eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
39.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.2هزار ویدیو
303 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_mokeb @meraj_shohada_namazshab
مشاهده در ایتا
دانلود
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
••🌺•• -چـہ‌خوبـہ‌آخـرش‌شـهادت‌باشـہ🕊 #شهیدمدافع‌حرم‌بابڪ‌نورۍ‌هریس🌱
🌸﷽🌸 📒 🦋 نام:بابڪ نام‌خانوادگی:نوری‌هریس🌱 نام‌پدر:محمد اصالت:آذری‌الاصل🦋 شڪفتن:۲۱/۷/۱۳۷۱ پرڪشیدن:۲۷/۸/۱۳۹۶🕊 محل‌شهادت:البوڪمال‌سوریه🌷 یگان‌اعزامی:سپاه‌قدس‌گیلان وضعیت‌تاهل:مجرد🙍🏻‍♂ مزارشهید:گلزار‌شهدای‌رشت(تازه‌آباد) فارق‌التحصیل‌‌رشته‌ی‌حقوق🎓 بسیجـے🇮🇷 ورزشکار💪🏻 هلال‌احمر👨🏻‍⚕ آتش‌نشان👨🏻‍🚒 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
🌸﷽🌸 #شناسنامه‌شهید📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 نام:بابڪ نام‌خانوادگی:نوری‌هریس🌱 نام‌پدر:محمد اصالت:آذری‌الاصل
📒 🦋 مادرشهید:بابک‌خوش‌اخلاق‌بود،😇 باایمان‌بود،زرنگ‌بود،منظم‌بود وبرای‌همه‌ی‌کارهاش‌برنامه‌ریزی‌می‌کرد، یک‌دفترچه‌ای‌همیشه‌همراهش‌بود🗒 وبرنامه‌های‌روزانه‌ی‌خودش‌رو‌یاداشت‌میکرد. دائم‌به‌فکرکلاس‌رفتن‌و‌باشگاه‌رفتن‌بود. خواهرشهید:بابک‌من‌عاشق‌تیپ‌زدن‌بود😎 تمیزی‌روخیلی‌دوست‌داشت،🌸 حتی‌تو‌عکسایی‌که‌از‌سوریه‌میومدچفیه‌اش‌ همیشه‌یک‌حالت‌هفتی‌داشت.🥺 بااینکه‌میگن‌‌اونجا‌امکانات‌بهداشتی‌زیادنبوده‌، امابابک‌همیشه‌تمیزومرتب‌بود‌..♥️ دوستان‌شهید:بابک‌خیلی‌شلوغ‌وسرحال‌بود. مثلا‌داخل‌ماشین‌نشسته‌بودیم‌بابک‌ازجلو می‌پرید‌عقب،ازعقب‌می‌پریدجلو.🤦🏻‍♂ جنب‌وجوش‌عجیبی‌داشت‌این‌آدم، یک‌دفعه‌ازسروکولت‌بالامی‌رفت،😅 کُشتی‌‌می‌گرفت‌.🤼‍♂ شخصی‌بودکه‌به‌تیپ،هیکل‌و‌قیافه‌می‌رسید.😎 بابک‌دوتاشخصیت‌داشت: یک‌شخصیتش‌خیلی‌جدی‌بود ویک‌شخصیتش‌خیلی‌شوخ‌بود😜 بابک‌عاشق‌دورهمی‌بود داخل‌دانشگاه‌دوستان‌اجتماعیه‌زیادی‌داشت‌✌️🏼 چون‌واقعا‌سریع‌با‌همه‌جوش‌میخورد.🔥 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#ویژگے‌ها📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 مادرشهید:بابک‌خوش‌اخلاق‌بود،😇 باایمان‌بود،زرنگ‌بود،منظم‌بود وبرای‌همه‌ی‌
