eitaa logo
مرسی تی وی 🌿🌺
30.8هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
19.6هزار ویدیو
242 فایل
جهت ارتباط با ما: @mtvadmin Join : http://eitaa.com/joinchat/2805596162Ce0952111b8
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 دست‌نوشته‌ای زیبا از امير كبير در شب قدر 🔸«بار پروردگارا، الهی، ملکا، قادرا، خداوندا، امیر تویی، کبیر تویی، تقی همان شاگرد آشپز است. معبودا، رو به سوی تو دارم، هدایتی فرما تا گره از کار مردم بگشایم.» @MER30TV 👈💯
خیرات با تمام سختی پیک‌نیک را روشن کرد و ماهیتابه سیاه سوخته‌ای را رویش گذاشت. کمی روغن ریخت و آرد الک شده را روی آن خالی کرد و شروع کرد به هم زدن! شب نوزدهم ماه رمضان بود. درست شبی که خبر مرگ شوهرش را آورده بودند. هر ماه با نداری و بیچارگی به شب نوزدهم که می‌رسید خیراتی، دعایی یا ذکری هدیه شوهر جوانش می‌کرد. حالا که ماه رمضان بود، باید حلوا درست می‌کرد و خیرات می‌داد. بوی حلوا که بلند شد، منیژه از اتاق کوچک‌شان بیرون آمد و خیره خیره به رنگ و لعاب حلوا نگاه کرد و آب دهانش را قورت داد. گرسنه بود و دلش می‌خواست برای افطار چیزی غیر از نان و پنیر و چایی بخورد، اما چیزی نگفت. می‌دانست این تنها هدیه‌ای است که مادرش می‌تواند برای پدرش بفرستد. حلوا توی سه ظرف ملامین قدیمی تزئین شد. زن، پسرش عباس را صدا کرد و پسربچه با سر و روی خاکی وارد حیاط شد. حلواها را که دید، گل از گلش شکفت. زن با عصبانیت به شیر وسط حیاط اشاره کرد و گفت: «دستتو بشور عباس! دستتم به این حلواها نخوره، خیراته! بده در خونه همسایه‌ها...» عباس سینی را گرفت و با غرولند گفت: «پس ما چی؟» زن با خجالت نعلبکی کوچکی را نشان داد و پسر را راهی کرد. عباس، اما دلش برای حلواهای خوشرنگ توی بشقاب رفته بود. می‌خواست یک دل سیر حلوا بخورد و در ذهنش فکر کند بهترین شیرینی دنیا را خورده، اما نگاه غضب‌آلود مادر افکارش را به هم می‌ریخت. دو تا بشقاب به مقصد رسیده بودند و مانده بود بشقاب آخر... اکرم خانم در را باز نمی‌کرد. چند بار زنگ را فشرد و بعد فکری مرموز از سرش گذشت. روی پله خانه قدیمی نشست و به گوشه حلوا ناخنک زد. چقدر خوشمزه بود. عذاب وجدان یقه‌اش را گرفته بود، اما چشمش را بست و بی‌خیال عذاب وجدان با انگشت‌های کوچکش حلوا را تکه تکه به دهان گذاشت. چقدر خوشمزه بود. تا به حال حلوایی به این خوشمزگی نخورده بود. بعد از جوانمرگ شدن پدرش هیچ وقت نتوانسته بود یک دل سیر غذا بخورد. زن سفره محقر افطار را که جمع کرد، هنوز سردرگم بود که چرا عباس لب به حلوا نزده و آن نعلبکی کوچک را به خواهر کوچک روزه‌دارش سپرده، دعا را خواند و قرآن را به سر گرفت و چند دقیقه‌ای مانده به سحر چشم روی هم گذاشت. توی خواب کسی در را زد و زن با روسری گلداری که شوهرش برایش خریده بود، پشت در ایستاد. مثل همان روزها که اکبر در می‌زد. در را گشود. اکبر با لب‌های خندان بشقاب ملامین را به سمتش گرفت و گفت: «دستت درد نکنه خانوم! خیراتت امروز به من رسید، خدا عاقبتتو بخیر کنه...!» زن هراسان و متعجب از خواب پرید. @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌ها مسیری روشن آغاز می‌شود به‌سوی مقصدی و هدفی... پس با همه‌ی توانت قدم بردار و یادت باشد همه‌ی آنچه زیباست در همین مسیر و در بین راهِ رسیدن نهفته است. روز "خوب" رو خودت می‌سازی روز "بد" رو ديگران پس سعی کن یه سازنده عالی باشی تا یه مصرف کننده ناتوان... سلام صبحتون بخیر♥️💫💛 @MER30TV 👈💯
پونزده سال پیش محله‌ ما لبنیاتی داشت. دیروز زنگ زده به پدرم بابت حلالیت. داستان چی بوده؟ برنامه رو دیده عذاب وجدان گرفته که اون موقع تو شیرها آب می‌ریخته می‌فروخته به ملت.داشت یکی یکی به مشتری‌هاش زنگ می‌زد بابت حلالیت چه کردی آقای موزون *نواب همتیان @MER30TV 👈💯
