ساعتی قبل اتوبوس ما از برابر یادمان عملیات و شهدای مرصاد گذشت.
دیدن این منطقه مرا به روزهای مرداد 1367 برد.
منافقین فکر کرده بودند شبیه کار تروریستها در سوریه. با یک حرکت ضربتی. حاکم ایران خواهند شد. ولی غافل از این که شیر بچههای گردان قمر دامغانی در تنگه چار زبر دمار از روزگارشان در خواهند آورد. همشهریانمان با دادن 17 شهید کار بزرگ تاریخ سازی را انجام دادند.
گردانهای قهرمان رزمی استان مان یکی پس از دیگری وارد معرکه شدند و با دادن حدود 70 شهید کاری کارستان را در تاریخ ثبت کردند تا فرصتی شد نیروهایی از سراسر کشور از راه برسند و منافقین را به جهنم بفرستند.
در پشت چار زبر مقر تابستانی تیپ قائم عج قهرمان بود با محیطی جنگلی و چشمههای پر آب گوار. و خنک چشمه علی.
پس در سفر به کربلا اقلا کاروانهای استان مان در این محل توقف کنند تا یادی باشد از آن ایام الله.
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
⭕️هبوط به روایت تصویر!
به پاهای دراز شده نرگس محمدی در برابر مهدی نصیری دقت کنید؛ برای پذیرش یک حزب اللهی سابق در اردوگاه اپوزیسیون، او را چنین تحقیر میکنند تا راهی برای برگشت نداشته باشد.
ارزشش را داشت، برادر نصیری؟!
این همه سال در کیهان و دفتر رهبری بودید، آیا یک بار چنین تحقیرتان کردند؟فاعتبروا...
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
🔆خاطرات ایثارگری ها و فداکاری جانبازان
📚کتاب مهرنگاران تالیف محمد مهدی عبدالله زاده
در عملیات مطلع الفجر در منطقۀ تنگۀ حاجیان بودیم. تا اینکه در تاریکی شب گلولۀ یک توپ همه چیز را خراب کرد. چند نفر زخمی شدند و ماشین ما هم آتش گرفته بود. شدت خونریزی سبب شد از حال بروم.
نمی دانستم چقدر بی هوش بودم، همین که چشم باز کردم، تشنگی داشت من را می کشت. دیدم روی زمین دراز کشیده ام. یک سرنگ خون به دست راست و سرمی به دست چپم وصل است و آنهایی که دور و برم هستند، وضعیت بهتری ندارند. پای یکی را که از آنجا رد می شد چسبیدم و زور زدم تا بگویم: «آ آ آب!» باز هم دیگر چیزی نفهمیدم.
فردا یا پس فردای آن روز بود که چشم باز کردم و دیدم پیرمردی بالای سرم گریه می کند. گفتم: «چرا گریه می کنی»؟ جواب داد: «خودم هر دو پایت را بردم سردخانه»!
پاهایم را بلند کردم. چقدر سبک شده بودند. باورم نشد! دست زدم پا نداشتم!
آن شب در زیر نور سوختن تویوتا دیده بودم فقط پای چپم از من نیست! به ذهنم گذشته بود: «با یک پا هم می شود زندگی کرد». برای همین دلم خالی شد.
▫️برگرفته از خاطرات جانباز محمدرضا الماسی
@Damghan_nama_ir
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
🎙گفتگویی با همسر جانباز هفتاد درصد در روز پرستار
📍صبر و استقامت حضرت زینب (س)، الگویی برای ایستادگی ما است
🟢«سیده زهرا حسینی» گفت: «وقتی سختیهای خود را با مصیبتهای حضرت زینب (س) مقایسه میکنیم، آرام میشویم و میبینیم در مقابل ایشان ما کاری نکردهایم. همیشه از صبر و استقامت حضرت زینب (س) الگو گرفتیم و با دل و جان مانند حضرت زحمت میکشیم.»
🔺جانباز ۷۰ درصد محمدرضا الماسی از جانبازان دفاع مقدس شهرستان دامغان است. ایشان بیست و ششم آذرماه ۱۳۶۰ در عملیات مطلعالفجر در گیلانغرب به درجه جانبازی نایل آمد و هر دو پایش را در راه خدا از دست داد. نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار گفتگویی با «سیده زهرا حسینی» همسر گرامی این جانباز انجام داده است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
✍متن کامل گفتگو را 👈اینجا بخوانید
@Damghan_nama_ir
هدایت شده از اساتید انقلابی و نخبگان علمی
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جهل اگه آدم بود میشد مهدی نصیری
⭕️ میگه چرا سردار سلیمانی باید اسطوره باشه
⭕️ میگه یه جاهایی باید تسلیم شویم.
