♥️حـرف بـزن....اما طـوری حرف بـزن ڪہ بـدانے خـدایـت راضے اسـت و بہ تو لبخنـد میـزند!
♥️گوش ڪن....اما طوی گـوش ڪن ڪہ مطمئـن باشے اگر خـدایت از تو پرسیـد گوشت چہ چیـزهایے شنیـده شـرمسـار نبـاشے.....
♥️نگـاه ڪن....اما طوری نگاه ڪن ڪہ چشمهـایت آیینہ ای از وجـود خـدا باشد! پر باشد از خـدا و هرچہ مے بینے خـدا را یـادت بیـاورد...
♥️فڪر ڪن ....اما بہ ڪسے و بہ چیـزی فڪر ڪن ڪہ خـدا را از یـادت نبـرد.... طوری فڪر ڪن ڪہ آخـرش یڪ سر نخے از خـدا پیـدا ڪنے!
♥️عاشـق باش...اما طـوری عاشق باش ڪہ هم بہ دست آوری و بتـوانے از دسـت بدهے!
طـوری ڪہ معنـای عشق واقعے را گم نڪنے!
♥️عاشـق زمینے ها باش! اما نہ طوری ڪہ زمینگیـرت ڪنـد و از رسیـدن بہ آسمـان و آن عشـق ابـدی باز مانے!...
❣ عاشـق خــدا بـاش... ❣
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
باتوکل برخدا و استعانت ازامام زمان و ان شاءالله نگاه شهدای عزیزمان فعالیت جدید کانال رو آغاز میکنیم🌺🌺
@ebrahimdelha
⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️
✨✨ ﴾﷽﴿✨✨
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌞🍃
قسمت اول
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ چرا ابراهیم هادی؟🤔
💥 تابستان سال 1386بود. در مسجد امینالدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم.
حالت عجیبی بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند.😳 من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم.
بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته!😱
درست مثل اینکه مسجد، جزیرهای در میان دریاست!
💥 امام جماعت پیرمردی نورانی با عمامهای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را میشناسی؟
جواب داد : حاجشیخ محمدحسین زاهد هستند. استادِ حاجآقا حقشناس و حاجآقا مجتهدی.😳
💥 من که از عظمت روحی و بزرگواری شیخ حسین زاهد بسیار شنیده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه میکردند. ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: «دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق میدانند و... اما رفقای عزیز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند.»
بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت. از جای خود نیمخیز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصویر، چهرهی مردی با محاسن بلند را نشان میداد که بلوز قهوهای بر تنش بود.☺️
خوب به عکس خیره شدم. کاملاً او را شناختم. من چهرهی او را بارها دیده بودم. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود، ابراهیمهادی!!😳
سخنان او برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد، استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کردهاند چنین سخنی میگوید !؟😐
او ابراهیم را استاد اخلاق معرفی کرد؟!😕
در همین حال با خودم گفتم: «شیخ حسین زاهد که... او که سالها قبل از دنیا رفته!!»😰
💥 هیجانزده ازخواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد 1386 مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم(ص) بود.
این خواب رویای صادقهای بود که لرزه بر اندامم انداخت. کاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را دیده و شنیده بودم نوشتم.
دیگر خواب به چشمانم نمیآمد. در ذهن، خاطراتی را که از ابراهیم هادی شنیده بودم مرور کردم.
🍃🌹🍃ادامه دارد... 🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️⭐️☀️
💥 فراموش نمیکنم. آخرین شب ماه رمضان سال 1373 در مسجد الشهداء بودم. به همراه بچههای قدیمیجنگ به منزل شهید ابراهیم هادی رفتیم.❤️
حاج حسیناللهکرم در مورد شهید هادی شروع به صحبت کرد. خاطرات ایشان عجیب بود. من تا آن زمان از هیچکس شبیه آن را نشنیده بودم!😕
آن شب لطف خدا شامل حال من شد. من که جنگ را ندیده بودم. من که در زمان شهادت ایشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا یکی از بندگان خالصش را بشناسم.❤️
💥 این صحبتها، سالها ذهن مرا به خود مشغول کرد. باورم نمیشد یک رزمنده اینقدر حماسه آفریده و تا این اندازه گمنام باشد! عجیبتر آنکه خودش از خدا خواسته بود که گمنام بماند!😔 و با گذشت سالها هنوز هم پیکرش پیدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگردیده!😞
💥 هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است. خواب از چشمانم پریده. خیلی دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهیم را الگوی اخلاق عملی معرفی کرده؟🤔
💥 فردای آن روز بر سر مزار شیخ حسین زاهد در قبرستان ابنبابویه رفتم. با دیدن چهرهی او کاملاً بر صدق رویائی که دیده بودم اطمینان پیدا کردم. دیگر شک نداشتم که عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانههای خانقاه باید جست بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند.😊
💥 همان روز به سراغ یکی از رفقای شهید هادی رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزدیک شهید را از او گرفتم.
