هدایت شده از نهضت جهانی مقاومت
🔴۱۵ سال بعد از عملیات والفجر مقدماتی از دل فکه پیکر یک شهید پیدا شد.
اعداد و حروف نقش بسته روی پلاکش زنگ زده بود. توی جیب لباسش یک برگه پیدا کردیم ...
نوشته هاش به سختی قابل خواندن بود ...
*بسمه تعالی*
جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیت نیست ...
جز همین که وطن ، شرف و ناموس خود را تنها نگذارید..!!
تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم حدیثی از امام پنجم می نویسم:
به تو خیانت می کنند تو مکن ..
تو را می ستایند فریب نخور..
تو را نکوهش می کنند شکوه مکن .. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو..
همه ی مردم تو را نیک می خوانند مسرور نباش ..
آنگاه از ما خواهی بود.. !
تحف العقول ص ۲۸۴
دیگر نایی در بدن ندارم ... !
خداحافظ دنیا ...! #شهیدگمنام
🌎نهضت جهانی مقاومت🌍
http://eitaa.com/joinchat/1357578243Cf32533097a
🆕آخرین اخبارمنطقه،جهان،جبهه مقاومت
-7-12- وقتی خانم پرستار وصیتنامه نوشت.
خانم رقیه سالاریان از تجارب حضورش در مناطق جنگی میگوید:
اواسط اسفند 1363 مطلع شدم که چند نفر از خواهران بهیار دامغان برای اعزام به جبهه ثبتنام کرده و دکتر حسین بنازاده با درخواست آنها موافقت کرده است. من هم درخواست دادم تا همراه تیم جراحی اضطراری به جبههِ بروم.
وقتی با درخواستم موافقت شد و برنامۀ اعزام قطعی گردید، خیلی خوشحال شدم. باورم نمیشد به این راحتی میتوانم به جبهه بروم. چند ساعت به رفتن به من اطلاع دادند تا با خانواده خداحافظی کنم و آمادۀ حرکت باشم. فوری مختصر وسایل موردنیاز را در یک ساک دستی کوچک گذاشتم و شروع به نوشتن وصیتنامه کردم. تا آن زمان نمیدانستم که نوشتن وصیتنامه کار راحتی نیست زیرا با شروع به نوشتن دیگر باورم شد مرگی هست و دیر یا زود باید رخت سفر را بربست.
از نهران تا دزفول را با هواپیمای باربری رفتیم و ازآنجا هم ما را به اندیمشک بردند. سر شبهنگام خداحافظی با برادران تیم همراه بود. آنها بایست به بیمارستان صحرایی میرفتند و آنجا کادرشان تکمیل بود و ما بایست به استادیوم تختی اهواز میرفتیم. طبیعی است که در چنین مواقعی ما چهار خانم عضو تیم باید با اشک آنها را بدرقه میکردیم. آنها گفته بود در مسیرشان به مخابرات رفته تا به دامغان تلفن بزنند.
ساعتی نگذشته بود که با صدای مهیبی اندیمشک لرزید و طولی نکشید گفتند که مخابرات مورد اصابت موشک دشمن قرارگرفته است. ما دلمان برای سلامتی برادران گروه مثل سیروسرکه میجوشید و هیچ کاری هم از دستمان برنمیآمد. تا اینکه از سلامتی آنها مطلع شدیم.
با اتوبوس به اهواز رفتیم و در استادیوم تختی آنجا مستقر شدیم. تا جایی که امکان داشت داخل استادیوم و روی پلههای آن تختهای باریکی برای مجروحان گذاشته بودند.
طولی نکشید که سیل مجروحان عملیات بدر بهسوی استادیوم سرازیر شد. هیچگاه آنهمه مجروح آنهم همه جوان و نوجوان را با آن وضع در یکجا ندیده بودم. پشت سر هم مجروحان را آورده و در ردیفهای معین بستری میکردند. باآنکه از مجروحان خون زیادی رفته بود ولی بازهم سرزنده و اهل بگووبخند بودند. به مجروحیتشان مثل یک شوخی مینگریستند. افرادی که باید یک پزشک و چند پرستار باید به آنها میرسیدند معلوم بود. تمام تلاشم این بود که بهسرعت دستورات پزشک در مورد هر مجروح را انجام بدهم و حتی از هدر رفتن یک ثانیه از فرصت جلوگیری کنم (عبداللهزاده، 1395: 134و135).
هدایت شده از KHAMENEI.IR
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 #پنجره | آرزوی بانوی شاعر هندوستانی که برآورده شد
🔹خانم آذرمیدخت صفوی از شعرای هندوستان: امشب با چشم خودم دیدم که رهبر معظم چقدر نسبت به شعر و ادب ذوق دارند و واقعا یک شخصیت منفرد هستند. سیاستمداران و کشورداران مختلف به امور ادبی و شعری اینقدر توجه ندارند.
➕ واکنش رهبر انقلاب
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از ستارگان پرفروغ
✅ «حاج ابوالفضل لطیف زاده» از جانبازان سرافراز دامغانی ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس در سن ۶۰ سالگی پس از سالها تحمل جراحتهای ناشی از جنگ تحمیلی در مشهد مقدس دعوت حق را لبیک و به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
🌐 مشروح خبر را اینجا بخوانید👇
B2n.ir/w76638
#رسم_ایستادگی
یاران امام به روایت اسناد ساواک(63)
آیت الله غلامعلی نعیمآبادی
این اثر ارزشمند را مرکز بررسی اسناد تاریخی یعنی وزارت اطلاعات تولید و منتشر کرده است.