┅┅┅┅🍃🇵🇸❤🇮🇷🍃┅┅┅┅┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
هدایت شده از الف میم
🔖مثل علامه طباطبائی و شهید مطهری ..
رهبر معظم انقلاب ؛
من ایشان را نزدیک به چهل سال است
میشناسم و به ایشان ارادت قلبی دارم ؛
فقیه ، فیلسوف ، متفکّر و صاحبنظر در
مسائلِ اساسی اسلام . اگر خدای متعال
به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از
شخصیتهایی مثل مرحوم علّامه طباطبایی ،
یا مرحوم شهید مطهّری استفاده کند ،
بحمداللَّه این شخصیت عزیز و عظیم ،
خلاءِ آن عزیزان را در زمان ما پر میکنند.
| ۱۳۷۸/۶/۱۳ |
📆۱۲ دیماه
سالگرد ارتحال علامه مصباح یزدی
#عمار_انقلاب | #علامه_مصباح
°|@ALEF_MIM_IR|°
دل بستهام از همه عالم به روی دوست/ وز هر چه فارغیم، بجز گفتگوی دوست
ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی/ اِلّا به موی دلکش و روی نکوی دوست
باغ بهشت کاین همه وصفش کنند نیست/ جز جلوهای ز صحن مصفای کوی دوست
گلهای باغ با همه شادابی و نشاط / خار آیدم به دیده نبینم چو روی دوست
به هر بهانهای که دوستان قدیم و مردان روزهای سخت با هم بنشینند، هزار و یک خاطره از آن روزها برای گفتن و شنیدن دارند و چه دلانگیز است دمی با این مردان بودن
هدایت شده از نهضت جهانی مقاومت
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴امام اُمّت
▪️آقا حالا که به سن تکلیف نرسیدم،می تونم شمارو بغل کنم؟
🌎 #نهضت_جهانی_مقاومت 🌍
🆕آخرین اخبارمنطقه،جهان،جبهه مقاومت را در اینجا ببینید:👇
http://eitaa.com/joinchat/1357578243Cf32533097a
آیت الله غلام علی نعیم آبادی سال ۱۳۲۳ شمسی در نعیم آباد دامغان به دنیا آمد. وی در دوران حکومت پهلوی به جرم مخالفت با رژیم شاهنشاهی چند بار دستگیر شد و در نتیجه هشت ماه در زندان کمیته مشترک و ۳۰ ماه در زندان قصر، طعم حبس و شلاق را چشید. آیت الله نعیم آبادی اکنون امام جمعه بندرعباس و نماینده مقام معظم رهبری در استان هرمزگان است. آنچه در ادامه آمده، حاصل یک جلسه مصاحبه با اوست.
در قسمت بالای در سنگین سلول یک سوراخ به اندازه قطر یک استکان چای خوری کوچک تعبیه شده بود که از بیرون دارای درپوشی لولایی بود و پشت بندی داشت تا از بیرون قفل و ثابت شود و زندانیان نتوانند درپوش را کنار بزنند. وقتی کار خیلی ضروری داشتیم، صدا می زدیم یا مشت می کوبیدیم تا شاید نگهبان دلش بسوزد و درپوش را از آن طرف کنار بزند و حرف ما را بشنود. پایین تر از این به اصطلاح پنجره، روزنه ای دیگر قرار داشت که قطر آن کمی بزرگ تر از سوزن و کوچک تر از لوله خودکار بیک بود. این روزنه هم با درپوش از سمت بیرون و پشت بند، محافظت می شد. فکر می کنم این سوراخ برای آن بود که هر لحظه زندانبانان بتوانند داخل سلول را مشاهده کنند، بدون این که زندانی متوجه این مشاهده شود. سلول هایی که مربوط به خانم ها بود نیز همین طور بود.
بریدهای از کتاب خاطرات آیتالله نعیمآبادی
پلیس وارد و با بچه های زندان درگیر شد. تعدادی را دستگیر کردند. آنها تشخیص دادند که من هم در این قضیه مؤثر بوده ام؛ بنابر این من را هم دستگیر کردند و از زندانی به زندانی دیگر بردند جایی بود که فضایش حدود بیست متر بود گفتند سر خود را به دیوار بزنید زدیم گفتند دستها را هم در پشت کمرتان گره کنید و تکان نخورید. ما را محکوم کردند که ۲۴ ساعت در همین حالت بمانیم دستشویی که میرفتیم در کمال گستاخی در را باز میکردند و می گفتند دستشویی را بهانه کرده ای تا رفع خستگی کنی؟»
مشخصات
نویسنده:
محمدمهدی عبداللهزاده
ویراستار:
سپیده شاهی
شابک:
۹۷۸۶۰۰۰۳۵۲۸۰۶
تعداد صفحه:
۳۲۸
سال انتشار شمسی:
۱۴۰۱