هر که دارد هوس کرب و بلا ...
ساعت 10:30 دقیقه است و کانال3 سیما برنامه کربلای معلی را دارد.
سنج است و طبل و دمام و شور و شیون محرم. چند ده نفر از بوشهر آمدهاند و این مراسم را اجرا میکنند.
صحنه، لحن، متن، حرکات و همه چیز آنقدر هماهنگ است که هر دل سنگی را میتواند بشکند و چشم خشک را چشمه روان سازد.
باید دید که این آیین کهن بوشهری چقدر بزرگ است که برای همه سخن و حرف دارد.
این نوع آیینهای دیرپااست که صدای آقایمان را از پس قرنها بر دلمان مینشاند.
هدایت شده از سیدجعفر شاه چراغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴نوحه خوانی جنجالی و سیاسی یزدی ها!
⚫️نوحه خوانی سیاسی و ضد غربگرایان در یزد، که صدا و سیما جلوی پخش آن را گرفت!
▪️ اگر خشمی خروشان شد
شما کردید...
از این بیراهه برگردید!
❁❥༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄❀
هدایت شده از دامغان شهر عشق♥
🟣چه کسی دیده لب آب بسوزد جگری ؟روی دست پدری جان بسپارد پسری ؟چه کسی دیده که لب تشنه ای از سوز عطش ،آب در دست وننوشد به هوای دگری
🟠با عرض تسلیت بمناسبت فرا رسیدن عزای حسینی از شما همشهریان و خیرین محترم تقاضا داریم در این ایام سالمندان ومعلولین مرکز توانبخشی و نگهداری قمر بنی هاشم (ع) را از نذورات پر مهر خود فراموش نکرده وسهمی از آن را به این عزیزان هدیه دهید باشد که ثواب این کار خدا پسندانه توشه راه آخرت تک تک شما عزیزان گردد.
✨ نذورات میتواند هدیه ارزاق هم باشد ✨
شماره تلفنها جهت هماهنگی 👇
خانم کاوه : 09122397928
آقای صرفی : 09125313373
خانم آل هاشمی :09124312058
❤️ کانال آوای دامغان ❤️ عضوشوید 👇
🔴 به روزترین وجامع ترین رسانه دامغان
ایتا :
🆔 @avayedamghan_chanell
هدایت شده از فراجالب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول سمت راستی رو ببینید
بعدسمت چپ
عجب صبری داشته حضرت زینب
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
مجله مجازی فراجالب را دنبال کنید 👇
🎯 @Farajaleb
شیطان نبودم!
عملیات خیبر بود و من مسئول چند قبضه ضد هوایی. همین که رسیدم، هواپیماهای دشمن شروع به بمباران منطقه کردند. اول هم ضد هوایی ما را زدند. وقتی چشمم به همان بسیجی شلوغ و بینظم افتاد، که مرا عاصی کرده بود، دنیا جلوی چشمم تار شد. سه جای بدنش را ترکش گرفته بود و حون قُلپ قُلپ از بدنش فواره میزد.
گفت: بغلم کن! و ادامه داد: بخدا شیطان نبودم، ولی گفته بودند، اگر میخواهی حسینی تو را به خط بفرستد باید بیانظباط باشی و شیطانی کنی. من را ببخش و خدواند هم مرا ببخشد که برای شهادت اذیت کردم تا مرا به خط بفرستی.
گفتم حالا جای این حرفها نیست. گفت چرا هست. من را رو به قبله کن تا عرض ادب کنم. همین که شهادتین را گفت و به امام حسین(ع) سلام داد، روحش از بدنش مفارقت کرد تا یک عمر در غم این نوع بسیجیها بسوزم و بسوزیم.
این خاطره را امشب جناب سرهنگ حسینی، مسئول هیات انصارالحسین دامغان در شروع مراسم امشب این هیات در مسجد امیرالمومنین(ع) دامغان بیان کرد.
هدایت شده از فراجالب
29.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه از قدیم فکر می کردم آیا می شود "دوربین مخفی" به جای تمسخر و استهزای دیگران، در خدمت ارزش ها و احیای شعائر باشد...
این یک نمونه خوبی است که الحمد لله بازتاب گسترده ای هم داشته است...
