🌸✨🌿🕊✍🌸✨🌿🕊✍🌸✨
🌺سلام علیکم خدمت اعضای محترم
میخواستم یه تغییر جالب در خودمو بگم
♦️همانطور که میدونیم،از شهدا حرف زدن ملاک نیست،همانطور که حرف میزنیم باید عمل هم کنیم
اگر شهدارو الگوی اخلاقی خودمون قرار میدیم،باید واقعا عمل کنیم
و این تغییر در اخلاقم رو شاهد بودم😭😭😭😭
🌸خب من ارادت خاصی به شهید هادی دارم،هر وسیله ای که ازشون دارم،مثل جانم عزیز هست،من هم قاب شاسی،هم پیکسل،برچسب و چفیه و جاکلیدی از شهید هادی دارم☺️
🌺جاکلیدی شهید وصل کرده بودم به کیفم
چندروز پیش،که کلاس حلقه صالحین داشتم،یکی از بچه هامون،چشمش خورد و گفت چقدر قشنگه،یه جوری باحسرت گفت کاش بر من بود،یه لحظه دلم یه جوری شد،انتخاب و گذشتن سخت بود برام،ولی یه لحظه یاد حضرت زهرا افتادم،که چطور از لباس عروسشون گذشتن،یاد شهید هادی افتادم،یاد شهیدرسول خلیلی که هرچی داشتن و دوستانشون میدیدن،هدیه میداد بهشون
🌷باخودم گفتم اگر الگوی من حضرت زهرا(س)ست و همینطور برادرای شهیدم
پس منم عمل میکنم✨
✨و جاکلیدی شهیدو دادم به این خواهر کوچولو،بهش گفتم خیلییی مواظبش باش،اگر روزی خواستی بذاریش کنار،خواهش میکنم نذار و بیار برای خودم
♦️خیییلی خوشحال شد،باخوشحالیش منم خوشحال شدم☺️
🌺خداروشکر که موفق شدم یکم شبیه مادرمون حضرت زهرا(س) بگذرم از چیزایی که برام عزیز هست
🌺این لطف مدیون اهل بیت و آقامام زمان(ع) و برادرای شهیدم، #شهید_ابراهیم_هادی و #شهید_رسول_خلیلی هستم
ان شاءالله هرروز بیشتر از قبل الگوگیری مون بیشتر بشه
الهی آمین
╔═ 🌸🌿════⚘ ═╗
✾ @ebrahimdelha ✾
╚═ ⚘════🌸 🌿═╝
✨🍃🌺✨🍃🌺✨🌺🍃✨🍃🌺
••✾ِدوستان گرامی••✾ِ
ازاینڪه دلنوشته هاتونو برای ما به اشتراڪ میگذارید ڪمال تشڪر را دارم.☺️
عنایت وشفاعت شهدا همیشه شامل حالتان ان شاءالله.
✍منتظر دلنوشته هاتون هستیم...
✾دوستانی ڪه عنایت شهدا شامل حالشون شده
باعث افتخار ماست ڪه دلنوشته های خودتونو به آیدی زیر ارسال بفرمایید...☺️
••✾ِ✾•
@siedeh_al_nabi:خادم دلنوشته
╔═ 🌸 ════⚘ ═╗
✾ @ebrahimdelha✾
╚═ ⚘════ 🌸 ═╝
🌸حدیث رسول اكرم صلى الله عليه و آله :🌸
🌺اِعلَموا اَنَّ اللّه تعالى قَد فَرَضَ عَلَيكُم الجُمُعَةَ فَمَن تَرَكَها فى حَياتى وَ بَعدَ مَماتى وَ لَهُم اِمامٌ عادِلٌ اِستِخفافا بِها وَ جُحودا لَها فَلا جَمَعَ اللّه شَملَهُ وَ لا بارَكَ لَهُ فى اَمرِهِ اَلا وَ لا صَلاةَ لَهُ اَلا وَ لا زَكاةَ لَهُ اَلا وَ لا حَجَّ لَهُ اَلا وَ لا صَومَ لَهُ اَلا وَ لا بَرَكَةَ لَهُ حَتّى يَتوبَ؛🌺
💚بدانيد كه خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است پس آنان كه در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبك شمردن و يا انكار، آن را ترك كنند، با وجود اين كه پيشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در كارشان بركت ندهد، آگاه باشيد نه زكات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذيرفته است. بدانيد كه زندگى آنان بركتى نخواهد داشت، مگر توبه كنند.💚
@ebrahimdelha
💛🌸💛🌸💛🌸💛🌸💛🌸
💕⚜💕⚜🌹⚜💕⚜💕
#قسمت—شصت—و—نه
#والفجرمقدماتی
#درادامه👇👇
💕💕💕
⏪ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود.😔 تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل
كانال ها بود.😔 در آن تاريكي و شلوغي #ابراهيم را گم كردم!😭
تا كانال سوم جلو رفتم،🍂 اما نميشد كسي را پيدا كرد!🍂 يكي از رفقا را ديدم
و پرسيدم: #ابراهيم را نديدي!؟گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد.😊
همين طور اين طــرف و آن طرف ميرفتم.🍂 يكي از فرمانده ها را ديدم. من
را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست
عقب.🌺 اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد.🍂
طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند
آوردم عقب،😊 حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب.🌺
اين كار، دو سه ساعتي🕒 طول كشيد.🍂
ميخواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر
گفتند: نميشه برگردي!😳 با تعجب پرسيدم: چرا؟!🤔
گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده،👌 فايده نداره بري جلو.😔 چون بچه هاي
ديگه هم تا صبح برميگردند.🌺
ســاعتي بعد نماز صبح⚜ را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود.☀️ خسته بودم
و نااميد.😔 از همه بچه هايي كه برميگشــتند سراغ #ابراهيم را ميگرفتم. اما كسي
خبري نداشت.🤔😔
دقايقي بعد مجتبي را ديدم.🍂 با چهره اي خاك آلود وخســته از ســمت خط
برميگشت.🍂 با نااميدي پرسيدم: مجتبي، #ابراهيم رو نديدي!؟
همينطور كه به سمت من مي آمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم.🌺🌙
ُ با خوشــ😊ــحالي از جا پريدم، جلو آمدم وگفتم: خب، الان كجاست؟!🤔
جواب داد: نميدونم،😳 بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده، گفتم تا
هوا تاريكه🌑 بيا برگرديم عقب، هوا روشن☀️ بشه هيچ كاري نميتونيم انجام بديم.🍂
اما #ابراهيم گفت: بچه ها توكانال ها هستند.🍂 من ميرم پيش اونها، همه با هم
برميگرديم.😊
#ادامه دارد👇
💕⚜💕⚜🌹⚜💕⚜💕
💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕
👈مجتبي ادامه داد: همين طوركه با #ابراهيم حرف ميزدم يك گردان از لشکر
عاشورا به سمت ما آمد.🌺
#ابراهيم سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم
چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب.🍂
خودش هم يك آرپيجي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت
كانال.🍂 ديگه از #ابراهيم خبري ندارم.😔
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب
برمي گشت.🍂 به كمكشان رفتم.🌺 از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟
گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لای تپه ها
افتاده بوديم.😔
#ابرام هادي به داد ما رسيد.✅
ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم:🤔
#داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟
گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.🍂
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال
هم زياد بود. 🍂
#ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد!🌺 بعد
هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.🍂
ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.🌺
خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند!🤔
#پایان این قسمت.
@ebrahimdelha
💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