📒 🦋 خیلی‌چیزها‌داشت‌،‌ چیزهایی‌که‌جوون‌های‌‌امروزی‌آرزوشونه‌ داشته‌باشن‌یا‌بهش‌برسن،👀 بابک‌نوری‌همه‌ی‌این‌هارو‌داشت. بابک‌همیشه‌دوست‌داشت‌که‌خوشتیپ‌باشه‌ و‌به‌تیپش‌اهمیت‌می‌داد.😎 بابک‌سرشاراز‌انرژی‌بود،تمام‌سفرهایی‌که‌ می‌رفتیم‌‌باتمام‌دوست‌هایی‌که‌داشت‌ همیشه‌باهم‌بودن.✌️🏼 یک‌جو‌فوق‌العاده‌‌شلوغی‌دورش‌بود‌، مثلا‌اگرما۲۰تارفیق‌داشتیم‌بابک‌۱۰۰تاداشت!! چیزی‌نبود‌که‌بابک‌نداشته‌باشه...🙂 ازدوست‌و‌رفیق‌گرفته‌تا‌خانواده‌و‌امکانات‌زندگی پسری‌بودفوق‌العاده‌بامرام‌،🙍🏻‍♂ هیچ‌‌وقت‌برای‌رفقاش‌کم‌نمی‌ذاشت‌🖐🏼 ودرتمام‌موارد‌پشتت‌بودوتمام‌تلاشش‌ رو‌میکردتابهت‌کمک‌کنه.🤝 این‌آدم‌انگار‌ساخته‌شده‌بود‌برای‌پیگیری‌کردن هیچ‌وقت‌کوتاه‌نمی‌اومد😇 اگرمسئله‌ای‌بود‌بایدزیروبم‌‌اون‌کار‌رو‌درمیاورد. اعصاب‌همه‌کار‌و‌داشت. یک‌کاری‌شروع‌می‌کرد‌باید‌تا‌تهش‌می‌رفت...🚶🏻‍♂ واقعا‌رفیق‌خوبی‌بود..🥺 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#ویژگے‌ها📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 خیلی‌چیزها‌داشت‌،‌ چیزهایی‌که‌جوون‌های‌‌امروزی‌آرزوشونه‌ داشته‌باشن‌یا‌ب
📒 🦋 بعضی‌موقع‌ها‌که‌به‌لب‌مرز‌می‌رفت به‌ما‌می‌گفت‌دوستم‌به‌مرخصی‌رفته‌ ومن‌جای‌اون‌ایستادم.❤️🌱 هیچ‌وقت‌به‌ما‌نمی‌گفت‌که‌به‌صورت‌ داوطلبانه‌میره‌‌تومرز‌خدمت‌میکنه.🥺 فرمانده‌خدمت:صبح‌ها‌نماز‌جماعت‌ صبح‌داشتیم،دعای‌عهدداشتیم‌،🤲🏻 درفعالیت‌های‌مختلف‌ برنامه‌های‌متفاوتی‌داشتیم📋 وبابک‌ازکسانی‌بود‌که‌خدمات‌دهی‌می‌کرد وسربازی‌بود‌که‌چه‌درشرایط‌‌‌برف‌‌‌❄️ که‌بسیارسخت‌هست‌وچه‌درشرایط‌گرما‌‌☀️🔥 در‌مرز‌خدمت‌کرد.🇮🇷 فوت‌و‌فن‌نظامی‌گری‌‌وقرارگرفتن‌درشرایط‌ خاص‌آن‌سبب‌شد‌تا‌توانمندی‌نظامی‌هم‌💪🏻 به‌داشته‌هایش‌اضافه‌شود‌.‌ بعدازپایان‌خدمت‌‌مثل‌همه‌ی‌رزمنده‌ها‌ بااصرار‌و‌پیدا‌کردن‌رابطه‌مجوز‌برای‌رفتن‌🚙 را‌بالاخره‌گرفت.✌️🏼 دوست‌شهید:خیلی‌این‌درو‌اون‌در‌زد‌ که‌بره‌سوریه‌اما‌نمی‌بردنش‌🙁 خیلی‌اصرارکرده‌بودخیلی‌بدوبدو‌کرد‌ که‌بتونه‌بره‌حتی‌گفته‌بود‌اگه‌من‌رو‌نبرین‌💔 تولاستیک‌قایم‌میشم‌میام!😝👻 پدرشهيد: من‌هر‌روز‌که‌د‌ر‌جبهه‌بودم‌خاطراتم‌را‌نوشتم📝اینکه‌با‌کی‌بودیم،چه‌صحبت‌هایی‌کردیم، کجا‌رفتیم،امروز‌چندتا‌شهید‌دادیم،💔 کیا‌شهیدشدن‌و...