🔸من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود 🔸سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود 🔸ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست 🔸که نه آن ذره معلق به صفای تو بود 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 از کجا می آید این آوای دوست ...!؟ عشق این آوازی است که سوار الاغ در بیابانی سر داده می شود و گوش جهان را به لرزه و اشک عالمیان را روان می سازد. شبانی که دردها ،قصه ها و غصه هایش را با آوازی برای خدا می خواند . خلوص و دلپاکی ایشان از ریاضتیست که در بیابان کشیده و می کشد.دره به دره کوهها و دشتهای شهرضا با صدای گرم و دلنشین او آشناست. مردی آگاه به شعر و دستگاههای موسیقی و از شیفتگان استاد شجریان ،که آرزوی دیدارش با هزار دستان موسیقی ایران به قیامت افتاد . #حسینعلی_شبانپور مردی خونگرم و مهربان اگر اینگونه با سوز می خواند از سوز سوگ فرزند جوان شهیدش است . عمر با عزت وسلامتی توآم با شادی برای ایشان از خداوند متعال خواهانم. @MER30TV 👈💯

#قصه_کودکانه هر شب ساعت 20:30 یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃 @MER30TV 👈💯

#داستان_شب بوی بهار #نفیسه_محمدی بهار روی دار قالی می‌نشیند و شروع می‌کند به نقشه خواندن: «دو تا لاکی جای خودش، سه تاسبز، ۴تا نخودی جای دارچینی، آبی کنار می‌شینه...» گلی کناری ایستاده و با کرک‌هایی که روی زمین ریخته، بازی می‌کند. از صدای پر نشاط بهار لجش می‌گیرد و با لحنی معترض می‌گوید: «الآن تو خوشحالی؟ اصلاً برات مهم نیست چه خبره؟» ـ معلومه که ناراحتم! اما چیکار کنم؟ غصه به غصه‌هاشون اضافه کنم؟ امسال چقدر گندم و ذرت رو به قیمت خریدن؟ بابا یه گوشی نتونست برای امیر بخره که به درساش برسه، حالا من بیام بگم جهاز بده برم سر زندگیم؟ کی گفته وظیفه‌شه؟ گلی با اکراه و زیرلب می‌گوید: «آخه تو و اکبر خیلی وقته همدیگه رو می‌خواین، پسر خوبیه، اگه بره و پشیمونش کنن چی؟» بهار، بغضش را می‌خورد و نخ سفیدی از میان انبوه نخ‌ها بیرون می‌کشد. ـ بابا حرف بدی نزد، گفت یه سال صبر کنید بتونم مختصر جهازی جور کنم، توقع زیاد نداشته باشید! نمی‌دونم چرا بهشون برخورد... این حرفا رو ول کن بیا بالا قسمت خودتو تموم کن، زودباش ظهر شد... تلفنِ خانه چند باری زنگ می‌خورد، اما هیچ‌ یک از دخترها حوصله جواب دادن ندارند. بهار نقشه می‌خواند و گلی در سکوت خفت می‌زند. در ذهن‌شان اندوه و خشم شعله می‌کشد. اندوه کشت و کار بی نتیجه بابا و خشم از شرایطی که روز به روز بدتر می‌شود. بهار از پشت دار قالی بلند می‌شود و آهی از سر درد می‌کشد. عضلات خشکش را ورزش می‌دهد، سری به غذای افطار می‌زند و برمی‌گردد. بعد طوری که اندوه چهره‌اش معلوم نباشد، می‌گوید: «تازه خوب شد، اگه خانواده اکبر واقعا منو بخوان الان معلوم می‌شه...» هنوز حرف بهار تمام نشده که صدای باز شدن در و «گلبهار» گفتن بابا می‌آید. همیشه دخترها رو اینطور صدا می‌زند. ـ گلبهار بابا! بدویید ببینم، برید کمک مادرتون کنید. مادر با چهره‌ای خندان وارد می‌شود. انگار نه انگار که دیشب با خواستگار دخترشان به توافق نرسیدند و حسابی دمق بودند. خسته و کوفته روی زمین می‌نشیند. دو تا بلوز خوشرنگ از توی نایلونی بیرون می‌کشد و به طرف دخترها می‌گیرد. ـ تلفنو چرا جواب نمی‌دید؟ لابد گوشیتم دست امیره رفته خونه یونس عمو درس بخونه... بهار مشتاق است که دلیل این همه سرخوشی را بداند. _رفتیم اداره کشاورزی، قرار شد پیش ‌خرید کنن گندم رو، اموزش کشت قارچ گذاشتن، مادرت می‌ره شمام یاد بگیرید، درآمدش خوبه، یه وام ازدواجم به بچه‌های کشاورزا می‌دن، خبر از خیریه مسجدم گرفتم، معرفی می‌کنن یه جایی تو شهر نصف جهیزیه رو می‌دن، غصه نخور جور می‌کنه خدا...» گلی از روی تخته پایین می‌پرد. بهار لبخند تلخی می‌زند و با خودش به حرف‌های گلی فکر می‌کند: «اگه بره و پشیمونش کنن چی؟» بغضش را قورت می‌دهد و به سمت آشپزخانه می‌رود. باز هم صدای تلفن بلند می‌شود. بابا گرم و صمیمی در حال حرف زدن است. وارد هال می‌شود، مادر و گلی را می‌بیند که با اشتیاق سکوت کرده‌اند تا حرف‌های بابا را بهتر بشنوند. سفره را پهن می‌کند و با اشاره می‌پرسد: «کیه؟» گلی با ایما و اشاره ادای عروس و داماد را درمی‌آورد. بهار می‌خندد و صدای پدر اکبر را به وضوح می‌شنود. بابا با لبخند جواب می‌دهد: «اختیار داری سدمرتضی! چه ناراحتی؟ تشریف بیارید، شب ولادت امام حسن خیلی خوبه، هر چی شما بگید، اکبر پسرخودمه، بهارم دختر شماس، هر گلی زدیم به سر خودمون زدیم...» نسیم سردی از پنجره سرک می‌کشد و بوی بهار همه‌جا پخش می‌شود. @MER30TV 👈💯

✨خدايا تو خود در قرآن فرمودي كه از كسي كه به ما ستم روا داشته گذشت كنيم، و ما بر خود ستم ورزيديم، پس از ما درگذر، كه حضرتت به گذشت از ما، شايسته تر از ماست✨ ✨و هم فرمان دادي كه فقيري را دست خالي از در خانه هايمان نرانيم، و من اكنون برای گدايی از تو به درگاهت آمدم، پس مرا جز با روا شدن حاجتم باز نگردان✨ 🌸دعای ابوحمزه ثمالی، امام سجاد علیه السلام🌸 @MER30TV 👈💯

💕زندگی هرچقدر هم که بد به نظر برسه همیشه کاری هست که بشه انجام داد و توش موفق بود تا زمانی که زندگی هست امید هم هست🌱 سلام صبحتون بخیر ❤️😊💐🌹 @MER30TV 👈💯

سلام به شما عزیزان #رادیو_مرسی صبحتون بخیر تاکید می‌کنم صبحتون بخیر 😍😂 امروزت رو به قدرى روز فوق العاده اى كن كه ديروزت بهش حسودى كنه.👀 @MER30TV 👈💯