eitaa logo
داستان دلنشین منبر
10.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
35 فایل
✍بیان داستان جذّاب درمنبر،موجب انگیزه سازی،اقناع اندیشه،تحریک احساس ورفتارسازی در مخاطب میشود 😍#تبلیغات_ارزان😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2208759919C9cd79a5ea3 تبلیغات نه تایید و نه رد می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ کسی که اخلاق خوش در خانه دارد مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شب‌ها را عبادت کند. 🍁 در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسه‌ی اعمال است، هر چه اعضا زحمت می‌کشند و جمع می‌شوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ می‌کند! 👈 اگر از زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد. 🍁 شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛ مقداری هم زبان را قرص داشتن است و باید ثابت کنی اختیار زبانت را داری. {✨ آیت‌الله خوشوقت (ره) ✨} داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۱۸ تیر ۱۳۹۹
✨﷽✨ 🌼"حکایت خشتهای طلا " ✍ عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ 📚 بحار ج 14، ص 280 داستان دلنشین منبر @membariha313
۱۹ تیر ۱۳۹۹
🌺غير قابل بازگشت بودن سخنان🌺 اسكناس به صورت راحت وارد قلك مي شود ، اما به صورت راحت از آن خارج نمي شود ، گاهي به شكستن و خرد شدن آن هم مي انجامد ، ذهن آدم ها هم مثل قلك عمل مي كند ، حرفها راحت وارد مي شوند ، اما به شكل راحت خارج نمي شوند ، گاهي كسي در سالهاي قبل ، يك حرفي از شما شنيده ، هنوز كه هنوزه در دل دارد و هر گاه به ياد مي آورد ، رنجيده خاطر مي شود ، به همين خاطر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي كوشيد كه ، حياء و رحمت در بين انسانها حاكم باشد ، همه حريم همديگر را نگاه دارند ، مجلس حياء مجلسي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله)) در آن حضور داشت ، حياء وحرمت هم حضور داشت ، همه حريم ، هم ديگر را رعايت مي كردند ، هيچكس ، كس ديگر را به باد ناسزا نمي گرفت. داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۱۹ تیر ۱۳۹۹
🔴 پدر و مادرت ازت راضین⁉️ ✅راجع به پدر و مادر، ما در عمرمون دیدیم، تجربه‌ی عمرمونه، افرادی که پدر و مادر ازشون راضی بودن دست به هر چه زدن طلا شده. ⭕️افرادی که پدر و مادر ازشون راضی نبودن، بر عکس! دست به هر کاری می‌زنن نتیجه نمی‌گیرن... ⭕️نمی‌دونه مالِ چیه، میگه پدر و مادرم از من راضی بودن... بله؛ زمان حیات راضی بودن، اما حالا که مُرده یادش نکردی، ناراضی شده... آیا حالا که فوت کرده براش کار خیر کردی؟ ⭕️قدیم چقدر ماه رجب و شعبان، ختم قرآن می‌دادن برای پدر و مادراشون. من یادمه، دمِ این چهار راه مولوی، هفتاد سال پیش، داد می‌زد خِیر مُرده‌ها. مردم می‌رفتن سیب می‌خریدن و خیرات می‌کردن. اون موقع‌ها سیب ارزش داشت. حالا خرما خیر می‌کنن. اما الآن کی یاد مرده‌ها می‌کنه؟! ✅شب‌های جمعه ارواح مومنین میان دمِ پشتِ بوم‌های خونه‌های ما، روایت داره، میگن اون لقمه نونی که جلوی سگ‌هاتون می‌ذارین برای ما خیر کنین. یه لقمه نون می‌ذاری جلوی سگ، همون رو برای ما خیر کنین، به ما می‌رسه... بله... چه قدر عجیبه، اگر اموات رو یاد کنی، پدر و مادر مُردَت رو یاد کنی و سر قبرشون بری، قرآن براشون بخونی، کار خیر کنی، کار و بارت خوب می‌شه. ⭕️اونایی که هر کاری می‌کنن به بن‌بست می‌خورن، مالِ اینه که پدر و مادرشون ناراضی هستن. چون روایت داره که ممکنه در زمان حیات راضی بودن اما الآن که مردن ناراضی شدن... 🌸استاد آیت الله تهرانی (ره) داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۱۹ تیر ۱۳۹۹
📣📣 خبر ᓅـورے 📣📣 🌸مژده 🌸🌸مژده🌸 🌺جدیدترین کانال ایتا در زمینه اشعار زیبا و خواندنی افتتاح شد!!! 🌼خواهی تو شیوه ی برتر به زندگی یک سَر بِزَن تو به دریای بندگی🌼 🌼هست رَهنَمای زندگی و حکمتِ علی با شیوه ی شهداء، راهِ زندگی🌼 🌼تو قطره، قطره، زِ دریای شیوه ها بَردار و شیوه ی خود کُن به زندگی🌼 🌼خوشبخت شَوی تو به دنیا و آخرت در پرتوی شِنای به دریای بندگی🌼 🌻اگر به شعر و شاعری علاقه دارید و دنبال یک کانال خوب در این زمینه هستید، این کانال بهترین انتخاب برای شماست. پس حتما یه سَری به اون بزنید. 🎁در ضمن تو این کانال کلّی مسابقات مختلف برگزار میشه که میتونید در آنها شرکت کرده و جایزه ببرید. ✅پس به هیچ وجه، شانستون رو از دست ندید و از طریق لینک زیر به ما بپیوندید! 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953 🎋🎋🎋🎋🎋🎋