🕊 بابک‌به‌واسطه‌ی‌اینکه‌‌سوال‌های‌زیادی‌⁉️ از‌من‌میکرد‌دفاتر‌خاطراتم‌رو📚 به‌بابک‌دادم‌گفتم‌بابک‌جان‌ این‌دفاترخاطرات‌رو‌ببر‌بخون😇 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#دوران‌خدمت📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 بعضی‌موقع‌ها‌که‌به‌لب‌مرز‌می‌رفت به‌ما‌می‌گفت‌دوستم‌به‌مرخصی‌رفته‌ ومن
📒 🦋 مادرشهید:موقع‌عروسی‌دوستش‌‌🤵🏻 رفته‌بودبهشت‌زهراعکس‌گرفته‌بود.📸🌱 گفتم‌دوستت‌عروسی‌کرده‌💍 چرارفتی‌مزار‌عکس‌گرفتی؟😕 گفت‌دوستم‌گفته‌آدم‌نبایدتوخوشی‌😅 مُردن‌روفراموش‌کنه..👌 📒 پدرشهید:تنهافرزندی‌که‌برای‌ثبت‌نام‌در‌دانشگاه‌🏢 باهم‌رفتیم‌بابک‌جان‌بود.❤️ چون‌رشته‌‌ی‌حقوق‌رابه‌عشق‌من‌انتخاب‌کرده‌بود توصیه‌نکرده‌بودم،فقط‌‌آرزوم‌بود✨ که‌یکی‌ازبچه‌هام‌رشته‌ی‌حقوق‌را‌انتخاب‌کند. بابک‌همون‌سال‌که‌من‌این‌آرزوروکردم‌‌ روانشناسی‌قبول‌شده‌بود؛‌🧠 بدون‌اینکه‌به‌من‌بگه‌میره‌انصراف‌میده‌🥺 و‌میمونه‌برای‌کنکورسال‌‌آینده‌ که‌سال‌بعدرشته‌حقوق‌قبول‌شد.👨🏻‍🎓 من‌وبرادرش‌اصرار‌می‌کردیم‌ که‌برای‌ادامه‌تحصیل‌به‌آلمان‌بره.🇩🇪 زمینه‌اش‌هم‌کاملافراهم‌بود.امابابک‌قبول‌نکرد ،گفت:من‌یک‌برنامه‌ی‌پنج‌ساله‌دارم.🖐🏼 اجازه‌بدیدطبق‌برنامه‌ریزی‌خودم‌پیش‌برم.🗓 روزقبلی‌که‌میخواست‌بره‌سوریه‌رفته‌بود مسجدمحلمون‌و‌از‌همه‌حلالیت‌طلبیده‌بود،‌🌱 وگفته‌بود:می‌‌خوام‌برم‌خارج‌ازکشور،🛩 اون‌هافکر‌می‌کردن‌که‌بابک‌می‌خواد‌به‌آلمان‌بره. وقتی‌فهمیدن‌بابک‌به‌جای‌آلمان‌به‌سوریه‌رفته‌🇸🇾 خیلی‌تعجب‌کردند!به‌همین‌خاطر‌است‌که‌میگن‌ شهیدی‌که‌به‌جای‌آلمان‌سرازسوریه‌درآورد دوست‌شهید:گفتم:بابک‌خان‌می‌خوای‌😉 بری‌سفر‌خارج،عشق‌وحال،تفریح‌وگردش؟ گفت:آره‌می‌خوام‌برم‌‌اصفهان‌مدافع‌حرم‌بشم.😁 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#عࢪوسے📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 مادرشهید:موقع‌عروسی‌دوستش‌‌🤵🏻 رفته‌بودبهشت‌زهراعکس‌گرفته‌بود.📸🌱 گفتم‌دوستت