دستشون درد نکنه، خیلی با حال بود.
اگه اشک هاتون جاری شد، سازنده و ارسال کننده را هم دعا بفرمایید🙏😭
#ارسالی اعضای کانال
مجله مجازی فراجالب را دنبال کنید 👇
🎯 @Farajaleb
همه چیز عالیست
حسینیه امامین جوادین علیهماالسلام در انتهای بلوار جنوبی دامغان این شبها در فضای نزدیک به 5000 متری بیش از 4000 عزادار آقا را در خودش جای میدهد.
با اقامه نماز جماعت مغرب توسط امام جمعه شهرمان مراسم شروع میشود و با زیارت عاشورا و سخنرانی آقای عالی ادامه مییابد و با پذیرایی شام هم ختم میشود.
نور پردازی، صدا، صحنهآرایی، نظم و انظباط، سخنران و ... همه چیز عالیست.
بویژه فضای باز و حضور پرحجم کودکان، نوجوانان، جوانان و ... معنویت خاصی به این جلسه میبخشد و نفس کشیدن در این فضا را دوست داشتنی میکند.
سپاس
هفته قبل به کتابخانه عمومی دامغان مراجعه کردم و درخواست سه کتاب را داشتم که هیچ یک را نداشتند.
محبت کردند و دریافتند در کتابخانه مرکزی سمنان موجود است.
هماهنگ کردن و دو روز بعد کتابها را از سمنان برایم آوردند.
از محبت، گشاده رویی و وجدان کاری این عزیزان و بویژه سرکار خانم خادمیان سپاسگزارم.
روز سوم
همراه با راویان دفاع مقدس استان سمنان، ما را به یادمان شهدای سیرانبد آوردهاند.
حال و هوایی که از طبیعت زیبا، چشمه آب روان و گوارا، درختان مختلف و هوایی خنک برایم ایجاد شده است، دیری نمیپاید که دگرگون میشود و چشمه اشکم میجوشد، با دیدن مزار ده شهید این مقام و شرح حال این شهدا که نماد مظلومیت و حقانیت جمهوری اسلامی در برابر دد منشی گروهکهایی همچون کومله و دمکرات است.
بنا به گفته مردم روستای بلیکه، در ۱۷ رمضان سال ۱۳۶۱ ده نفر از 32 اسیر این گروهک اعم از شیعه و سنی بعد از تحمل ۹ ماه اسارت و اذیت و آزار و 18 روز راهپیمایی در کوهستان و پای برهنه توسط عوامل خودفروخته ضد انقلاب, به طرز ناجوانمردانه ای در این مکان به شهادت رسیدند.
دموکراتها آن شب به زور گوسفندی از چوپان روستا میگیرند و در کنار چشمه سیرانبند مینشینند، چوپان در بازگشت امام جماعت و مردم را از قضیه مطلع میکند و ماموستا محمدامین و تعدادی از افراد مسن روستا به محل میروند و میبینند که اسرا را با زنجیر بستهاند و از فرط تشنگی و گرسنگی در حال مرگ هستند.
وی نقل کرده بود: دیدم که لبهای یکی از اسرا خشک شده و ترک برداشته، خواستم از چشمه به او آب بدهم که گفت، روزه است.
آن شب به ناگاه صدای رگبار آمد و ما نگران وضعیت اسرا بودم؛ هوا که روشن شد خبردار شدیم ضدانقلاب 10 نفر از اسرا را تیرباران کرده بودند که شهدا را در همان محل دفن کردیم.
10 سال بعد، هویت شهدای سیرانبند توسط یک از توابین گروهک تروریستی دموکرات در مشخص شد اما هنوز هم مشخص نیست مزار متعلق به کدام شهید است.
رئیس قوم
مقام معظم رهبری در بخشی از یک فایل تصویری گفتند: از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که «سید القوم خادمهم». یا به این معناست که هر کسی بیشتر خدمت کند اولی به سیادت است. پس برای اینکه بفهمیم سید قوم کیست سراغ حسب و نسب و اسم و عنوان نرویم. به سراغ این برویم که چه کسی خدمت به این قوم می کند.
یا به این معنا که کسی که سید قوم است به هر دلیلی که به او سیادت داده شده است باید خادم قوم باشد.