۱۹ تیر ۱۳۹۹
نهاد عضویت برای همه اعضامحترم
۱۹ تیر ۱۳۹۹
✨﷽✨ 🌼برکت صدقه دادن ✍مردی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد : ده نفر عائله دارم تمامشان بیمارند، نمی دانم چه کنم و با چه وسیله گرفتاریشان را بر طرف سازم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن! (به نیازمند صدقه داده و از او بخواهید دعا کند) که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را بر آورده نمی‌کند و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی‌باشد.. گاهی امام سجاد چيزی كه به سائل مرحمت ميفرمودند، دست مبارك خود را می‌بوييد و می‌گفت: اين دست به دست الهی رسيده؛ چون خداوند در آیه ۱۰۴ سوره توبه فرمود: خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را میگیرد .. 📚 بحارالانوار،ج۶۲، ص۲۶۹ داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۲۰ تیر ۱۳۹۹
خدا و خواسته ها از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: در بنی اسرائیل مردی بود که دو دختر داشت. وی یکی از آن دو را به مرد زارعی شوهر داد و دیگری را به مردی کوزه گر. روزی به قصد دیدن دخترانش، نخست به منزل دختر اولش که زن زارع بود رفت و گفت: حالت چطور است؟ دختر گفت: شوهرم زراعت زیادی کرده و اگر خداوند بارانی از آسمان بفرستد، حال و وضعمان از همه ی بنی اسرائیل بهتر است. از آنجا به دیدن دختر دیگرش که زن کوزه گر بود و در همان نزدیکی ساکن بودند، رفت و از او پرسید: حالت چطور است؟ پاسخ داد: شوهرم کوزه های زیادی ساخته است. اگر خدا از آسمان باران نفرستد و هوا آفتابی باشد، ما حالمان از همه ی بنی اسرائیل بهتر است. مرد وقتی از منزل دخترش بیرون آمد، رو به آسمان کرد و گفت: پروردگارا ! تو خدای هر دوی اینها هستی؛ خود دانی و خواهش های مختلف این دو. 📙 روضة الکافی، ج١، ص١٢٢ داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۲۰ تیر ۱۳۹۹
وضع انسان پس از مرگ روزی وزیر هارون الرشید از کنار قبرستان رد میشد. بهلول را در آنجا دید که استخوانها را جابجا می کند و دنبال چیزی می گردد. گفت: بهلول! اینجا چکار می کنی؟ بهلول جواب داد: امروز میان اینها آمده ام تا از هم جدایشان کنم و بین وزیر و دبیر و سرهنگ و سرتیپ و تاجر و حمّال فرق بگذارم. ولی می بینم همه مثل هم هستند؛ می خواهم بدانم پس چرا در دنیا بیهوده بر سر هم می زدند؟ وزیر گفت: خوب، بهلول! چرا شهر را رها کرده و آمده ای اینجا ماندنی شدی؟ بهلول گفت: حقیقتش این است که در شهر اذیّتم می کنند، امّا اینجا کسی کارم ندارد. وزیر پرسید: آیا با مُرده ها گفتگویی هم داری؟ بهلول پاسخ داد: بله. وزیر پرسید: آیا جوابت را می دهند؟ بهلول گفت: همه یک جواب می دهند. من به آنها می گویم: «ای قافله ی بارانداخته! متی تَرحَلون؛چه موقع از اینجا حرکت می کنید؟» آنها می گویند: «حتی تجیئون؛ ما اینجا بار انداخته و منتظر شما زندگان هستیم که با هم وارد صحرای محشر شویم» 📙 معارفی از قرآن، ص٣٧۵ داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۲۰ تیر ۱۳۹۹
پیامبراکرم(ص): لباسی بپوش که انگشت نمای مردم نشوی واحترامت محفوظ بماند. داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۲۱ تیر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۱ تیر ۱۳۹۹
✨﷽✨ ♨عدالت دقیق و عجیب خداوند! ✍روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مى‏كرد، چشمه‏اى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد. در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه‏ اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت. در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسه‏اش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته ‏اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست. پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم. بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد! موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مى‏ديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟ خداوند به موسى(ع) وحى كرد: آن پيرمرد هيزم‏شكن، پدر اسب سوار را كشته بود، لذا امروز توسط پسر مقتول قصاص شد.‌ پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد. به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم. 📚 بحارالانوار، ج 61، ص 117 و 118 داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
۲۱ تیر ۱۳۹۹