📒 🦋 آقای‌مهدوی:یک‌روز‌نماز‌صبح‌🌥 دیدم‌دوتاجوان‌‌🤨 از‌این‌جوان‌های‌طیف‌رنگین‌کمانی‌‌🌈 که‌خیلی‌شمایل‌آن‌ها👀 به‌بچه‌مذهبی‌ها‌و‌بچه‌هیئتی‌ها‌🌱 نمی‌خوردواردمسجدشدند.🕌 بعدازنمازبه‌من‌گفتند:اینجاآیا‌اعتکاف‌برگزارمیشه😍 گفتم‌:اینجا‌اعتکاف‌مختص‌خواهرانه.🧕🏻 ازاون‌جهت‌که‌شوق‌معنویت‌رو‌ازچشمانش‌ می‌خوندم‌شماره‌تماسم‌رادادم‌وگفتم‌🙂 فردابامن‌تماس‌بگیرید.📲 تماس‌گرفتن‌ومن‌هم‌هماهنگ‌کردم‌که‌برای‌ اعتکاف‌به‌بقعه‌ی‌خواهر‌امام‌رضا(ع)بروند🚶🏻‍♂ که‌مختص‌دانشجویان‌وهیئت‌فاطمیون‌رشت‌بود. میل‌وشوق‌به‌معنویت‌کاملا‌درایشون‌مشهودبود. هرهفته‌یک‌یادوروز‌باتوجه‌به‌بعدمسافتی‌که‌بود برای‌نمازصبح‌به‌مسجدمی‌آمدند.❤️ +شهیدنوری‌قبل‌ازورودبه‌جهاداصغر‌یک‌جهاد‌ اکبردرونی‌توی‌همین‌رشت‌داشت.🏕 اینکه‌ازخواب‌‌شیرین‌جوانی‌بیدارمی‌شد‌و‌برای‌‌ نماز‌به‌مسجد‌می‌آمد.🕌 یک‌روز‌گفت‌:حاجی‌آقا🧔🏻اگریک‌نفری‌مبتلا‌به‌ یک‌عمل‌بدباشه‌وبخوادترکش‌کنه، اماهی‌مبتلابشه‌بایدچیکارکنه؟🥺 گفتم‌،مامذلیم‌یقینا‌مبتلابه‌گناه‌می‌شیم🔥 خداکشتی‌گرفتن‌های‌ما‌باشیطان‌😈 ونفس‌اماره‌‌رودوست‌داره‌.🌱 حتی‌اگرشیطان‌ونفس‌اماره‌🤕 مارو‌ضربه‌فنی‌کرده‌باشند،🤼‍♂ اگرماحسن‌ظن‌به‌خداداشته‌باشیم‌و‌همون‌لحظه‌ بلندبشیم‌بگیم‌تو‌بازهم‌یار‌ویاور‌ماهستی،🤞🏼 خداتلاش،جهادودست‌وپازدن‌های‌ما‌رو🔗 دوست‌داره.❤️ 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#اعتڪاف📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 آقای‌مهدوی:یک‌روز‌نماز‌صبح‌🌥 دیدم‌دوتاجوان‌‌🤨 از‌این‌جوان‌های‌طیف‌رنگین‌کم
📒 🦋 عموی‌شهید:مادراوج‌انتخابات‌بودیم☝️🏻 روزدوشنبه‌ای‌قراربودبه‌اعتکاف‌برود.🌱 ازروزجمعه‌اش‌اصرارداشت‌🙏🏻 که‌من‌دوشنبه‌بایدبرم🥺 هرچه‌‌به‌دوشنبه‌نزدیک‌می‌شدیم‌‌👀 فشارهای‌ما‌‌بیش‌تر‌می‌شد‌🤦🏻‍♂ چون‌بخش‌بسیارمهمی‌ازکارستادیِ‌ما‌ به‌عهده‌بابک‌بود.❤️ درمقابل،مقاومت‌بابک‌‌شدت‌پیدا‌می‌کرد و‌می‌گفت‌من‌حتما‌بایدبرم.😢شب‌یک‌شنبه‌بود من‌باحالت‌عصبانیت‌وپرخاشگری‌‌😤 بهش‌گوشزدکردم‌‌که‌آقااین‌همه‌کار..‌ این‌همه‌مهمون..مگه‌میشه‌شمابری؟!🚶🏻‍♂ بمون‌این‌کارمهمه🙁 اومدمچ‌دستم‌روگرفت‌ومن‌رو‌به‌اتاق‌برد‌.🚪 گفت:عموتضمین‌بده‌که‌من‌ سال‌دیگه‌‌این‌موقع‌هستم‌که‌برم‌اعتکاف🌙 گفتم:اگه‌تضمینه‌که‌من‌نمی‌تونم‌تضمین‌بدم‌ که‌تا‌یک‌ساعت‌دیگه‌ما‌هستیم‌یانه..❗️ گفت‌بحث‌همینه،خداوندفرصتی‌گذاشته‌ که‌ماسه‌روزبریم‌اعتکاف‌ که‌خدا‌از‌گناهمون‌بگذره‌‌.