11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندتا کلیپ جالبناک ببینیم😃😃👌
@MER30TV 👈💯
پیکاسوی رکابزن
🔹یک دوچرخه سوار به نام آنتونی هویت اخیرا یک مسیر ۱۲۰ کیلومتری را در لندن رکاب زده تا با کمک نقشه مسیریاب، تصویر یک مرد سبیلدار را به صورت پرتره مجازی ترسیم کند.
🔹او که به «پیکاسوی رکابزن» مشهور شده، قبلا مسیری شبیه به چهره بابانوئل را در غرب بریتانیا و سر یک گوزن را در لندن رکاب زده بود.
🔹هویت که اینکار را برای بنیاد خیریه انجام داده میگوید: «این کار سختتر از آن چیزی بود که فکر میکردم. برنامه ریزی برای مرد سبیلدار کار حدود ۳ ماه طول کشید.» او امیدوار است که مبلغ ۳۹۲۵ پوند جمع آوری کند. یک پوند به ازای هر مردی که در سال ۲۰۲۰ در انگلستان خودکشی کرده است.
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی بیرانوند و سروش رفیعی با اندازه کفش مهدی قایدی😄
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتوها هم پیشرفت کردن😃👌
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده ، اعتماد کنم
و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها خواهند افتاد
درست لابلای مشغله هایی که از سر و کولِ روزمرگی هایم بالا می روند ،
در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ من ، جا خوش کرده اند ،
و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و تکراری ام …
اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد
و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛
لبخند خواهم زد …
@MER30TV 👈💯
براي اينكه حرمت نفس كودك ساخته شود تا هجده سالگی روزی پنجاه بار به جا،به موقع به فرزندتون بگید؛ " تو خوبی"
(نه تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، تنها بگید تو خوبی).
گاهی بهش بگویید نمی دونید تا بفهمه ندونستن بد نیست.
و گاهی اوقات هم ازش معذرت بخواید تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه!
در اين شرايط است كه كودك خود را بد، نادان و ناتوان نميبيند و حرمت نفسش شكل ميگيرد.
#تربیت_فرزند
@MER30TV 👈💯
نگین شکسته - @mer30tv.mp3
3.33M
#قصه_کودکانه
هر شب ساعت 20:30
یک قصه جذاب و آموزنده
برای کودکان دلبند شما🥰
در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃
@MER30TV 👈💯
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨#داستان_شب ✨
دی ماه ۱۳۵۳ استاندار وقت کرمان در دفترش پذیرای زوجی بود، زوج میانسال پولداری، ساکن تهران که به تازگی از مسافرت طولانی به دور دنیا و شهرهایِ ایران برگشته بودند هیچوقت کسی ندونست چرا از بینِ این همه شهر کرمان رو انتخاب کردند.
مرد مهندس کشاورزی و تحصیلکرده ی دانشگاه تهران و بعدا پاریس بود. خیلی پولدار بودند، پولی که حاصل کارِ مرد از تجارت و تخصصش بود نه ارثیه ی فامیلی.
مرد به استاندار وقت گفت: "سالهاست زندگی میکنیم و متاسفانه فرزندی نداریم و وارثی. تصمیم گرفتیم با پولی که داریم در کرمان چیزی بسازیم. "
استاندار خیلی خوشحال شد. فوری پیشنهاد داد: "بیمارستان بسازین. کرمان بیمارستان کافی نداره."
مرد گفت: "نه!"
استاندار پیشنهاد داد: "هتل! کرمان فقط یک هتل داره."
—نه!
—مدرسه؟ مسجد؟ مرکزِ خرید؟
و جوابِ همه نه بود. همسرِ مرد توضیح داد: ما تصمیم گرفته ایم در کرمان دانشگاهی بسازیم. با همه ی امکانات!
و مرد کلامِ همسرش رو کامل کرد: ما یه دانشگاه اینجا میسازیم اونوقت هتل و مسجد و بیمارستان و مرکزِ خرید و مرکزِ جذبِ توریست هم در کنارِ اون دانشگاه ساخته میشه. ما دانشگاهی در کرمان میسازیم برایِ بچههایی که نداریم و میتونستیم داشته باشیم.
اون روز و تمامِ هفته ی بعد اون زوجِ میانسال در ماشین استانداری تمامِ کرمان رو برایِ پیدا کردنِ زمین مناسب برایِ ساختن اون دانشگاه زیر و رو کردند. هر جا بردنشون، چیزی پسند نکردند.
روزِ آخر در حومه ی کرمان در بیابونِ برهوتِ کویری کرمان، راننده کلافه دمی ایستاد تا خستگی در کنند و آبی بنوشند.
