✍ و ...
مادری که قرنهاست اسلام، بر ستون غیرتِ او استوار مانده است !
🖤سالروز وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها تسلیت باد🖤
#خدیجة_الکبری سلاماللهعلیها
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | مراجع، خمسی که از مردم دریافت میشه را چیکار میکنن؟!
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
💠 مجموعه دیدنی #سی_جزء_سی_داستان به روایت حجتالاسلام راجی
🔹#جزء_دهم
🔹#داستان_دهم
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
تفسیر 10.pdf
354.5K
💠 #تفسیر_قرآنکریم
🔻 ویژه ماه مبارک #رمضان
🗞 #جزء_دهم
✅ نکات کلیدی و تفسیری
💠 کانال طرح ملی #صراط
🆔 @quran_salehin
💠 #حدیث
🔸امام علی(ع):
☘آنکه پیوسته تنبلی کند،
در رسیدن به آرزویش ناکام می ماند.✨
📚 میزان الحکمه؛ ۱۱؛ ۵۱۴۸
💠 کانال طرح ملی #صراط
🆔 @quran_salehin
#دعای_هر_روز_رمضان _ روز دهم
خدای من...
- مرا در اين روز از آنان كه بر تو توكل كنند
- و نزد تو فوز و سعادت يابند قرار ده
- و مرا از آنان كه مقربان درگاه تو باشند قرار ده
به حق احسانت
" اى منتهاى آرزوى طالبان " 💫
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 #وفات_حضرت_خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد.
🔰 دقایقی کوتاه حضرت خدیجه سلام الله علیها را بشناسیم.
پیرمردی با چهرهای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!
مرد زرگر قهقههای😂 زد وبا ناباورانه گفت: درست است که چهرهای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد!
درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند.
باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا دربغل شیخ نشستی؟
خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا رابه ما میدهی یانه؟
مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود.
دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!!
شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود .
زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد.
شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند!
بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند.
افسرپلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و اینبار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند!
نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، وما ملت، همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم!!!
👈دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید.