eitaa logo
مرسی تی وی 🌿🌺
31.9هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
20.2هزار ویدیو
244 فایل
جهت ارتباط با ما: تبلیغات @mtvadmin مدیریت @mer30tv_admin Join : http://eitaa.com/joinchat/2805596162Ce0952111b8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچی امداد قبل از این دیدین فراموش کنین😑 @MER30TV 👈💯
مردا توانایی فهمیدن تمام سیگنالا و اعلانات یه کابین خلبان رو دارن ولی حرف خانومشونو نه!🤦‍♂️😂 @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پارکور با یک پا یدالله غلامی، جوان نورآبادی، در 5 سالگی یک پایش را از دست می دهد. او پس از فعالیت در رشته های شنا، دوچرخه سواری، کوهنوردی و ژیمناستیک از 2 سال پیش به پارکور روی آورده است. @MER30TV 👈💯
چه عددی باید جای علامت سوال قرار بگیره ؟ #تست_ریاضی @MER30TV 👈💯
پاسخ تست ریاضی ماسک 3 مرد و زن 4 دستکش 3 3+(18×4)=75 نکته اولویت با ضرب است. @MER30TV 👈💯
گهگاهی که دلم از زمانه میگیرد با یاد گذشته دلم جانی تازه میگیرد ! @MER30TV👈💯
بر اساس ذخیره خوارزمشاهی، مزاج کیفیتیست در طب سنتی که از مخلوط شدن عناصر چهارگانه (آب، آتش، باد، خاک) در بدن پیدا می‌شود. طبق ذخیره خوارزمشاهی از تاثیر این 4 عنصر، 9 حالت مختلف پدید می‌آید که آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم با این توضیح که 4 تای ابتدایی مزاج‌های اصلی نامیده می‌شود: 1. مزاج گرم و خشک (صفراوی) 2. مزاج گرم و‌تر (دموی) 3. مزاج سرد و خشک (سوداوی) 4. مزاج سرد و‌ تر (بلغمی) ادامه👇👇👇
در مورد برخی افراد در طب سنتی این اصطلاح به کار می‌رود که عناصر چهارگانه در تعادل هستند و اصطلاحا این افراد مزاج معتدل دارند. 1. مزاج گرم و معتدل 2. مزاج سرد و معتدل 3. مزاج خشک و معتدل 4. مزاج‌تر و معتدل در این مقاله قصد داریم هر یک از مزاج‌های چهار گانه اصلی را تعریف کرده و خصوصیات هر کدام را با هم مرور کنیم. مزاج گرم و خشک (صفراوی) انسان‌های دارای مزاج گرم و خشک لاغر اندام هستند با استخوان بندی معمولا درشت و رنگ پوست و سفیدی چشم آن‌ها اندکی به زردی می‌زند. این افراد به شدت گرمایی هستند و در تابستان دچار مشکل می‌شوند، همچنین در بسیاری از مواقع عطش زیاد و خشکی دهان دارند. در مورد خصوصیات رفتاری صفراوی‌ها باید گفت: عموما بسیار پر انرژی و پر تحرک هستند. باهوش و زیرک و پر حرفند و هم زود عصبانی می‌شوند و هم به سرعت عصبانیتشان فروکش می‌کند. اگر هنوز نمی‌دانید جزء کدام دسته از مزاج‌های چهارگانه هستید بد نیست بدانید انسان‌هایی با مزاج گرم و خشک، میل زیادی به خوردن ترشیجات (مانند لواشک، تمبر هندی، سرکه و ...) و همچنین خوراکی‌های سردی مانند خیار، کاهو و هندوانه دارند و تمایل به خوردن شیرینی جات در آن‌ها کم است. مواد غذایی مفید: مصرف شاتوت، انار، زرشک، تمشک، زردآلو، هلو، سیب، گلابی، خیار، کدو، کاهو و اسفناج برای صفراوی مزاج‌ها مفید است. مواد غذایی مضر: مصرف سیر، پیاز، ادویه هـای تند، گوشت قرمز، موز، خربزه، آناناس، انجیر، غذا هـای سرخ کرده، گردو، پسته، فندق و نارگیل با مزاجشان سازگار نیست. مزاج گرم و‌تر (دموی) انسان‌هایی که مزاج آن‌ها گرم و‌تر است پوستی