فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اين صبر جمیل نیست پس چیه؟
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
24.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞میگن:دین مخالف اجبار در حجاب و امور فردی است!
✅چند پرسش علمی از سکولارها در مورد قانون حجاب!
🎙سخنران:حجة الاسلام محمد رضا #هاشمی
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌿🌻قراره هر صبح🌻🌿
🔅سه مرتبه بگو :
🌻صَلَّی اللّهُ عَلیکَ یا اَباعَبدِاللّه 🌻
(درود خدا بر تو یا ابا عبدالله)
تا ثواب زیارت سیدالشهداء از راه دور
برات ثبت بشه ان شاءالله🤲🌻
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده💗
قسمت ۲۸
لبخندي زد، دستم رو گرفت چند بار آروم با دست هاش نوازشم کرد و گفت: عزيزدلم!
کمک هزينه براي سفر به مشهد.
ناباور و با خوشحالي تموم پرسيدم: واقعا؟ يع... يعني من مشهد ميرم؟
- آره عزيزم
همون لحظه يکي از بچه ها اومد و خانوم رو صدا کرد و باهم بيرون رفتن.
ديگه مطمئن شدم و نگاه پر از اشکم رو به الهام دوختم که کفري، ليواني پر از آب و قند که يک قاشق داخلش بود رو نشونم داد. گفت: به خود امام رضا قسم!
گريه کني، همين ليوان رو روي سرت خورد مي کنم!
دختر دیونه....
خنده اي کردم و بلند شدم که محکم هلم داد روي صندلي و گفت:
اين رو کوفت کن تو کلاس غش نکنی
بعد ميريم....
لبخند از رو لبم پاک نميشد.
ليوان رو ازش گرفتم که ياد گوشيش افتادم.
- گوشيت کو؟
پوزخندي زد و گفت: دمش گرم!
خانوم صادقي گرفت و گفت آخر زنگ بيا بگير.
ليوان رو به لب هام نزديک کردم و چند قلوپ خوردم. گفتم: دستش درد نکنه.
فکري کرد و گفت:
ولي عجب شانسي داري!
هي گفتي مشهد، مشهد، بيا! قسمتت شد...
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت ۲۹
تک خنده اي کردم و گفتم:
آره. يعني الهام! باور کنم؟ کي قراره بريم؟
- خانوم صادقي گفت با همون بچه هايي که قراره برن مشهد مي ريم و نامه و لوح و تقدير نامه هم قراره زنگ تفريح بهمون بدن.
- واي، عاليه!
"برو بابا" اي گفت.
از اتاق که بيرون مي رفت، گفت: بيا بريم، خانوم سرکلاس رفت.
بلند شدم و همراهش رفتم.
*
با لوح و تقديرنامه و کارت کمک هزينه و لبخند روي لب، راهي خونه شدم. مامان مشغول بررسي لوح تقدير بود.
با خوشحالي گفت:
الهي مامان قربونت بشه افتخار خونه!
حاال کمک هزينه چه قدر هست؟
شونه اي بالا انداختم و گفتم:
والا نمي دونم. نگاه نکردم.
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت ۳۰
لب هاش رو جمع کرد و گفت: مگه ميشه؟
بزار من نگاه مي کنم.
با لبخند پاکت رو آروم باز کرد و قبض رو برداشت. نگاهش کرد و لبخند زد . يک قدم جلوتر رفتم و پرسيدم: چي شد مامان؟
- هيچي؛ سيصد و پنجاه تومانه.
دوباره خنديدم و گفتم: دستشون درد نکنه!
لوح و تقديرنامه رو از مامان گرفتم و به اتاقم رفتم. لباس هام رو عوض کردم و رو به پوستر وايسادم
- ديگه نمي خوام مشتاق باشم، ديگه نمي خوام خوشحال باشم، ديگه ثانيه شماري نمي کنم؛ شايد اين طوري بيشتر به آرزوم نزديک بشم. ديگه اصراري ندارم حتما بيام؛ خودت هر وقت طلبيدي، ميام.
الان ديگه رئيسي نيست که بخواد مرخصي بابا رو کنسل کنه، يا پول ندارم که وسط راه به کسي ببخشم و ...
حرف هاي مامان تو گوشم پيچيد که هر از گاهي مي گفت:
تو يک قدم جلو بري،خدا ده قدم مياد.
اين دنيا جواب کارهات رو مي گيري؛
تو خوبي کن، حتي کم ولي، جوابش رو دوبرابر مي گيري.
کمک هزينه؟ امير رضا؟ نامه؟
يعني...
يعني بلند مامان رو صدا کردم
و به آشپرخونه رفتم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت ۳۱
توي اتوبوس وي آي پي، کنار الهام که هندزفري توي گوشش بود، نشسته بودم. هنوزهم نمي خواستم باور کنم که چند ساعت ديگه به مشهد مي رسيم؛ اگه خواب باشه چي؟
نگاهي به اتوبوس و بچه ها و خانوم صادقي کردم. صداي خنده ي بچه ها و خوراکي هاي دستشون و صلوات هاي گاه و بي گاه، همه چي واضح و واقعي بود. چشم هام سنگين شده بودن. آروم روي هم گذاشتم که خوابم برد.
