✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨#داستان_شب ✨
لذتهای تلخ
مثلا رفته بودیم فلافل بخوریم و لذت ببریم. قرار بود بعد از نهار بلافاصله با استاد جامعه شناسی برای پایاننامه جلسه داشته باشیم و کارهای ابتدایی را شروع کنیم.
مغازه پر بود از مشتری. اکثرشان هم دانشجو بودند و احتمالا برای فرار از غذای تکراری دانشگاه به آنجا پناه آورده بودند. من و احسان و محمد نشستیم و مسعود رفت جلوی پیشخوان. چهارتا فلافل سفارش داد و نشست. بعد خیلی متفکرانه گفت: " خداییش حساب کنید اینجا الان دوازده نفر هستن که غذا سفارش دادن، هر نفر سه دیقه معطلی و فلان قدر پول، اگه ساعتی پنجاه نفر میانگین بیان اینجا و سفارش بدن، میشه به عبارتی... بعدم روزی دوازده ساعت کار در ماه میشه: اوه... بعد ما خودمونو بُکشیم درس بخونیم و هلاک کنیم تا بعد از ده سال تازه برسیم به این پسر فلافل فروش بیست ساله...!"
همه با دقت گوش کردیم. راست میگفت. کلی بدو بدو و درس و امتحان ولی معلوم نبود عاقبت شغلمان چه شود.
کمی بحث کردیم. احسان که انگار عصبی شده بود، گفت: "آره بابا من قبول دارم یارو یه دستگاه قهوه ونسکافه گرفته گذاشته توی پاساژ روزی چقدر ازش درآمد داره...من که هر وقت یه شیرکاکائو ازش میخرم کوفتم میشه..."
وبعد قاه قاه خندید. مسعود دوباره نطقش گُل کرد.
_ یه دکتر می ری، حساب کنی یه روزه میلیونی درآمد داره، دکتر عمومیها...
راست میگفت تجربههای اینچنینی را داشتم. گفتم:"بابا همین بوفهی دانشگاه، چقدر درآمد داره از جیب من و تو؟ اونوقت ما رو ببین کجا گیر کردیم..."
ساندویچها آماده شده بود و همه با حالتی گرفته وتلخ نگاهشان میکردیم.
محمد لبخند به لب ساندویچش را برداشت. سُس انبه را خالی کرد روی فلافلها و با اشتها اولین لقمه را خورد. تازه همه متوجه شده بودیم که نهارمان را بخوریم. اگرچه فلافلها دیگر مزهی سابق را نداشتند.
محمد لقمهاش را قورت داد و گفت:"عجب فلافلی! بخورید دیگه...!"
کمی به ما که با بی میلی ساندویچ میخوردیم نگاه کرد و ادامه داد:
"بچهها خداییش چقدر تلاش میکنید لذتهاتونو تلخ کنید. هرجا پا میزارید اول حساب و کتاب می کنید که فلانی چقدر داره چقدر نداره...شما میرید غذا بخورید، میرید سینما فیلم ببینید، میرید پارک یا دکتر، چرا با این فکرها تلخش میکنید؟ هر کسی برای رسیدن به جایی که هست تلاش کرده، شاید همین فلافلی دوست داشته باشه مثل ما زندگی کنه. کسی چه میدونه؟ لذتتونو ببرید. این لحظهها دیگه تکرار نمیشه...!"
و باز خندید و به خوردنش ادامه داد. همینکه، مشغول خوردن شدیم، جلوی ما ایستاد و گفت:" در لحظه شادباشید و برای خودتون زندگی کنید، روزی هزار نفر دلشون میخواد مثل شما باشن. چرا مدام حساب کتاب میکنید؟"
همه سکوت کردهبودیم. به نظر میرسید همه به نوعی در فکر هستیم. در فکر فلافلهایی که با لذت نخورده بودیم.
#نفیسه_محمدی
@MER30TV 👈💯
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
صبوری ها زندگی ...(زادیو مرسی) - @mer30tv.mp3
6.78M
اجازه بدین بگن دروغگوی متظاهرِ خالی بند، یا بهانه جوی ترسو یا حتى بهتون بخندن!
هرچی میخوان بگن، بگن! وقتی درکتون نمیکنن دیگه نمیشه آدم از خودش دفاعی هم بکنه!
😍🥰
#رادیو_مرسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَره هایی که دیده بودیم پیش این چاقو محسوب میشدن😮
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفه ای ها👌👌
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک قلاده پلنگ ایرانی سه شبانه روز است که در یک تله در یکی از کوههای بشاگرد هرمزگان گرفتار شده است.
مأموران محیط زیست پس از اطلاع از موضوع به محل عزیمت کرده و هم اکنون یک اکیپ از دامپزشکان و کارشناسان با تجهیزات بیهوشی در محل حاضر هستند تا پلنگ را نجات داده و پس از درمان رهاسازی کنند.
متأسفانه دامداران برای حفاظت از دام خود اقدام به تله گذاری میکنند که لازم است مسئولین ضمن فرهنگسازی ، پرداخت خسارت پلنگ به دام های اهلی را تضمین کنند تا دیگر شاهد ازبین رفتن این گونه باارزش نباشیم.
کانال روزمرّگی های یک محیطبان
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکار زیبای ماهی توسط شاهین 👌👌
@MER30TV👈💯
Faale Khosh - Amir Azimi @NEXMusical.mp3
6.76M
#ترانه فال خوش
#امیر_عظیمی
*جدید
@MER30TV👈💯