🔥 خلاصه‌بابک‌دوشنبه‌به‌اعتکاف‌رفت... دوست‌شهید:توی‌اعتکاف‌یک‌آقایی‌بود🧔🏻 که‌وزنش‌زیادبودوبنده‌خدا‌چشم‌هاش‌هم‌ خوب‌نمی‌دید،🖐🏼 حتمابایدموقع‌راه‌رفتن‌یکی‌کمکش‌می‌کرد.🌱 این‌بنده‌خدا‌بلندشددیدکسی‌نیست‌کمکش‌کنه‌‌ داشت‌تنها‌می‌رفت‌‌،همه‌نشسته‌بودیم‌ داشتیم‌نگاه‌می‌کردیم‌تنهاکسی‌که‌‌بلندشدو دست‌این‌آقاروگرفت،خودِبابک‌بود.🙂💔 ادامہ‌دارد.. 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#اعتڪاف‌📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 عموی‌شهید:مادراوج‌انتخابات‌بودیم☝️🏻 روزدوشنبه‌ای‌قراربودبه‌اعتکاف‌برود.🌱
📒 🦋 آقای‌مهدوی:‌بابک‌یک‌روزگفت: برای‌رفتن‌به‌سوریه‌رضایت‌پدرومادرواجبه❓ گفتم‌:بله‌چون‌رضایت‌پدر🧔🏻ومادر‌🧕🏻 واجب‌کفایی‌است‌،بایدپدرومادرراضی‌باشند.🌱 گفت:فضای‌خانه‌طوری‌هست‌که‌فکرنکنم‌🚶🏻‍♂ رضایت‌بدهند🥺گفتم: ۱۰۰صلوات‌به‌روح‌حضرت‌زهرا(س)هدیه‌کن‌ ان‌شاءالله‌حضرت‌زهرا(س)دل‌پدرومادرت‌ رونرم‌می‌کنند❤️ دوست‌شهید:یکی‌ازدلایلی‌که‌بابک‌رفت‌سوریه‌ این‌بودکه‌میخواست‌زمینه‌ساز‌🙂 ظهورامام‌زمان‌(عج)باشه‌دررابطه‌بارفتن‌🚶🏻‍♂ به‌سوریه‌و‌مدافع‌حرم‌شدن‌‌بهش‌گفتم‌که‌بابت‌ خانواده‌و..‌نمی‌تونم‌بیام‌😓 بابک‌جواب‌خیلی‌خوبی‌داد👏🏻 گفت:زمان‌کربلا‌هم‌همین‌قضیه‌بود،💔 یکی‌‌می‌گفت‌خانوادم‌‌،یکی‌می‌گفت‌کارم، یکی‌می‌گفت‌‌زندگیم.🌏 همین‌شد‌که‌امام‌حسین(ع)تنهاموند.😔 الان‌هم‌دقیقاهمون‌جوریه. که‌من‌واقعاهیچ‌جوابی‌نداشتم‌بدم... 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#مدافع‌حرم‌شدن📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 آقای‌مهدوی:‌بابک‌یک‌روزگفت: برای‌رفتن‌به‌سوریه‌رضایت‌پدرومادرواجبه❓
📒 🦋 خواهر‌شهید:🧕🏻 هرموقع‌بابک‌اسم‌سوریه‌رفتن‌رامی‌آورد‌🌱 من‌شروع‌‌می‌کردم‌به‌گریه‌کردن‌ومی‌گفتم‌نرو😭 اما‌بابک‌گفت‌:من‌تصمیم‌خودم‌روگرفتم؛✌️🏼 دیگه‌چندسال‌برای‌شمازندگی‌کنم؟!⁉️ تااسم‌رفتن‌رو‌میارم‌🚶🏻‍♂ شما‌ومامان‌شروع‌می‌کنیدبه‌گریه‌کردن.🥺 لطفابزاریدبرای‌خودم‌باشم،برای‌خودم‌زندگی‌کنم. بابک‌می‌گفت:مادراصلی‌ما‌اونجا‌تو‌سوریه‌ا‌‌ست‌.‌ من‌خواب‌حضرت‌زینب‌(س)رودیدیم‌بایدبرم😍 پدر‌شهید:بعدازاینکه‌بابک‌رفت،گفتم‌برید بابک‌رو‌بدرقه‌بکنید،بابک‌دیگه‌برنمی‌گرده،💔 این‌آخرین‌باری‌هست‌که‌بابک‌رومی‌بینید.