**
با صداي الهام، چشم هام رو باز کردم که مي گفت: سوگل! بلند شو، رسيديم.
سر جام صاف نشستم. چي داشت مي گفت؟ رسيديم؟
ولي من... من آماده نيستم.
نفسم برام سخت شده بود.
نگاهم رو از چشم هاي الهام بر نمي داشتم، جرئت نداشتم به جايي نگاه کنم. دست هاي سردم رو توي دست هاش گرفت و لبخند زد: بلند شو سوگل! ما الان مشهديم.
آروم نگاهم رو از چشم هاش گرفتم و به اتوبوس نگاه کردم. بچه ها بلند شده بودن و داشتن پياده مي شدن. نفس عميقي کشيدم و بلند شدم. چادر مشکيم رو از توي کيفم برداشتم و دستم گرفتم.
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت۳۲
از اتوبوس پياده شدم و الهام هم کنارم وايساد. سرم پايين بود؛ بدنم يک لرزه اي گرفته بود، بغض توي گلوم قصد داشت خفه م کنه. نمي تونستم باور کنم الان رو به روي حرم هستم. سرم پايين بود، ولي رنگ طلایی رو مي تونستم ببينم. آروم آروم سرم رو بلند کردم، چونم لرزيد و هم زمان اشک هام شروع به ريختن کردن.
بالاخره ديدم، صحنه ي با شکوه عمرم رو ديدم. از چيزي که فکر مي کردم بزرگ تر و قشنگ تر بود. بوي عطر مشهد رو حتي از اين جا که کلي فاصله با حرم داشتم رو استشمام مي کردم. قدم از قدم برداشتم؛ دوست داشتم پرواز کنم. چادر رو روي سرم انداختم و به نشانه ي احترام خم شدم. سرم رو پايين انداختم و گفتم: السلام عليک يا ضامن آهو
صاف ايستادم و با خانوم صادقي که گفت از اين جا به بعد با ماشين ديگه اي بايد بريم، دنبالش راه افتاديم. نگاهم به جز رو به رو، به جايي نبود؛ اشک هام بي اراده مي باريد، ولي دلم آروم بود. يک حسي داشتم؛ حس خالي بودن، حسي که حتي خانواده م يادم رفته بود...
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت۳۳
حالا ديگه داخل حياط بودم. پرواز کبوترها برام لذت بخش بود؛ اي کاش من هم کبوتر بودم. صداي گريه و التماس و خنده به گوشم مي رسيد، اما کسي به کسي کار نداشت.
انگار هر کسي خودش يک دردي داشت.
صداي نوزادي که گريه مي کرد،باعث شد سمتش برگردم.
مادرش سعي داشت آرومش کنه...
- جانم اميررضا؟ جانم پسرم؟
لبخندي به محبت مادرانه ش زدم و خواستم از کنارش رد بشم که صداي آشنايي اومد:
- دختر خانوم؟
نگاهي به مرد کردم، اين که همون آقا هست که جلوي بيمارستان ديدم! لبخندي زدم و سالمي کردم که خانومش نگاهم کرد. انگار از موضوع خبر داشت که سريع فهميد و جلوتر اومد. آقاهه گفت:
سالم! خوشحالم که دوباره ديدمتون...
به خانومش نگاه کرد و ادامه داد: مرضيه! ايشون همون دختر خانومه که بهت گفتم.
مرضيه خانوم لبخندي زد و گفت: سالم عزيزم! نمي دونم چطوري ازت تشکر کنم...
سري تکون دادم و گفتم:
نه، نه؛ نيازي نيست.
نگاهي به اميررضا کردم که توي پتوي آبي رنگ پيچونده بودنش.
🥰کپی فقط با ذکر صلوات🥰
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت۳۳
حالا ديگه داخل حياط بودم. پرواز کبوترها برام لذت بخش بود؛ اي کاش من هم کبوتر بودم. صداي گريه و التماس و خنده به گوشم مي رسيد، اما کسي به کسي کار نداشت.
انگار هر کسي خودش يک دردي داشت.
صداي نوزادي که گريه مي کرد،باعث شد سمتش برگردم.
مادرش سعي داشت آرومش کنه...
- جانم اميررضا؟ جانم پسرم؟
لبخندي به محبت مادرانه ش زدم و خواستم از کنارش رد بشم که صداي آشنايي اومد:
- دختر خانوم؟
نگاهي به مرد کردم، اين که همون آقا هست که جلوي بيمارستان ديدم! لبخندي زدم و سالمي کردم که خانومش نگاهم کرد. انگار از موضوع خبر داشت که سريع فهميد و جلوتر اومد. آقاهه گفت:
سالم! خوشحالم که دوباره ديدمتون...
به خانومش نگاه کرد و ادامه داد: مرضيه! ايشون همون دختر خانومه که بهت گفتم.
مرضيه خانوم لبخندي زد و گفت: سالم عزيزم! نمي دونم چطوري ازت تشکر کنم...