این معنی را در سفر راهیان نوری که برای چند روز در غرب و شمالغرب در حال بازدید بود، دریافتم. در این سفر بیش از دویست نفر از استان سمنان بودند و حاج اسماعیل قاسمپور مسئول این کاروان بود.
این یادگار 8 سال دفاع مقدس در ضمن اینکه با وقار و طمانینه این کاروان را به خوبی هدایت میکرد، برای خدماتی همچون سفره کشیدن و پذیرایی همیشه پای کار بود.
از خداوند متعال توفیقات بیشتر وی را خواهانیم که گنجینه معارف دفاع مقدس استان سمنان هستند.
نمایش زنده رزمی-فرهنگی بصیرتی «مجاهدتهای خاموش»
چهار روز است در کردستان سفر میکنیم. برنامههای جالب، جذاب و دیدنی راهیان نور در گستردگی صدها کیلومتر در استان کردستان در دل کوهها و دشتهای سرسبز این سرزمین مجالی برای خستگی باقی نمیگذارد.
در پنجمین شب این سیر و سفر به مجتمع فرهنگی تربیتی حضرت رسول(ص) سنندج رسیدهایم.
صحنهای به بزرگی چند هکتار برای این رزمایش از هر جهت آماده شده است، مثل نورپردازیهای جالب، انفجارات به هنگام، نوحه و سرود و مارش متناسب با محتوای در حال اجرا.
چند ده مجری چنان خوب نقش ایفا میکنند که حضار را به سالها دفاع مقدس و مبارزه با داعش و از این قبیل میبرد.
در طول نمایش صدایی از چندصد نفر تماشاچی بلند نمیشد، زیرا همگی غرق در تماشا بودند و احتمالا هم اشک مجالشان نمیداد.
بخشی هایی همانند آغاز جنگ تحمیلی توسط عراق، بمباران خرمشهر و شهادت مردم ، اعزام رزمنده ها به جبهه، بمباران شیمیایی دشمن، آزاد سازی خرمشهر ، و مبارزه با داعش در سوره به نمایش گذاشته می شود و در انتهای نمایش به ظهور امام زمان(عج) ختم میشود.
چهار زبر
دیروز صبح از استان سمنان حرکت کردیم تا امروز در مراسم بزرگداشت سالگرد عملیات مرصاد و شهدای آن شرکت کنیم.
تنگه چهارزبر در 25 کیلومتری جاده شهرهای کرمانشاه به اسلامآباد قرار دارد و اردوگاه صادقین در چند کیلومتری اینجا قرار داشت که استراحتگاه تابستانه تیپ 12 قائم آل محمد(عج) بود، اردوگاهی با درختان جنگلی بلوط و چند چشمه پرآب «چشمه علی» با آبی بسیارخنک و گوارا.
31 تیر 1367 ارتش 15000 نفری منافقین و دیگر ضد انقلابها با پشتیبانی کامل نیروهای بعثی از مرز وارد شدند و جنایتهایی را مرتکب شدند تا رسیدند به اسلام آباد و در این شهر نیز کشتار کردند.
لطف خداوند بود که نیروهای آماده سپاه و بسیج استان در اردوگاه صادقین آماده بودند و چند گردان استان، نوبت به نوبت در 4 تیر1367 در این مکان، مقابل منافقین ایستادند و اینجا را گورستان منافقین کردند و حماسهای بیافرینند که رهبرمان در مورد آن فرمد: آنکه ایستاد تیپ قائم بود.»تا فرصتی شد دیگر نیروها از مراکز مختلف برسند و هر یک ضربهای به این ستون شیطانی بزنند.
نماینده ولی فقیه در استان همراه تعدادی از مسئولان استانی نیز به این مراسم آمدهاند و تعدادی از رزمندگان و جانبازان آن روز این عملیات نیز همراه ما هستند.
فرنگیس
دومین روز سفر راهیان نور را پشت سر میگذاریم. امروز پس از برگزاری مراسم بزرگداشت عملیات مرصاد در یادمان شهدای این عملیات در تنگه چهارزبر، کاروانمان به سوی یادمان عملیات بازودراز و مطلعالفجر حرکت کرد.