راننده بعدها تعریف کرد که: " تا مرد پیاده شد که قدمی بزند، زیر پاش یک سکه ی یک ریالی پیدا کرد. برش داشت و به من گفت همین زمین رو میخوام. برکت داره. پیدا کردنِ این سکه نشونه ی خوبیست. اینجا دانشگاه رو میسازم. "
راننده می گفت بهشون گفتم: "اینجا؟؟ اینجا بیابونه. بیرونِ کرمانه، نه آب داره و نه برق. خیلی فاصله داره تا شهر." ولی مرد سکه ی یک ریالی رو گذاشته بود جیبش و اصرار کرده بود که نه فقط همین زمین رو میخوام. همه ی زمینِ این منطقه رو برام بخرین. دانشگاه رو اینجا میسازم."
اون زمین خریده شد، و احداثِ دانشگاهِ کرمان از همون ماه با هزینه و نظارتِ مستقیم اون مرد شروع شد. اتاق کوچکی در اون زمین ساخته شد و تصویرِ کوچکی از اون مرد رویِ یکی از دیوارها بود.
کسی تو کرمان اصلا اونو نمیشناختش. سالها گذشت، خیلی اتفاقها افتاد. انقلاب شد، جنگ شد. ولی هیچ چیز و هیچ کس نتونست، مشکلات شخصی، بیماری، و حتی در اوج جنگ هرگز اجازه نداد ساختنِ اون دانشگاه متوقف شه. و در تمام این مراحل همسرش در کنارش بود و لحظهای ترکش نکرد. اون دانشگاه ساخته شد.
یکی از زیباترین، مجهزترین دانشگاههای ایران. شامل دانشکدههای مختلف تقریبا در تمامی رشته ها. سرانجام در ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ در حضور خودش و همسرش ، اون دانشگاه افتتاح شد.
دانشگاهِ شهید باهنرِ کرمان!
نامی از او بر هیچ جا نبود غیرِ از همون عکسِ کوچیکِ قدیمی تو اون اتاق کوچیک. وقتِ سخنرانی افتتاحیه گفته بود که چقدر خوشحاله که اون دانشگاه رو ساخته و حس میکنه که این فرزندانِ خودش هستند که به اون دانشگاه میان. و آرزو کرده بود که اتاقِ کوچکی در ورودی اون دانشگاه داشت که با همسرش اونجا زندگی میکرد و میتونست آمد و رفتِ هر روزه ی فرزندانش رو ببینه. اتاقی به اون داده نشد. ولی او ادامه برایِ اتمامِ اون دانشگاه رو هرگز متوقف نکرد. دانشکدههای مختلف یکی بعد از دیگری شروع به کار کردند.
آخرین دانشکده ، دانشکدهِ پزشکی بود. در کنارِ این دانشکده او و همسرش یک بیمارستانِ ۳۵۰ تخت خوابی هم ساخته بودند.
روز افتتاحِ اون دانشکده دقیقا با فارغ التحصیلی من در....... افتتاحیه رفتم، همه ی دانشجوها از رشتههای مختلف اومده بودند. جا برایِ سوزن انداختن نبود. کسی حتی نمیدونست که اونا اومدن یا نه. بیشترِ ماها هیچ تصویری از اونا ندیده بودیم.
وقتی رئیس دانشگاه کرمان سخنرانی کرد و گفت به پاسِ تمامِ تلاشها و کاری که کرده اند دانشکده و بیمارستانِ دانشگاهِ کرمان به نام او نامگذاری شده، و با اصرار از او و همسرش خواست که پشت تریبون بیان و شروع به کارِ اونجا رو رسما اعلام کنند، اون وقت ما زوجِ پیر و کوچیک و لاغر اندامی رو دیدیم که از پلهها بالا رفتند.
هیچ سخنرانی نکردند و هیچ نگفتند. فقط اونجا ایستادند و دانشجوها همه بدونِ هیچ هماهنگی قبلی همه با هم به احترامشون بلند شدند و برایِ بیشتر از ۲۰ دقیقه فقط دست زدند. و اونا فقط نگاه کردند و گریه کردند. زنده یادان فاخره صبا و علیرضا افضلی پور.
هم اکنون هر دو در کنار هم و در قبرستان ظهیرالدوله آرمیده اند .
@MER30TV 👈💯
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح آمده با عشق بزن لبخندی
💜تا در به غم و غرورِ شب بر بندی
🌸با عشق بپا خیز خوشت باشد روز
💜ای آنکه چو گل به روی ما میخندی
🌸سلام صبحتون بخیر و نیکی
💜امروزتون سرشار از عشق و نیکبختی
@MER30TV 👈💯