یه زمان چقدر درگیر اینا بودیم عکس میگرفتیم و نمیدونستیم نتیجه اش چی میشه! خوب افتادیم توش یا نه؟! کیفیتش و نورش چطور شده نکنه اصلا ضد نور باشه و چیزی معلوم نباشه یا اصلا ممکن بود که نگاتیو نور ببینه و کل عکسا بسوزه چه عروسی هایی که عکساش سوخت و عروس بدون عکس موند @MER30TV 👈💯
مرسی تی وی 🌿🌺
📸 دست‌نوشته‌ای زیبا از امير كبير در شب قدر 🔸«بار پروردگارا، الهی، ملکا، قادرا، خداوندا، امیر تویی،
دلایل جعلی بودن مناجات‌نامه منتسب به میرزا تقی خان فراهانی امیر نظام (امیرکبیر) این مناجات نامه منسوب به مرحوم میرزا تقی‌خان امیر نظام مشهور به امیر کبیر به دلایل ذیل جعلی است: 1. مرحوم میرزا تقی خان امیر نظام اگرچه در عمل صدر اعظم و شخص اول کشور بعد از ناصرالدين شاه بود ولی هیچ گاه لقب صدراعظمی و مهمتر از آن امیر کبیر نداشت و بعد از درگذشتش به این لقب مشهور شد. در هیچ سند تاریخی نه خودش از عنوان امیر کبیر برای خود استفاده کرده ونه دیگری او را امیر کبیر خطاب داده است. (برای اطلاعات بیشتر به پژوهش های دکتر رضا کسروی درباره ی لقب "امیرکبیر" در همین کانال رجوع شود) 2. ذکر کلمه هجری بعد از عدد سال متداول نبوده و امروزه با رواج تاریخ های میلادی و قمری و شمسی در متون ذکر آن در متون تاریخی رایج گشته، ضمن اینکه اشاره به زمان هم با کلمات یوم و لیله و سنه متداول بوده است. عبارت "بار پروردگارا" مربوط به دوران پس از فرهنگستان بوده و با ادبیات رایج در عصر امیر کبیر و ادبیات مورد استفاده خود وی هیچ گونه سنخیتی ندارد. (با تشکر از جناب هادی میرشاهی) 3. میرزا تقی خان امیر نظام اصولا اهل مناجات و دعا و شعر و ..... نبود. به میرزا سعید خان انصاری که بعدها وزیر خارجه شد و اهل علم بود گفته بود که لباس تنبلی را رها کن و بیا به دولت خدمت کن و یا به قاآنی شاعر معروف که او را چوب زد و گفت به جای شعر بیا یک ترجمه انجام بده. 4. نکته ای دیگر راجع به این نامه این است که این نوع خط تحریر یعنی خط تحریر به شیوه نستعلیق در دوره قاجار اصلا مرسوم نبوده و خط تحریر همگان خط شکسته تحریر بوده که سرآمدان این شیوه امیرنظام گروسی و امین الدوله بودند و از زمان اواسط پهلوی دوم خط تحریر به شیوه نستعلیق در کشور رایج می شود و اگر اسناد بدست آمده از قبل از آن دوره را ببینیم تماما خط تحریر به شیوه شکسته تحریری می باشد. همچنین مقایسه ی دستخط های اصیل و تایید شده ی امیرکبیر با این دستخط خود گویای عدم صحت این انتساب است. (نظریه جناب امیرعباس نصیری یزدی، کارشناس خطاطی) 5. مهمتر از همه این که این سند جدید الولاده در هیچ منبعی و هیچ آرشیوی وجود خارجی ندارد و صرفا محصول ذهن خلاق جاعل محترم و خوشنویس آن است. @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ویتامین ها و پروتیینهای مورد نیاز بدن در یک سیب😱 @MER30TV 👈💯
19.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جالبناک از دنیای حیوانات... @MER30TV 👈💯
جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد غلام همت آنم که دل بر او ننهاد جهان نماند و خرًم روان آدمی که باز ماند از او در جهان به نیکی یاد عکس آرامگاه سعدی از علی‌رضا نادری‌فرد اول اردیبهشت، روز بزرگ‌داشت سعدی‌ شیرازی‌ @MER30TV 👈💯
📸💢 معلم با قایق آمد! 🔹 "طارق عچرش" معلم خوزستانی ۵ سال است که هرروز دل به آب زده و سوار قایق می‌شود تا خود را به مدرسه‌ی روستای کم‌برخوردار مقطوعِ کارون که اطرافش را آب احاطه کرده، برساند. عچرش: 🔸 من در یک روستای دیگر معلم بودم و دانش‌آموزان روستای مقطوع چون معلم نداشتند، هر روز با قایق به مدرسه ما می‌آمدند اما بعد واژگون شدن قایق دیگر خانواده‌ها اجازه ندادند بچه‌ها به مدرسه ما بیایند. برای همین من تصمیم گرفتم برای تدریس به روستای مقطوع بروم. @MER30TV 👈💯
خیلی خالصانه و بی‌رودربایستی با خدا حرف می‌زد 😄 @MER30TV 👈💯