سرخ و سفید و بدنی درشت و عضلانی دارند. این افراد نه گرمایی هستند ونه سرمایی، ولی تحمل سرما برایشان راحت‌تر است. قدرت حرکات بدنی و قدرت هضم و اشتهای خوبی دارند و نسبت به انسان‌های دیگر دسته‌های مزاج‌های چهارگانه عروق دست برجسته تری دارند. بد نیست بدانید افراد دارای مزاج گرم و‌تر استعداد بالاتری برای ابتلا به فشار خون و بیماری‌های قلبی دارند. از نظر رفتاری، انسان‌های دموی، شجاع و جسورند و اعتماد به نفس بالایی دارند. اهل ریسکند و نظم و ترتیبشان از صفراوی‌ها کمتر است. میل به رهبری دارند و معمولا خوشرو، صمیمی و آرام هستند، اما اگر عصبانی شوند ممکن است دست به رفتار‌های مخاطره آمیز بزنند. از نظر ذائقه و میل غذایی باید گفت: افراد دارای مزاج گرم و‌تر میل به شیرینی و ترشی دارند، اما همه نوع غذایی می‌خورند. مواد غذایی مفید: مصرف خاکشیر، تخم ریحان، سوپ یا آش جو، نان جو، برگ زردآلو، هلو و انجیر برای دموی مزاج‌ها مفید است. مواد غذایی مضر: خوردن خوراکی‌هایی مانند آب یخ، نوشابه، تخم مرغ، بادمجان، ترشی، سرکه، سیر و چای برایشان ضرر دارد. مزاج سرد و خشک (سوداوی) بیشتر انسان‌هایی که از نظر مزاج شناسی در دسته مزاج سرد و خشک قرار می‌گیرند دارای پوستی سفیدند و به شدت با سرما مشکل دارند. در حقیقت افراد با مزاج سرد و خشک به راحتی در سرما گرم نمی‌شوند. همچنین این افراد میل زیادی (بیشتر از بقیه دسته‌های مزاج‌های چهارگانه) به خوابیدن دارند و در بسیاری از مواقع احساس ضعف می‌کنند و کم انرژی هستند. این دسته از مزاج‌های چهارگانه از منظر رفتاری با خصوصیاتی مانند نظم و ترتیب و دور اندیشی زیاد شناخته می‌شوند. سوداوی مزاج‌ها همچنین بسیار دقیق و خونسردند و میل زیادی به تحلیل و ارزیابی از خود نشان می‌دهند. بد نیست بدانید بیشتر انسان‌های دارای مزاج سرد و خشک از نظر روانشناسی جزء دسته درونگرا هستند. خصوصیات غذایی و دائقه انسان‌های با مزاج سرد و خشک با میل زیاد به شیرینی جات و غذا‌های گرم شناخته می‌شود و خوراکی‌های سرد مانند خیار و کاهو چندان با ذائقه سوداوی مزاج‌ها سازگار نیست. مواد غذایی مفید: خوردن خوراکی‌هایی مانند گوشت گوسفند، خروس و شتر، نمک دریا، نبات سفید، نعنا و روغن کنجد، کلم، جوانه گندم، ماش، پسته، بادام، گردو و چای دارچین به سوداوی مزاج‌ها توصیه می‌شود. مواد غذایی مضر: عموما سوداوی مزاج‌ها از مصرف مواد غذایی مانند گوشت گوساله، ماهی، عدس، گشنیز، لوبیا، بادمجان و سبزیجاتی مثل خیار، کاهو، گوجه فرنگی و میوه‌هایی مثل موز و کیوی منع می‌شوند. مزاج سرد و‌ تر (بلغمی) بلغمی مزاج‌ها بیشتر چاق و پر چربی هستند و پوست سفید و مو‌های کم پشت دارند. جالب است بدانید این افراد به نسبت دسته‌های دیگر مزاج‌های چهارگانه کمتر تشنه می‌شوند و عموما دهانشان مرطوب است. انسان‌های با مزاج سرد و‌تر را از روی ساعات زیاد خواب در طول شبانه روز می‌توان شناخت. همچنین بد نیست بدانید برای این افراد بدترین زمان سال زمستان است. از نظر رفتار شناسی بلغمی مزاج‌ها کم انرژی و یا حتی می‌توان گفت: اندکی کند هستند. در عوض آن‌ها صبور و آرامند و کمتر از افراد حاضر در دیگر مزاج‌های چهارگانه و به ندرت عصبانی می‌شوند.