تصمیم خودم را گرفتم. باید بهتر و کاملتر از قبل ابراهیم را بشناسم. از خدا هم توفیق خواستم.
شاید این رسالتی است که حضرت حق برای شناخته شدن بندگان مخلصش بر عهدهی ما نهاده است🙂
🍃🌹🍃پایان قسمت اول 🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
📌چهکار کنیم که همۀ زندگیمان لذتبخش شود؟😊
⚡️یک گلفروش هر روز بارها دستهگل درست میکند، اما اگر یکروز بخواهد برای معشوق خودش دستهگلی درست کند، حتماً اینکار را با انگیزه و نشاط خاصی انجام میدهد و بیشتر از همیشه از این کارش لذت میبرد!😍
🔻اگر معشوق کسی به او بگوید «یک لیوان آب به من بده!» او از انجام همین کار ساده چه حس خوبی پیدا میکند!☺️
مهم این است که تو برای چه کسی و در محضر چه کسی این کار را انجام میدهی؟ حالا تصور کن که در محضر بزرگترین معشوق عالم هستی!😍😍
⚡️ما که هنوز عاشق خدا نشدهایم چه؟😔
یک مدت از سرِ «احترام خدا» کارهایت را بهخاطر خدا انجام بده؛ کمکم عاشقش میشوی! وقتی عاشق خدا شدی، یک زندگیِ عالی خواهی داشت که از هر لحظهاش لذتها میبری!☺️😍
🔻منتظر نباش یک شیرینی خاصی در زندگیات پیدا شود تا لذت ببری؛ کاری کن از همین زندگیِ عادیات خیلی نشاط پیدا کنی! هر کار سادهای را هم «بهخاطر خدا» انجام بده تا از آن لذت ببری!👏👏👏
👤علیرضا پناهیان
@ebrahimdelha
چند تا سرباز، از قرارگاه ارتش مهمات آورده اند. دو ساعت گذشته و هنوز یك سوم تریلی هم خالی نشده،😕 عرق از سر و صورتشان می ریزد.😓 یك بسیجی لاغر و كم سن و سال می آید طرفشان. خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود.😊 ظهر است كه كار تمام می شود.سربازها پی فرمانده می گردند تا رسید را امضا كند. همان بنده ی خدا، عرق دستش را با شلوار پاك می كند، رسید را می گیرد و امضا می كند.☺️😍
#شهید_زین_الدین
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
💖سلاااااااااااام دوستان عزیزم😊💖
ظهر نزدیک به بعدازظهر آدینه تون بخیر😃
امشب ساعت #21 یه خبر خوووووب توی کانال داریم😉
سر ساعت منتظرتون هستیم😊🌷
@ebrahimdelha
میریم قسمت دوم کتاب #سلام_بر_ابراهیم ❤️ رو باهم بخونیم از زبان خود شهید☺️
@ebrahimdelha
#سلام_بر_ابراهیم ✋🌻🌹
قسمت دوم
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ زندگینامه😊
سلام دوستان ☺️ میخوام این قسمت رو خودم براتون تعریف کنم😃
💥 من متولد اول اردیبهشت سال 1336 در محله شهید آیتالله سعیدی حوالی میدان خراسان هستم.
من چهارمین فرزند خانواده بودم. با این حال پدرم، مشهدی محمدحسین، به من علاقهی خاصی داشت.🙃
من هم منزلت پدر خودم رو به درستی شناخته بودم.😊 پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید.
💥 نوجوان بودم که طعم تلخ یتیمی را چشیدم.😔 بعد ازاون دیگه تصمیم گرفتم مثل یه مرد زندگی کنم یعنی یه جورایی زود بزرگ شدم.😊
دوران دبستان را به مدرسهی طالقانی رفتم و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان زند.
سال 1355 توانستم دیپلم ادبی رو کسب کنم.☺️ از همان سالهای پایانی دبیرستان مطالعات غیر درسی را نیز شروع کردم.
#ادامه_دارد🙂
@ebrahimdelha