوبکر در مصـر
اما بعد، مصر به دست دشمن افتاد، محمّد بن ابوبکر که خدایش رحمت کند
شهید شد، اجر این مصیبت را از خدا مى خواهم که او برایم فرزندى خیرخواه، کارگزارى سخت کوش،
شمشیرى برنده، و رکنى مدافع بود. من مردم را به پیوستن به او برانگیختم،
و آنان را قبل از وقوع حادثه به یاریش دستور دادم، و از آنان در آشکار و نهان و به طور مکرّر براى حرکت
به جانب او دعوت نمودم، گروهى با بى میلى آمدند، و برخى بهانه دروغ تراشیدند، و عدّه اى دست از یاریش
برداشته اعتنایى نکردند. از خدا مى خواهم به زودى مرا از این مردم برهاند. به خدا قسم اگر به وقت
جنگ با دشمن علاقه ام به شهادت نبود، و خود را براى مرگ آماده
نکرده بودم، دوست داشتم که حتى یک روز هم با این مردم نباشم، و با آنان روبرو نگـردم.
🏴امام صادق عَلَیْهِ السلام:
🔺من لم يأت قبرالحسين عليه السلام حتى يموت كان منتقص الايمان منتقص الدين، ان ادخل الجنة كان دون المؤمنين فيها.
🔺هر كس به زيارت قبر امام حسين عليه السلام نرود تا بميرد، ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پايينتر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.
📕وسائل الشيعة، ج 10، ص 335
🆔 @resale_ahkam
بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه و تفسیر آیه به آيه سوره یوسف
آيه 4
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ
ترجمه :
آنگاه كه يوسف به پدر خويش گفت اى پدر همانا من (در خواب) يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم، آنها را در برابر خود سجده كنان ديدم.
نکته ها:
داستان حضرت يوسف، با رؤيا شروع مى شود. به گفته علامه طباطبايى در تفسيرالميزان، داستان يوسف با خوابى شروع مى شود كه او را بشارت مى دهد و نسبت به آينده اى روشن اميدوار مى سازد تا او را در مسير تربيت الهى صابر و بردبار گرداند.
به جز بنيامين، ديگر برادران او از مادر جدايى بوده اند. حضرت يعقوب نيز فرزند حضرت اسحاق و او فرزند حضرت ابراهيم عليهم السلام است.(24)
خواب اولياى الهى، متفاوت است؛ گاهى نيازمند تعبير است، مثل خوابِ حضرت يوسف و گاهى به تعبير نياز ندارد، بلكه عين واقع است. مانند خواب حضرت ابراهيم كه مأمور مى شود تا اسماعيل را ذبح كند.
سخنى درباره ى رؤيا و خواب ديدن
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «الرؤيا ثلاثة: بشرى من اللَّه، تحزين من الشيطان، و الّذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه»(25)، خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است و يا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آن را مى بيند.
برخى از دانشمندان و روان شناسان، خواب ديدن را در اثر ناكامى ها و شكست ها دانسته و به ضرب المثلى قديمى استشهاد كرده اند كه: «شتر در خواب بيند پنبه دانه» و برخى ديگر خواب را تلقينِ ترس گرفته اند، بر اساس ضرب المثلى كه مى گويد: «دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبينى» و بعضى ديگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانسته اند. امّا عليرغم تفاوت هايى كه در خواب ها و رؤياها وجود دارد، كسى اصل خواب ديدن را انكار نكرده است و البتّه بايد به اين نكته توجّه داشت كه همه خواب ها با يك تحليل، قابل بررسى نيستند.
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان(26) مى گويد: سه عالم وجود دارد؛ عالم طبيعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجردّى كه دارد، در خواب با آن دو عالم ارتباط پيدا مى كند و به ميزان استعداد و امكان، حقايقى را درك مى كند. اگر روح كامل باشد، در فضاى صاف حقايق را درك مى كند. و اگر در كمال به آخرين درجه نرسيده باشد، حقايق را در قالب هاى ديگر مى يابد. همانطور كه در بيدارى، شجاعت را در شير و حيله را در روباه و بلندى را در كوه مى بينيم، در خواب، علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانى را به صورت تاريكى مشاهده مى كنيم.
ما بحث ايشان را با ذكر مثال هايى بيان مى كنيم؛ كسانى كه خواب مى بينند چند دسته اند:
دسته اوّل، كسانى كه روح كامل و مجردى دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس، با عالم عقل مرتبط شده و حقايقى را صاف و روشن از دنياى ديگر دريافت مى كنند. (نظير تلويزيون هاى سالم با آنتن هاى مخصوص جهت دار كه امواج ماهواره اى را از نقاط دور دست مى گيرد.) اينگونه خواب ها كه دريافت مستقيم و صاف است، نيازى به تعبير ندارد.