نشانه مشخص برای شناخت انسان‌های با مزاج سرد و‌تر از نظر عادات غذایی، تمایل به خوراکی‌های گرم مانند شیرینی جات و ادویه‌ها و عدم تمایل به مصرف خوراکی‌های سرد مانند ترشیجات است. مواد غذایی مفید: مصرف خوراکی‌هایی مانند خرمای خشک، انبه، سیب، بـه، توت، انجیر، انگور، کشمش، هویج، کرفس، زنجبیل، دارچین و زیره برای بلغمی مزاج‌ها مفید است. مواد غذایی مضر: به افراد دارای مزاج سرد و‌تر توصیه می‌شود خوراکی‌هایی مانند کاهو، هندوانه، گرمک، کدو خورشتی، مرکبات و کیوی، هلو، زردآلو، شلیل، قارچ، ذغال اخته، آش، سوپ ماهی و کله پاچه نخورند. @MER30TV 👈💯
خرگوش باهوش - @mer30tv.mp3
3.67M
#قصه_کودکانه هر شب ساعت 20:30 یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃 @MER30TV 👈💯
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ ✨ از اداره که خارج شدم، برف، دانه دانه شروع به باریدن کرد. به پیاده رو که رسیدم، زمین، درست و حسابی سفید شده بود. یقة پالتویم را بالا زدم و راست دماغم را گرفتم و رفتم. هنوز خیلی از زمستان باقی بود. با خود فکر کردم که اگر سرما همین طوری ادامه داشته باشد، تا آخر زمستان، حسابم پاک پاک است. وارد خانه که شدم، مادرم توی حیاط داشت رخت ها را از روی طناب جمع می کرد. از چندین سال پیش، هر وقت برف می بارید، با مادر شوخی می کردم؛ ننه! سرمای پیرزن کش اومد! امروز هم تا دهان باز کردم همین جمله را بگویم، ننه پیش دستی کرد و گفت: انگار این سرما، سرمای عزب کشه؛ نیس ننه؟ در خانة ما، غیر از من، عزب اوقلی دیگری وجود نداشت؛ پس ننه بعد از چند سال، بالاخره متلکش را گفت! گفت و یکراست به اطاق خودم رفتم. چراغ والور را روشن کردم و از پشت شیشه، به برف چشم دوختم. از نگاه کردن برف که خسته شدم، در عالم خیال، رفتم توی نخ دخترهای فامیل؛ زری؟ سیمین؟ عذرا؟ مهوش؟ پروین؟... راستی نکنه ننه کسی را در نظر گرفته که اون حرفو زد! از دخترهای فامیل، آبی گرم نشد؛ باز در عالم خیال، زاغ سیاه دخترهای محله را چوب زدم؛ سوسن؟ مهری؟ مرضیه؟ دختر کبلا تقی؟ دختر جم پناه؟ دختر...؟ اگر مادرم وارد اتاق نمی شد، خدا می داند تا کی توی این فکر و خیال ها می ماندم؛ ولی ورود او، رشته افکارم را پاره کرد. همان طور که دستش را روی چراغ گرم می کرد، گفت: ببینم زینت چطوره، هان؛ دختر آقا بالاخان؟ می گویند دل به دل راه دارد؛ ولی آن روز برایم ثابت شد که ممکن است مغز به مغز هم راه داشته باشد. پس از قرار، ننه فهمیده بود که من دارم راجع به اینها فکر می کنم. گفتم: ببین ننه! تا حالا من هیچی نگفتم؛ ولی از حالا هر چی خواستی بکن..... ولی بالاغیرتاً منو تو هچل نندازی ها؟ گفت: هچل کجا بود ننه... یعنی من که توی این محله گیس هامو سفید کرده ام، دخترهای محله رو نمی شناسم؟ دختر آقا بالاخان، جون میده واسه تو. هر وقت تو کوچه می بینمش، خیال می کنم دست هاش تو دست توئه. اصلاً واسه همدیگه ساخته شدین! من، حرفی ندارم؛ ولی باباش چی؟ آقا بالاخان دخترشو به آدم کارمند یه لا قبایی مثل من می ده؟ - چرا نده ننه؟ دختر آقا بالاخان، دیگه دختر اتول خان رشتی که نیست! - ولی هر چی باشه، آقا بالاخان هم کم کسی نیست؛ آقا نیست که هست؛ بالا نیست که هست؛ خان نیست که هست؛ پول نداره که داره... پس می خواستی چی باشه؟ - حالا نمی خواد فکر این چیزها را بکنی اون با من... برم؟ - آره... برو ناهار حاضر کن که خیل گشنمه! - برم ناهار حاضر کنم؟ - آره پس می خواستی چه کار کنی؟ - می خواستم برم خونة آقا بالاخان با زنش، زرین خانوم، صحبت بکنم! - به همین زودی؟ - به همین زودی که نه... عصری می خواستم برم. کمی مکث کردم و گفتم: خوب، باشه! مادرم با خوشحالی رفت که ناهار را حاضر کند. من هم روی تخت دراز کشیدم؛ تا دربارة همسر آینده ام فکر بکنم. راستش سرما، لحظه به لحظه شدیدتر می شد و من، سردی تخت را بیشتر حس می کردم... انگار همان سرمای عزب کش بود که ننه می گفت. ننه از خانة آقا بالاخان که برگشت، حسابی شب شده بود؛ ولی توی تاریکی هم می شد فهمید که لب و لوچه اش آویزان است. - ها چه خبر؟ مثل برج زهرمار توی اتاق چپید. - نگفتم آقا بالاخان کم کسی نیست؟ ... خوب چی گفت؟ در حالی که صدایش می لرزید، جواب داد: خودش که نبود؛ با زنش حرف زدم... دخترش هم بود. - مخالفت کرد؟ - مخالفت که نمی شه گفت... ولی گفتند دوماد باهاس رفیقاشو عوض کنه، به سر و وضعش بیشتر برسه و شبها هم زود بیاد خونه که از حالا عادت کنه. - دیگه چی گفتند؟ - پرسیدند خونه و ماشین داره؟ منم گفتم: ماشین ریش تراشی داره، ماشین سواری هم ان شاء الله بعداً می خره! برای خونه هم یه فکری می کنه، دویست چوق گذاشته توی بانک که باز هم بذاره، ایشالا خونه هم بعد می خره! - دیگه چی؟ - دیگه هم گفتند: تحصیلاتش خوبه؛ ولی حقوقش کمه! یه تیکه ملک هم باید پشت قباله عروس بندازه، که سر و همسر پشت سر ما دری وری نگن! - دیگه چی؟ - دیگه این که دخترم کار خونه بلد نیس؛ باهاس براش کلفت و نوکر بگیره! - دیگه چی؟ - دیگه این که گفتند: علاوه بر این اجازه بدین فکرهامونو بکنیم، با پدرش هم حرف بزنیم و سه ماه دیگه خبرتون می کنیم! من هم خداحافظی کردم اومدم. من هم با مادرم خداحافظی کردم و رفتم تا آن شب را به بیعاری با رفقا بگذرانم که اگر عروسی سر گرفت، اقلاً آرزوی شب زنده داری به دلم نمانده باشد. تا سه ماه خبری نشد. روزهای آخر مهلت قانونی بود که طبق حکم وزارتی، به جنوب منتقل شدم. مادرم بار و بندیل را که می بست، به اقدس خانوم، زن مرتضی خان، همسایه بغلی سپرد که رأس مدت، با زرین خانوم تماس بگیرد و نتیجه را بنویسد.