راه طولانی بود، ولی دیدنی؛ جادهای که صدامیان در سال 1359 و 1367 از این مسیر به کشورمان تجاوز کردند. در مسیر تریلیهای متعددی را دیدم که چقندرقند حمل میکردند و زمینهای که در آن برنج کاشته شده بود و یا تاکستان انگور بود.
به یادمان این عملیات رسیدهایم و در جوار شهدای گمنام این یادمان، خانم فرنگیس حیدرپور از مهر سال 1359 روایت میکند:
18 ساله بودم و برای تهیه آذوقه به همراه مرحوم پدرم به روستای پدری ام یعنی روستای آوزین آمده بودم پس از برگشت با درگیری نیروهای خودی و نیروهای بعثی در نزدیک روستا و کنار رودخانه مواجه شدم.
متوجه شدم که در حاشیه رودخانه بازمانده هایی از نیروهای عراقی هنوز وجود دارند و به طور اتفاقی با ۲ نظامی مسلح رو در رو شدم و از آنجایی که علاوه برتعصب و حسی که از وطن دوستی و دفاع از سرزمینم در مقابل تجاوز داشتم و باتوجه به شهادت تعدادی از بستگان نزدیکم در چند روز گذشته در منطقه قصرشیرین، شرایط روحی مناسبی نداشتم بی درنگ با استفاده از تبری که از منزل پدرم برای تهیه هیزم با خود آورده بودم به سمت یکی از سربازان بعثی حملهورگشتم و او را از پای در آوردم نظامی دیگر همراه وی که ناظر این صحنه بود دست هایش را به علامت تسلیم بالا برد.
در این لحظه لطف و مدد الهی باعث شد تا او را به اسارت گرفته و دقایقی بعد اسیر عراقی را با تجهیزات و مهمات همراهش تحویل برادران سپاه دهم.
وی نماد مقاومت زنان ایرانی در دفاع مقدس است و مجسمه وی در دو محل نصب شده است و کتاب خاطراتش به اسم فرنگیس چندبار منتشر شده است و فیلم و مستند زندگی وی چندبار در داخل و خارج جایزه دریافت کرده است.
بازودراز، خانقاه عشق حقیقی(شهید بهشتی)
در روز دوم سفر کاروان راهیان نور استان سمنان، بعد از صرف ناهار دلچسبی در حسینیه شهدای مطلعالفجر در مجاورت روستای گور سفید، وقتی گرمای هوا کمی فروکش کرد، به سوی یادمان شهدای بازیدراز حرکت کردیم.
یک ساعتی اتوبوسها رفتند تا به پای این ارتفاعات رسیدند و نیم ساعتی را هم با سختی این کوه را بالا رفتند تا به توقفگاهی رسیدیم که محل پارک بود. ما هم 20 دقیقه بالا رفتیم تا به محل یادمان برسیم.
این ارتفاعات سختگذر درون مثلث قصرشیرین _ گیلان غرب_ سرپل ذهاب است را دشمن در مهر 1359 اشغال کرد تا بر منطقه تسلط کامل داشته باشد. یگانهای عراق با جاده سازی در اینجا مستقر شدند نیروهای ما پس از سه ماه شناسایی نخستین عملیات بازیدراز را با شرکت دوگردان از سپاه پاسداران و دو گردان از ارتش طرحریزی کردند که در تاریخ1/2/1360 آغاز شد و به مدت ۸ روز طول کشید و طی آن نیروهای ایرانی و عراقی بارها به تک و پاتک متقابل پرداختند. با این وجود، سه قله آن فتح شد. در این عملیات، هوانیروز ارتش نقش بسزایی ایفا کرد و طی آن خلبان علیاکبر شیرودی به شهادت رسید و تعدادی از افراد دشمن برای اولین بار از آغاز جنگ به اسارت نیروهای ما درآمدند.
باشگاه افسران
در سومین روز سفر با راهیان نور استان سمنان، کاروان 5 اتوبوسه ما به باشگاه افسران سنندج رسیده است.
اینجا نیز یکی از یادمانهای دفاع مقدس است، زیرا در سال 1359 کمتر از 50 نفر نیروی معتقد و با ایمان در مقابل 2000 ضد انقلاب که آنها را محاصره کرده بودند، از 4 اردیبهشت تا 26 اردیبهشت تاب آوردند تا پیروز شدند. در مدت محاصره روزها این باشگاه و نفراتش را زیر آتش میگرفتند و شبها با بلندگو پیوسته اعلام میکردند: آخرین ساعات زندگی شماست و چنانچه تسلیم نشوید، ما به سراغتان میآییم و همه شما را سر خواهیم برید.
