▫️از اون‌طرف رضاخانَم وقتی شد رضاشاه تلاش کرد قراردادِ قبلیِ نفت رو لغو کنه و قرارداد جدیدی با انگلیسی‌ها ببنده رضاخان می‌گفت: «این قرارداد نفتی، وقتی امضا شده که پادشاهان ایرانی عقل و شعور حسابی نداشتند که بدانند چکاری می‌کنند» ▫️به مسئولین دولتی دستور داد که برن با انگلیسی‌ها مذاکره کنن، قراردادِ قبلی رو لغو کنن و یه قرارداد جدید ببندن. ▫️مسئولان مذاکره کننده‌ی ایرانی تلاش کردن قرارداد بهتری با انگلیسی‌ها ببندن ولی انگلیسی‌ها زیر بار نرفتن. ▫️وقتی این سلسله‌ مذاکرات به‌ نتیجه نرسید رضاشاه توی جلسه‌ی هیئت دولت خواست که پرونده‌ی قرارداد نفتی رو بیارن، وقتی آوردن؛ لولَش کرد و انداختش تو بخاری🔥 و گفت: حالا برین به انگلیسیا بگین قرارداد لغوه عاره جون عمش😑

حسن تقی‌زاده، وزیرِ اقتصادِ رضاشاه میگه؛ طرف انگلیسی به شاه گفت، ما خیلی جاها باهاتون کنار اومدیم، الا در یه چیز؛ تقاضای ما اینه که مدت قرارداد رو از حالا، شصت سال تمدید کنید. شاه پاسخ داد: «محال است، ابدا ابدا نمی‌شود». طرف انگلیسی گفت: «پس اگه نمیشه که ما بریم» شاه از این حرف جا خورد و وا زد نفهمیدیم چرا سست شد؛ به ما گفت: «باهاشون کنار بیاین». اینطور بود که یه قرارداد شصت ساله باهاشون نوشتیم.😳😐🤦‍♀

🔺هدایت، نخست‌وزیر رضاشاه میگه: در پرونده‌ی نفت، اسنادی وجود داشت که تخلفات انگلیسی‌ها -در پرداخت سود ایران- را ثابت می‌کرد و سند محکومیتشان -در محاکم بین المللی- بود، ولی با سوزاندن اسناد -توسط رضاشاه- هیئت ایرانی کوچکترین سندی دال بر تخلفات انگلیسی‌ها نداشت☹️

حسن پیرنیا، میگه: ▫️از نظر سیاسی قراردادِ نفتیِ رضاشاه باعث شد ایران تا ۶۰ سال دیگر نتواند قدمی در راه آزادی و استقلال خود بردارد😱 ▫️از نظر اقتصادی نیز -اگر قرارداد قبلی لغو نمی‌شد- ۲۸ سال بعد مدت آن تمام می‌شد و پس از آن، تمام سود نفت متعلق به ایران می‌شد. ولی اکنون برای ۳۲ سال بعد از آن نیز سود عمده‌ی نفت به جیب بیگانگان خواهد رفت.😐

یعنی برا خود آدم زشته که از همچین انسان احمقی طرفداری کنه سطح آدم پایین میاد...🚶‍♀🚶‍♀

🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨

نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿

#عاشقانه_شهدا🙃🍃 عروسی‌مون توی تالاری بیرون از شهر بود. علیرضا به اقوامش سپرد که وقتی دنبال ماشین عروس اومدین، فقط بیرون شهر بوق بزنید و نمیخواهم صدای بوق ماشین، مردم رو اذیت کند. شاید یکی به سختی بچه‌اش رو خوابونده باشه یا اینکه آدمِ سالخورده یا بیماری تو خونه‌ای باشه. خونه‌ی خودمون مجتمع آپارتمانی سپاه بود. علیرضا گفت بریم منزل پدرم و همونجا مهمون‌ها رو ببینیم. چون نمیخواهم کسی تا مجتمع دنبالمون‌ بیاد. آخه سَروصدای مهمون‌ها همسایه‌ها رو بیدار میکنه! بعد از اینکه با مهمونا خداحافظی کردیم، فقط دوتا از خواهرام همراه‌مون آمدند؛ خیلی بی‌سروصدا وارد منزل شدند و چندتا عکس گرفتند و رفتند. از اون شبی که زندگی مشترک ما در اون ساختمان شروع شد، خیلی حواسمون جمع بود که صدای تلویزیون زیاد نباشه! توی راه‌پله‌ها به آرومی قدم برداریم و ... به این شکل علیرضا سعی می‌کرد که حق‌ّالنّاسی بر گردنش نماند. #شهید_علیرضا_نوری @melat_emam🌱

هرچهـ‌دل‌بسٺهـ‌ٺرشوےدنیایٺ بزرگ‌ٺرمےشود ... دنیاهم‌اگربراےٺ‌بزرگ‌شودواویلا.. + آدمےاسٺ‌دیگر؛ گاهےدلش‌گیرمیشودبراےاین‌وآن! شهیدازدل‌بسٺگےهاےخودبُریــد! آنگاهـ‌بهـ‌‌سوےمعبودش‌پرڪشید + ماندهـ‌ام خداعاشق‌من‌اسٺ‌یامن‌عاشق‌خدا؟ @melat_emam 🖤

هرکسی‌تواین‌دنیا، زیرحرفش‌بزنه.. خدانمیزنه‌!! وعده‌هاش‌حقه.. اینویادت‌نره‌.!🍃

رمان میخونی ولی قرآن نه؟! خیلی تباهی بابا:)! 🙂

#کنترل‌نگاه👀 اون دنیا اگه خدا ازت پرسید بنده ی من مگه من بهت نگفتم نگاه نکن تو چرا نگاه کردی⁉️ اگه بگی خب خدا من جَوون بودم نیاز داشتم تازه جامعه هم اوضاش خییلی خراب بود ... خدا همون موقع #شهیدحججی بهت نشون میده میگه: مگه این جوون نبود❓ مگه این نیاز نداشت❓ مگه این دقیقا تو همون جامعه با اون اوضاع خراب نبود❓ ولی بازم چمششو پاک نگه داشت اونقدر که اگه تو خیابون چشمش به نامحرم میوفتاد فرداش روزه میگرفت :) اخه بنده‌ی من مگه تو چیت از این شهید کمتر بود⁉️😔 @melat_emam 🖤