بعدها که نامه اقدس خانوم رسید، فهمیدم که در آخرین روز ماه سوم، زن آقا بالاخان پیغام فرستاد که اگر داماد، دوستانش را هم عوض نکرد، عیبی ندارد؛ ولی بقیة شرایط را باید داشته باشد! چند ماه گذشت؛ باز هم نامه ای رسید که نوشته بود: زن آقا بالاخان گفته به سر و وضعش هم نرسید، مانعی ندارد؛ ولی بقیة شرایط را باید داشته باشد. ایضاً چند ماه دیگر نامه نوشت و اشاره کرد: زن آقا بالاخان گفته شب ها هم اگر زود نیامد، عیبی ندارد؛ ولی خیلی هم دیر نکند که بچه ام تنها بماند؛ ضمناً سایر شرایط را هم حتماً باید داشته باشد! زمان به سرعت می گذشت و هر پنج شش ماه یک دفعه، نامة اقدس خانوم می رسید و هر دفعه یکی از شرایط اولیه حذف شده بود؛ زن آقا بالاخان خودش آمد خانة ما و گفت: ماشین هم لازم نیست؛ چون با این وضع شلوغ خیابان ها، آدم هر چی ماشین نداشته باشد، راحت تر است؛ ولی بقیة شرایط را باید داشته باشد! زرین خانوم توی حمام به من گفت: دیشب آقا بالاخان می گفت خودمان خانه داریم؛ نمی خواهد فکر آن باشد؛ ولی بقیة شرایط را حتماً باید داشته باشد. آقا بالاخان و زنش دیشب پیغام دادند: از یک تکه ملک پشت قباله می شود گذشت؛ ولی بقیه مسائل مهم است! امروز خود زینت را توی کوچه دیدم؛ طفلکی خیلی لاغر شده... می گفت: با حقوق کمش می سازم؛ ولی کلفت و نوکر را باید حتماً داشته باشد! به درستی نمی دانم چند سال گذشت؛ ولی این را می دانم که دختر آقا بالاخان به همان سنی رسیده بود که در تهران به آن ترشیده می گفتیم؛ ولی جنوبی ها به آن می گویند خونه مونده و اگر دخترهای این سن، واقع بین باشند، دیگر فکر شوهر را هم نمی کنند که هر وقت صدای زنگ خانه بلند می شود قلبشان بریزد پایین! داشتم قضیه را کم کم فراموش می کردم علی الخصوص که اقدس خانوم هم نامه هایش را قطع کرده بود. زندگی ام جریان طبیعی خودش را طی می کرد؛ تا این که یک روز نامه ای به دستم رسید که خطش را تا به حال ندیده بودم. با عجله پاکت را باز کردم؛ نوشته بود: «آقای برهان پور! پس از عرض سلام، می خواستم به اطلاع شما برسانم که برای سرگرفتن ازدواج ما، کلفت و نوکر هم لازم نیست؛ چون در این مدت در کلاس خانه داری، تمام کارهای خانه را از آشپزی و خیاطی گرفته تا آرایش و گل دوزی، یاد گرفته ام و دیپلمش را دارم. منتظر جواب شما هستم؛ جواب، جواب، جواب، زینت». فردا وقتی پستچی شهر ما صندوق را خالی کرد، نامة دو سطری من هم توی نامه ها بود؛ همان نامه که تویش نوشته بودم: «سرکار خانوم زینت خانوم! نامه ای که فرستاده بودید، زیارت شد؛ ولی به درستی نفهمیدم نظر شما از آقای برهان پور که بود؟ اگر منظور، احمد برهان پور است که کلاس اول دبستان درس می خواند و اهل این حرف ها نیست؛ بنده هم که پدرش هستم ... و در خانه هم عزب اوقلی دیگری نداریم. سلام بنده را به مامان و بابا برسانید. قربانعلی برهان پور». راستی فراموش کردم بگویم که دو سه ماه پس از انتقال به جنوب، با یک دختر چشم و ابرو مشکی شیرازی آشنا شدم که نه دربارة رفیق ها و سر و وضع و دیر آمدنم حرفی داشت، نه خانه و ماشین و حقوق و یک تکه ملک برای پشت قباله می خواست و از همه اینها مهم تر این که پدر و مادرش هم آقا بالاخان و زرین خانوم نبودند! (گل آقا) 👇💯 @MER30TV👈💯 🌸🍃🌼🌸🍃🌼