گروهکهای از خدا بیخبر و ملحد راههای کمک رسانی را به باشگاه بسته بودند و محاصره شدگان در مضیقه کامل آب، غذا، مهمات و وسائل دارو درمان بودند و حتی راهی برای تخلیه شهدا و مجروهانشان نداشتند.
سرانجام نیروهای اسلام از چند محور وارد شهر شدند و آنرا پاکسازی کردند که از جمله شهدای آن شهید محسن حسنبیکی( 4/2/1359 شهادت) از دامغان است.
پس از رفع محاصره شهدای این مرکز را به شهرهایشان بردند و فقط دو شهید را اینجا دفن کردهاند و بعدها نیز پنج شهید گمنان دیگر را در این مکان به خاک سپردهاند.
حضور در این مکان و تصور مظلومیت، فداکاری، جهاد همراه با تشنگی و گرسنگی رزمندگان هر دل سنگی را میشکند و باورمان میشود سخن رهبر عزیز را که : کردستان سرزمین فداکاریهای بزرگ است.
کرمانشاه به بانه
روز چهارم سفرمان است که همراه راویان و راهیان نور در استان کردستان در حال سیر و سیاحت هستیم و امروز صبح گه به طرف بانه حرکت کردیم، هر چه را میبینم برایم ماجراهای سفر در همین مسیر منتهی در زمستان سال 1360 برایم تداعی میشود، مانند:
- این فاصله 400 کیلومتری را امروز 6 ساعته با آسودگی خیال طی کردیم، ولی آن سال حدود دو هفته طول کشید، زیرا باید با ستون حرکت میکردیم در حالی که ابتدا و انتهای ستون ما دوشکا حرکت میکرد و در فاصلههای نزدیک و مخصوصآ در پیچها نیروی تأمین مستقر میشد تا از کمین ضدانقلاب ناجوانمرد در امان باشیم. این گروهکها چقدر از رزمندگان را در این جادهها به اسارت گرفتند یا مجروح کردند و به شهادت رساندند، خدا میداند. علاوه براین غروب به بعد تأمینها جمع میشد و جادهها بسته.
- وقتی هم که سفره پهن میشود و کباب و ماست و ... برایمان میآورند، به خاطر میآورم در سه ماهی که در بانه مستقر بودیم و در چند عملیات چندین کیلومتر از راه بانه سردشت را گشودیم، شبها غذایمان قدری نان بسیار خشک بود که بایست ساعتی آنرا میخیساندیم تا کمتر لثههایمان را زخم کند به همراه یک عدد سیبزمینی و یا یک مشت کشمش آش.
- یاد و نام شهدای همراهمان که هریک عزیزتر از دیگری بودند و فرمانده شهیدمان محمد قربانی، خود حدیث دیگری است.
کارکردهای پنهان سفرهای راهیان نور
مسلما سفرهای راهیان نور بر اساس اهداف مقدسی طراحی و اجرا میشود. علاوه بر آن هدفها، وابسته به نوع و ترکیب مسافران هر اردو، هر اردو دارای کارکردهای پنهانی است که از قبل پیشبینی نشدهاند، ولی حاصل میشوند. در سفر ما که از 4/5/1403 شروع شد کارکردهای پنهان مانند:
- انتقال تجربه و کسب مهارت: پس از آنکه در قتلگاه سیرانبند پیشمرگی کرد ماجرای شهادت آن ده اسیر را برایمان روایت کرد و ما به آسایشگاه بازگشتیم، از تعداد از دوستان خواستم دور هم بنشینیم و یکی از آنها آن راویت را روایت کند و پس از آن از دیگران دوستان خواستم تا روایت آن برادر را نقد کنند.