دسته دوم، كسانى هستند كه داراى روح متوسط هستند و در عالم رؤيا، حقايق را ناصاف و همراه با برفك و تشبيه و تخيّل دريافت مى كنند. (كه بايد مفسّرى در كنار دستگاه گيرنده، ماجراى فيلم را توضيح دهد وبه عبارتى، عالمى آن خواب را تعبير كند.)
دسته سوم، كسانى هستند كه روح آنان به قدرى متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومى ندارد. (نظير صحنه هاىِ پراكنده و پربرفك تلويزيونى كه كسى چيزى سردرنمى آورد.) اين نوع رؤياها كه قابل تعبير نيستند، در قرآن به «اضغاث احلام» تعبير شده است.
قرآن در سوره هاى مختلف، از رؤياهايى نام برده كه حقيقت آنها به وقوع پيوسته، از جمله:
الف: رؤياى يوسف عليه السلام درباره سجده ى يازده ستاره و ماه و خورشيد بر او كه با رسيدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبير گرديد.
ب: رؤياى دو يار زندانىِ يوسف كه بعداً يكى از آنها آزاد وديگرى اعدام شد.
ج: رؤياى پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق كه تعبير به قحطى و خشكسالى بعد از فراخ شد.
د: رؤياى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله درباره عدد اندك مشركان در جنگ بدر كه تعبير به شكست مشركان شد.(27)
ه: رؤياى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله درباره ورود مسلمانان با سر تراشيده به مسجدالحرام كه با فتح مكّه و زيارت خانه خدا تعبير شد(28)
و: رؤياى حضرت ابراهيم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعيل.(29)
از قرآن كه بگذريم در زندگى خود، افرادى را مى شناسيم كه در رؤيا از امورى مطلع شده اند كه دست انسان به صورت عادّى به آن نمى رسد.
حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان، به خواب فرزندش آمد و گفت: كتابى نزدم امانت بوده، آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم. وقتى بيدار شد به سراغ كتاب رفت، با نشانه هايى كه پدر گفته بود تطبيق داشت، آن را برداشت. وقتى مى خواست از خانه بيرون برود، كتاب از دستش افتاد و كمى ضربه ديد. او كتاب را به صاحبش برگرداند و چيزى نگفت، دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت: چرا به او نگفتى كتاب تو ضربه ديده است تا اگر خواست خسارت بگيرد و يا رضايت دهد.
24) تفسير مجمع البيان.
25) بحار، ج 14، ص 441.
26) تفسير الميزان، ج 11، ص 299
27) انفال، 43.
28) فتح، 27.
29) صافات، 10.
پیامها:
- فرزندان، بايد به درايت و دلسوزى پدر اعتماد و در مسائل زندگى با او مشورت كنند. «قال يوسف لابيه»*
- پدر را به اسم صدا نزنيم. «يا اَبت»
- پدر و مادر، بهترين مرجع براى حلّ مشكلات فرزندان هستند. «يا اَبت»
- پدران و فرزندان در خطاب به يكديگر، از واژه هايى كه نشانه ى صميميّت، رحمت و شفقت است، استفاده كنند. «يا اَبت»*
- والدين به خواب هاى فرزندانشان توجّه كنند. «يا اَبت»
- حضرت يوسف در ابتدا، تعبير خواب نمى دانست و لذا براى تعبير رؤيايش از پدر استمداد كرد. «يا اَبت»
- گاهى رؤيا وخواب ديدن، يكى از راه هاى دريافت حقايق است. «انّى رأيت»
- در فرهنگِ خواب، اشيا، نماد حقايق مى شوند. (مثلاً خورشيد نشان پدر و ماه تعبير از مادر و ستارگان نشان برادران است.) «رأيت احد عشر كوكباً...»
- ديدن ماه و خورشيد و ستارگان (به صورت هم زمان)، از شگفتى هاى رؤياى يوسف است. «كوكباً و الشمس و القمر»*
- خوابِ اولياىِ خدا، واقعى است. «رأيت » در اين آيه «رأيتُ» تكرار شده است تا بگويد حتماً ديدم و گمان نشود ماجرا خيالى بوده است.
- يوسف عليه السلام در خواب چنان ديد كه خورشيد و ماه و ستارگان، همانند موجودات داراى عقل، بر او سجده مى كنند. (جمله «رأيتهم» براى افراد عاقل بكار مى رود)*
- انسان هاى برگزيده، به مقامى مى رسند كه مسجود ديگر انسان ها مى شوند. «رأيتهم لى ساجدين»*
- گاهى در نوجوان، استعدادى هست كه بزرگترها را به تواضع وامى دارد. «ساجدين »
- شروع داستان با رؤيا و پايان آن با تعبير آن، از بهترين روشها براى نوشتن داستان و سناريو است. «احسن القصص - رأيتهم لى ساجدين»*