وقتی کتاب را میخوانیم و با مبارزات پیگیر وی از 14 سالگی تا پیروزی انقلاب آشنا میشویم افتخار میکنیم که این همشهری ما چنین مردانه در رکاب انقلاب و امام خمینی(ره) بوده است و سه بار شکنجه و زندانی شدن توسط ساواک در کمیته مشترک و بارها تذکر و بازجویی از وی سبب نشد که کم بیاورد. هرچند زن و فرزندانش ماهها از دیدن وی محروم بودند و با تنهایی و غریبانه میزیستند.
و اکنون نیز دیدیم چند دهه امام جمعه و نماینده ولی فقیه عزیز بود، وقتی مهلت مأموریتش مستعجل شد، خم به ابرو نیاورد و همچنان سرباز اسلام، رهبری و انقلاب بود و حالا نیز که برای بار سوم نماینده خبرگان رهبری است، همچنان شاداب در انجام وظیفه است.
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
27.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_ویدئویی
رویت سپید باد ، "شهادت" مبارکت!🌺
از ما ببر به شهیدان سلام ما 🌺
💢گزارش ویدئویی مراسم تشییع پیکر مطهر جانباز سرافراز سردار شهید «حاج ابوالفضل لطیف زاده»، در حرم مطهر رضوی با حضور آحاد مردم، خانواده های معظم شهداء و ایثارگران، خادمین حرم مطهر رضوی مسئولان، روحانیون، نیروهای نظامی و انتظامی
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
همنفسی با دو مرد
امروز دم غنیمتی حاصل شد و گفتوگویی با دو مرد دست داد:
1- حاج رضا طاهری، جانباز70 درصد که در 11 محرم 1357 به دست دژخیمان شاه بدنش آماج گلوله شد و این سالها را روی یک پای نصفه نیمه همچنان ایستاده است در دفاع و همراهی با نظام جمهوری اسلامی.
2- و حجت الاسلام و المسلمین حسن لزومی که سالها امام جمعه پاکدشت بود و نخستین بار، سال بعد از پیروزی انقلاب (1358) وصف شجاعتش را از جزیره نشینان هرمز شنیدم که چگونه مزدوران شاه را به چالش کشیده بود و آنها در تعقیبش در دریا چه نکردند.
خدا را شاکرم که محبت چنین مردانی را نصیبم کرده است.
یازدهمی که نباید فراموش شود.
روز یازدهم محرم سال 1357 را قدیمیها به یاد دارند. نیروهای شاه پهلوی مردم عزادار دامغان را در جوار مقبره بکیرابن اعین حتی بدون شلیک یک تیر هوایی به گلوله بستند و حدود سی نفر را مجرح و شهید کردند.
این واقعه مهم تاریخی که اقلا در استان بینظیر است به عنوان جنایت پهلوی باید به درستی ثبت و ضبط شود و یک راه آن ساخت یادمان و نشانه از آن روز در قتلگاه آن واقعه است.
پیشنهادم این است الان که امکان دارد شهرداری زمین باغی که تا دو سه سال پیش اثرات گلوله بر دیوار آن باقی بود را خریداری کند و یک یادمان جالب ساخته شود و در آن یادمان شهدا و جانبازان سرافراز شهرمان معرفی شوند. لذا از
- شورای محترم شهر
- امام جمعه محبوب شهرمان
- شهردار محترم
- نماینده منتخب محترم مجلس شورای اسلامی
- نماینده محترم مجلس خبرگان رهبری استان
به جد خواهان عملی شدن این تقاضا را دارم.
راه شهادت
سعادتی بود تا ساعتی در مجلس بزرگداشت سردار شهید ابوالفضل لطیفزاده در روستای دروار باشیم. دوستان بستگان، همرزمان و خلاصه بگویم دوستداران شهید و شهادت از اینجا و آنجا آنقدر آمده بودند که از ظرفیت مسجد بزرگ دروار بیشتر بودند.
لطیفزاده حدود چهل سال قبل در عملیات رمضان قطع نخاع شده بود و این همه سال را روی ویلچر زیسته بود. خداوند قبول کند از همسری که با وضعیت قطع نخاع بودن وی همسرش شد تا شریک زندگی وی و دردهای جانبازی قطع نخاعی باشد.
قلب تپنده شهرمان
امشب چند ساعت در مسجد جامع (دامغان) بودم. مسجد تر و نمیز بود و مخصوصاً فرشهایی که چند ماه قبل نو شده است، حس خوبی را در انسان ایجاد میکند با طرح و رنگ کم نظیرش.
امام جماعتش آرام، با محبت، متواضع و دوست داشتنی است.
صدای بلندگویش به هیچوجه گوش آزار نبود و سه دعاخوان جوشن کبیر هر یک استادتر از دیگری برایمان خواندند.
بعد از دعا هم با شیرکاکائو و فتتیر همه پذیرایی شدند.
به حمدالله جمعیت از پیر و جوان هم آنقدر آمدند و آمدند که باید به سختی جای خالی پیدا میکردی.
برای هیئت امنا دعا کردم که برنامهریزان، دلسوزان و خادمان خوبی برای مسجدِ مادر شهر هستند.
سفره مهربانی
امشب برای شرکت در مراسم افطار به روستایمان، حاجی آباد بستجان رفته بودم.
سفره افطاریای که از شب اول ماه رمضان تا کنون پیوسته برای همه از کوچک و بزرگ، زن و مرد و آشنا و غریب گسترده شده بود.
هر شب یک متولی دارد، ولی مدیران مسجد و حسینیه شرطشان سادگی پذیرایی است تا برای همه تقبل هزینههای آن میسر باشد و چه ایده جالبی است که میتواند فراگیر شود.
نان، سبزی، پنیر، خرما، فرنی و لوبیا با قارچ امشب در سفرۀ پذیرایی بود.
خداوند زحمات این نیکان را به احسن وجه قبول کند.