eitaa logo
محمد ابراهیم کفیل
2هزار دنبال‌کننده
671 عکس
628 ویدیو
365 فایل
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون انعام/127 ارتباط با ادمین @mekafil1348 @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم گمان مدار که گفتم برو دل از تو بريدم نفس شمرده زدم ، همرهت پياده دويدم محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم گهی به خاک فتادم گهی زجای پريدم دلم به پيش تو ، جان در قفات ، ديده به قامت خدای داند ودل شاهد است من چه کشيدم دو چشم خود بگشا و سوال کن که بگويم زخيمه تا سر نعش تو من چگونه رسيدم ز اشک ديده لبم تر شد آن زمان که به خيمه زبان خشک تو را در دهان خويش مکيدم نه تيغ شمر مرا می کشد نه نيزه خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو ديدم هنوز العطشت می زد آتشم که ز ميدان صدای يا ابتای تو را دوباره شنيدم سزد به غربت من هرجوان وپير بگريد که شد به خون جوانم خضاب موی سفيدم کنار کشته تو با خدا معامله کردم نجات خلق جهان را به خونبهات خريدم بگو به نظم جهان سوز ميثم اين سخن از من که دست از همه شستم رضای دوست خريدم حاج غلامرضا سازگار
بسم الله الرحمن الرحیم دارد از جام ولایت باده می‌ریزد زمین ذره ذره داغِ فوق العاده می‌ریزد زمین شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش عضو عضوِ این پیمبر-زاده می‌ریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده می‌ریزد زمین پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را دانه دانه از دلِ سجاده می‌ریزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده می‌ریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق با نسیمی، با تکانی ساده می‌ریزد زمین می‌رساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده می‌ریزد زمین می‌رود با دست لرزان…دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهزاده می‌ریزد زمین!  شاعره مرضیه عاطفی
بسم الله الرحمن الرحیم که از داغ جوان مرد به او حق بدهید هر که از اشک روان مرد به او حق بدهید بار داغ پسر از قد پدر معلوم است هر که از بار گران مرد به او حق بدهید قامتش خم شده تا قد پسر راست شود هر که از قد کمان مرد به او حق بدهید جگرش ریش شده دست خودش نیست که نیست هر که از حزن نهان مرد به او حق بدهید می دود سوی پسر گر شنود آهش را هر که از راه دوان مرد به او حق بدهید ماتم گل طرفی خنده مردم طرفی هر که از زخم زبان مرد به او حق بدهید باید از مرگ جوان آه فقط آه کشید هر که از آه و فغان مرد به او حق بدهید اسماعیل روستائی
بسم الله الرحمن الرحیم باد آمد سحاب را گم کرد اشک از دیده خواب را گم کرد رفت از دست در افق امید تشنه کامی سراب را گم کرد در ستیغ و محاق نیزه و تیر شمسِ حق ماهتاب را گم کرد خضر عشاق گرم دیدن بود سیل اشک آمد آب را گم کرد علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان آفتاب را گم کرد آنچنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد خواست تا خیمه پر کشد اما شیر زخمی عقاب را گم کرد پدر آمد به یاریش برود من بمیرم رکاب را گم کرد پسر بوتراب بین تراب نوه ی بوتراب را گم کرد جلد قرآن خویش پیدا کرد برگه های کتاب را گم کرد
بسم الله الرحمن الرحیم حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی پریشان می شوم وقتی پریشان می شود زلفت نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی دلم لرزید و می دیدم به روی خاک افتادی تن تو اربا اربا بود آن ساعت که جان دادی نکش پا بر زمین ای گل که جانم میرسد بر لب حرم تنهای تنها بود آن ساعت که جان دادی صدای خنده ی دشمن به گوشم میرسد اما عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادی تورا بین عبا چیدم شبیه ابر باریدم فغان و روضه برپا بود آن ساعت که جان دادی تمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادی به غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادی به ضرب نیزه ها واشد تن تو شبه پیغمبر نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادی َ یکی با سنگ میزد دیگری با نیزه و خنجر سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادی بیا و چشم خود واکن که جان دادم کنار تو دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادی گذشت آب از سرم وقتی تورا سوی حرم بردم ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادی بیا و عمه زینب را ببر از بین نا محرم نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی سعید مرادی
بسم الله الرحمن الرحیم به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت! به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ “هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت! چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت کسی با او نمی جنگید رو در رو، پلنگی پست کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت الهی بشکند دستی که از بالای زین او را میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت … تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت! پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه… انداخت  علی سلیمیان
چه کسانی بعد از مرگ از انسان هدیه می خواهند؟(۶).mp3
42.36M
چه کسانی بعد از مرگ از انسان هدیه می خواهند؟ ۶. چهار هدیه مالک
سوره مبارکه نور آیات ۳۹ و ۴۰.mp3
48.78M
ترجمه و توضیح آیات سوره مبارکه نور آیات ۳۹ و ۴۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری معروف ایرج میرزا ، که علامه طباطبایی ره صاحب المیزان فرمودند ، ای کاش ایرج میرزا این شعر را به من می دادند و در عوض تفسیر المیزان را به او می دادم.
سوره مبارکه نور آیات ۲۲ تا ۲۵.mp3
54.98M
ترجمه و توضیح آیات سوره مبارکه نور آیات ۲۲ تا ۲۵