سري تکون دادم و گفتم:
نه، نه؛ نيازي نيست.
نگاهي به اميررضا کردم که توي پتوي آبي رنگ پيچونده بودنش.
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#پناهم_بده 💗
قسمت۳۴
- مي تونم ببوسمش؟
- آره عزيزم! حتما
پتو رو کنار زدم و اروم گونه ش رو بوسيدم و کنار رفتم
- با اجازتون من ديگه بايد برم.
مرضيه خانوم اشاره اي به شوهرش کرد که جلوتر اومد و گفت: دختر خانوم! مرسي از محبتت. ازتون واقعا ممنونم. لطفا شماره کارتتون رو بهم بگيد تا پولتون رو برگردونم.
لبخندي زدم و گفتم: نه، اصلا اون پول هديه ي اميررضاست. من اون پول رو نمي خوام؛ خواهش مي کنم اصرار نکنيد.
مرضيه خانوم گفت: نه عزيزم! نميشه.
- خواهش مي کنم. اگه من اون پول رو نمي دادم، حتما الان اين جا نبودم. ببخشيد، من بايد برم. بدون تعلل به سمت الهام دويدم که سوالي نگاهم مي کرد.
- بعدا بهت توضيح ميدم.
با کمي قدم زدن، داخل حرم شديم. بوي خيلي خوبي مي داد. با الهام چادر روي سرمون رو محکم کرديم و از بين جمعيت، به زور خودمون رو به ضريح رسونديم. لبخند زدم و دوباره سلام کردم.
- السلام عليک يا امام رضا ....
🥰کپی فقط با ذکر صلوات🥰
🌸پایان🌸
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🏴 الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون...🖤🖤😭
🏴 شهادتت مبارک مردمی از جنس مردم
#سیدالشهدای_خدمت
#شهید_جمهور
#رئیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندین شهید عزیز دادیم
من برای کدومشون گریه کنم؟😭
پاسخ شهید سید ابراهیم رییسی
روز ولادت #امام_رضا علیه السلام چه جایی بهتر از آغوش امام رضا(ع)
سخته برامون ولی سرنوشتی جز
شهادت برازندهتون نبود... 😭
.
سوال شما:
من خیلی نگرانم، یعنی بعد از شهادت
ایشون چه اتفاقی میفته؟ 😭
پاسخ :
ما اتفاقِ مشابه این رو داشتیم، و باید
سفری کنیم به دل تاریخ📆
▪️یعنی ۸ شهریور ۱۳۶۰
.
۸ شهریور ۱۳۶۰ شهید رجایی ترور میشن
و به شهادت میرسن، فکر میکنین بعد ایشون چه کسی رئیس جمهور میشن؟🥲
🌴مراسم گرامیداشت شهیدجمهورسیدابراهیم رئیسی وهمراهان
💥امشب یکشنبه ۳۱اردیبهشت ۱۴۰۳بعدازنمازمغرب وعشاء
#مسجدثارالله_اکبرآباد_زرند
حضورشمامرهمی بردل داغدار رهبرانقلاب اسلامی امام خامنه ای
#ایران_تسلیت🔳🔳🔳🔳🔳
🌷فیلم، تصاویر و مطالب خبری خود را برای روزنامه مجازی زرند ارسال کنید👇👇
https://eitaa.com/aliarabzadeh99
🌷رمز🌷
لطفا جهت عضویت درکانال کلیک کنید👇
📡 https://eitaa.com/ramz99
پیشانی هر کسی بوسیدنی نیست...
🌷شهیدان را شهیدان میشناسند🌷
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرط شهید شدن شهید بودن است
#رئیسی
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
20.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬛️رئیس همه جمهور 😭😭😭
#سید_شهیدان_خدمت
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️از گزارشها دلم آرام نگرفت؛ خودم باید میامدم...
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حاج حسین یکتا در برنامه زنده شبکه سه:
🔻بعد از شهادت ابراهیم رئیسی سطح توقع مردم از یک رئیس جمهور بالا رفت.
🔻در روزهای آینده باید رئیس جمهور جدید انتخاب شود.
هر کسی میخواهد رئیس جمهور شود باید راه شهید رئیسی را ادامه دهد.
کسی نمیتواند بیاید و این راه را ادامه ندهد.
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
غممون به کنار
ولی بین اینهمه انتخابهای اشتباه تو عمرم ، خوشحالم تو زندگیم به #شهید رای دادم ...
ان شاءالله که شفاعتمون کنند ...
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر رجایی و دیگران نیستند، خدا هست...
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#آیت_الله_رئیسی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍 𑁍▹@merajoshohadayezarand◃𑁍
𑁍به معراج شهدا بپیوندید𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
...محفل انس با قرآن...
(بمناسبت شهادت آیت الله رئیسی و همراهان شهیدشان)
قاری: جناب آقای حشمت الله رضایی
مکان برگزاری: گلزار شهدای شهرستان زرند
پنجشنبه ۳خردادماه، از ساعت ۱۷:۰۰ الی ۱۸:۰۰
#شهدای_خدمت
(کمیته خادم الشهدا و معراج شهدا شهرستان زرند)