- درمانگری: علاوه بر آنکه تشکیل اجتماعی دوستان قدیم و جدید همراه، باعث التیام روحی و ارضای نیاز تعلق میگردد، حتی در التیام مشکلات جسمانی موثر است. مانند اینکه یک شب در آسایشگاه مشاهده کردم برادر احسانی از سرخه با روغنی خاص پا و کمر یکی از دوستان را ماساژ میدهد و طولی نکشید که برادری از گرمسار که دارای مهارت ماساژگری بود به برادری که مشکل حرکتی داشت، گفت دستانت را بالا ببر. آن برادر یک دستش را به حالت زاویه 180 درجه از بدنش بالا برد و دست دیگرش را در حد زاویه 90 درجه. آن وقت آن برادر شروع به ماساژ کتف و دست وی کرد و پس از 20 دقیقه به وی گفت حالا دستت را بالا ببر و من شاهد بودم که دستش تا حدود 160 درجه بالا رفت. سپس به وی دستور ورزشهای خاصی را داد.
روایت چیست؟
هر فعالیتی که رخداد و اتفاقی را در بستر زمان بازنمایی یا تعریف کند، روایت است. به عبارت دیگر، داستان آن چیزی است که گفته میشود و روایت، نحوۀ گفتن داستان است. روایت را به شکلهای گستردهای میتوانیم داشته باشیم: پانتومیم، فیلم، داستان، تابلوی نقاشی و هر ظرف و شکلی که بتوانیم چیزی را در آن تعریف کنیم، ظرف روایت است.
ممکن است فرد موضوعی را روایت کند که خود عامل و یا شاهد آن بوده است و حتی روایت دیگران را روایت کند. برای مثال وقتی به زبانی موضوعی را روایت میکند و فردی دیگری همزمان روایت وی را روایت میکند. (مثل ترجمۀ روایت خانم فرنگیس جیدرپور توسط یک برادر مترجم به زیان فارسی در صفر اخیر راویان که هر دو راوی بودند و روایت کردند.)
همچنین ممکن است فرد موضوعی را روایت کند که خود شاهد و یا عامل آن نبوده است. برای مثال پرده خوانهای قدیم را به یاد بیاوریم که در زمان کودکیمان رایج بود و چه خوب مفاهیم جهاد و شهادت را برایمان ز صحرای کربلا روایت میکردند.
آنقدر روایت مهم است که زمانه را زمانه جنگ روایتها نامیدهاند. روایت در هر سنی و در هر جامعهای و هر مکانی حضورش قطعی است. بدون روایت هیچ جامعهای وجود نخواهد داشت. تمام طبقات و تمام گروههای انسانی روایتهای خودشان را دارند. هیچ قومی بدون روایت وجود ندارد. روایت یک پدیدۀ فراتاریخی و فرافرهنگی است که جوامع را میسازد.
( در طی چندین شواره مبانی نظری روایت و روایتگری بحث خواهد شد، امید است دوستان عزیز مطالب را نقد کنند.)
۱۵ اصل اساسی اولیه برای یک سخنرانی موفق از کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی
امروز ساعتی فکر کردم وقتی راوی روش روایتش شفاهی و سخنرانی است، چه دانش، مهارت و بینشی نیاز دارد؟
یادم آمد حدود 45 سال قبل کتابی در مورد آیین سخنرانی خواندم که هنوز فرازهایی از آن را به خاطر دارم. کمی جستجو کردم و خلاصه آنرا در 15 بند یافتم. این موارد در سه نوبت تقدیم میشود تا دوستان نظر و یا تجاربشان را در این موارد بفرمایند:
۱– با شور و شوق و محکم و استوار شروع کنید.
وانمود کنید که اعتماد به نفس وشهامت بالایی دارید حتی اگر اینگونه نیست !!!
این مهم نیست که قلب شما در دقیقه ۳۰۰ بار می زند!!! زیرا هیچکس نبض شما را نگرفته است؛ پس شجاعانه قدم بردارید، قامتتان را راست کنید گویی عاشق سخن گفتن هستید.
۲– دقیقا بدانید در مورد چه چیزی میخواهید صحبت کنید:
اگر از قبل در مورد سخنرانی فکر نکرده باشید و برای آن طرحی نداشته باشید حتما در برابر شنوندگان احساس آرامش واعتماد به نفس نخواهید داشت
۳– تمرین – ۴ تمرین – ۵- تمرین:
یک ضرب المثل است که می گوید: کار نیکو کردن از پر کردن است!