6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرزند_پروری
این فیلم رو ببین و بفرست برای همراه زندگیت 👨👩👧👦
میخوای مامان خوبی باشی؟
میخوای بابای خوبی باشی؟
زندگی کن...
همین...
و زندگی کردن رو پیش چشمان فرزندت بهش یاد بده
تو شروع کننده زنجیره ی سالم باش
بچه ها مادر شاد و پدر شاد رو به هرچیزی ترجیح میدن
@MER30TV👈💯
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شکرگزاری
خدایا برای اینکه هر روز در راه رسیدن به اهدافم تلاش هوشمندانه، موثر و کافی می کنم شکر.
خدایا برای سلامتی ام شکر.
خدای خوبم برای اینکه خودم را همین گونه که هستم پذیرفتم و دوست دارم شکر.
برای اینکه در سختی ها و گرفتاری ها همیشه پناه من بوده ای شکر.
خدایا به همه ما امنیت ، آرامش ، آسایش ، حال خوب و توفیق خدمت به خلق عطا کن .
خدایا برای نعمت هایی که هرگز حتی متوجه
آنها هم نشدیم شکر .
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
─═हई🍂🧡🍂ईह═─
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃#موسیقی_سنتی
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست...
#ابتهاج
#پرواز_همای
@MER30TV👈💯
طاووس و لاکپشت - @mer30tv.mp3
3.13M
#قصه_کودکانه
یه قصه شیرین😍
برای کودک دلبند شما🥰
هر شب
ساعت 20:30
در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃
@MER30TV 👈💯
بازرگانى در شهر بغداد زندگى مىکرد و از مال دنيا بسيار داشت. روزى مىخواست به سفر حج برود، دار و ندار خود را تبديل به جواهر کرد و آنرا در هميانى قرار داد و پيش قاضى برد تا بهصورت امانت به او بسپرد. قاضى گفت: من امانت کسى را قبول نمىکنم، آنرا بردار و پيش کس ديگرى ببر. بازرگان به درستى قاضى بيشتر مطمئن شد. اصرار کرد که قاضى امانت او را قبول کند. قاضى گفت: من هميان تو را لاک و مهر مىکنم، خودت ببر در يکى از قفسههاى دست راست کتابخانه بگذار. بعد از سفر هم بيا و آنرا بردار. بازرگان قبول کرد. قاضى هميان او را لاک و مهر کرد و بازرگان آنرا برد و در گوشهاى از کتابخانهٔ قاضى گذاشت. بعد به سفر رفت و حج خود را انجام داد و با مقدارى سوغاتى پيش قاضى برگشت. قاضى از گرفتن سوغات امتناع کرد. اما بازرگان اصرار کرد و او پذيرفت. بعد بازرگان سراغ امانتى خود را گرفت. قاضى گفت: کدام امانتي؟ بازرگان نشانى داد. بازرگان گفت: اگر در کتابخانه گذاشتهاى حتماً همانجا است.بازرگان به کتابخانهٔ قاضى رفت و هميان خود را با لاک و مهر دست نخورده، آنجا ديد. اما چيزى در هميان نبود. سوراخى در ته کيسه بود. بازرگان بر سر زنان نزد قاضى برگشت و ماجرا را به او گفت. قاضى گفت. خانهٔ من موشهاى بزرگى دارد که به جواهر علاقهمند هستند! حتماً آنها برهاند!بازرگان گريان و نالان در کوچهها مىرفت که بهلول او را ديد و علت گريهاش را پرسيد. بازرگان قضيه را گفت. بهلول گفت: من کار تو را درست مىکنم. از آنجا به نزد برادرش هارونالرشيد، که خليفهٔ بغداد بود، رفت و از او خواست تا حکمى بدهد که او پادشاه موشها است. هارونالرشيد بسيار خنديد و حکم را بهدست بهلول داد. بهلول پانصد نفر را با بيل و کلنگ اجير کرد و به خانهٔ قاضى رفت و دستور داد که پىهاى خانه را بکنند. نوکران قاضى به او خبر دادند، چه نشستهاى که الآن خانهات خراب مىشود. قاضى چند نفر را فرستاد تا علت را از بهلول بپرسند. بهلول در جواب گفت: 'مىخواهم اين خانه را خراب کنم و تمام موشهائى را که زير پى هستند تنبيه کنم و جواهرى را که از حاجى بازرگان بردهاند، پس بگيرم. فرمان هم از خليفه گرفتهام.' قاضى آمد و گفت: 'دستم به دامنت. بگو پىها را نکنند، من جواهر بازرگان را صحيح و سالم به تو مىدهم تا به صاحبش برساني. بهلول به کارگران دستور داد دست از کار بکشند. قاضى رفت و جواهر را آورد.بهلول با جواهر نزد خليفه رفت و گفت که بازرگان را بخواهد. بازرگان آمد و بهلول جواهرش را به او پس داد. هارونالرشيد دستور داد ريشهاى قاضى را بتراشند و بر خرى برهنه سوار کنند. چنين کردند. لوحهاى هم بر گردنش آويختند که بر روى آن چنين نوشته بودند: 'سزاى خيانت در امانت چنين است،
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبت بخیر غمت نیز 😍🌙
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز به خانه پنجم رسید ،
اینک بر درگاه ماه آذر،
چشم براه قاصدکی ایستاده ایم
که با یک سبد لبخند،
آخرین ماه پاییز را تا یلدایی دیگر بدرقه کند ....
صبح قشنگتون بخیر 🍂🍂🍂
@MER30TV👈💯