🕊 به‌بقیه‌گفتم‌ولی‌خودم‌توان‌اینکه‌از‌صندلی‌بلند‌بشم‌‌ وبرم‌ایوان‌با‌بابک‌خداحافظی‌کنم‌رو‌نداشتم‌😔 ونه‌بابک‌توانست‌بیاد‌از‌من‌خداحافظی‌بکنه. ازترس‌اینکه‌من‌بگم‌نرو‌وبابک‌هم‌بیاد‌و‌بگم‌نرو‌ هیچ‌کدوم‌مون‌نتونستیم‌باهم‌خداحافظی‌بکنیم‌ تنهاباچشم‌هایمان‌ازهم‌خداحافظی‌کردیم.🖐🏼 ازپشت‌سرش‌بادقت‌نهایت‌اینکه‌سیراب‌بشم‌💔 نگاهش‌کردم‌‌چون‌میدانستم‌🦋 فرزندمن‌اعتقاداتش‌چیه،باورهاش‌چیه،🧠 می‌دانستم‌فرزندم‌دیگه‌برنمی‌گرده..🍃 خواهرشهید:وقتی‌می‌خواست‌بره‌ من‌ومادرم‌گریه‌می‌کردیم‌؛😭 بابک‌گفت:لطفاگریه‌نکنید،اینجوری‌ اشک‌هاتون‌همیشه‌جلوی‌چشمامه،😢 سه‌باررفت‌وبرگشت‌🍂 و‌دفعه‌چهارم‌ماروخنداند‌ورفت..سوریه🚶🏻‍♂ ادامہ‌دارد.. 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#خداحافظی📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 خواهر‌شهید:🧕🏻 هرموقع‌بابک‌اسم‌سوریه‌رفتن‌رامی‌آورد‌🌱 من‌شروع‌‌می‌کردم‌به
📒 🦋 همرزم‌شهید:بابچه‌های‌ادوات‌‌‌دور‌یک‌آتیش‌🔥 نشسته‌بودیم،چون‌من‌وبابک‌بچه‌ی‌یک‌محل‌ بودیم‌و‌همدیگررو‌می‌شناختیم‌،🙂 بابک‌اومدکنارمن‌نشست.🚶🏻‍♂ به‌بابک‌گفتم:‌توبرای‌آینده‌چه‌تصمیمی‌گرفتی؟! گفت:یک‌سوال.یک‌چیزی‌توذهن‌من‌می‌چرخه،🧠 یعنی‌واقعامسجدباب‌الحوائج‌🕌 (مسجدآذری‌زبان‌های‌رشت)🌱 نمی‌خوادیک‌شهیدبده؟!‌👀 سرش‌رو‌یک‌دست‌زدم‌وگفتم:🖐🏼 تو‌می‌خوای‌شهیدبشی؟!!🙄 گفت:آره‌دیگه‌فکرکنم‌نوبت‌منه.😅 چندساعتی‌گذشت‌؛⏳ مارفتیم‌بخوابیم،خیلی‌سردبود.🥶 داخل‌هرکدوم‌ازاین‌چادرهای‌سفیدهلال‌احمر، هرکدوم‌هفت‌یاهشت‌نفر‌می‌خوابیدیم،😴 طوری‌می‌خوابیدیم‌که‌به‌هم‌گره‌می‌خوردیم. من‌اون‌شب‌حدودساعت‌سه‌ونیم‌🕞 ازخواب‌بیدارشدم.🌙 رفتم‌بیرون‌دیدم‌بابک‌‌کنارماشین‌🚑 پتوگذاشته‌رودوشش‌داره‌نماز‌شب‌می‌خونه!!🤲🏻 مااین‌روتوداستان‌ها‌شنیده‌بودیم،📚 تومناطق‌ندیده‌بودیم.ولی‌من‌دیدم... بابک‌این‌طوربود‌که‌شهیدشد.❤️ همرزم‌شهید:یک‌روز‌بابابک‌رفته‌بودیم‌ حرم‌حضرت‌زینب(س)،موقع‌برگشت‌‌🌱 ازش‌پرسیدم‌:ازبی‌بی‌زینب‌چی‌خواستی؟گفت:تنهاخواستم‌از‌بی‌بی‌زینب‌شهادت‌بود.🕊 گفتم:پدرومادرت‌چی؟ گفت:سپردمشون‌به‌حضرت‌زینب(س).🙂 💯~ادامہ‌دارد...‌همراهمون‌باشید😉 ♥️|⃣1⃣