eitaa logo
مِـرآت
612 دنبال‌کننده
4 عکس
2 ویدیو
0 فایل
قطار آمادهٔ حرکت می‌باشد ، لطفاً بلیت های خود را به مقصد ماه تحویلِ مسئول واگن دهید ، سپس سر جای خود محکم بنشینید . - باتشکر ، ستادِحرکتِ‌به‌سوی‌ماه ، مرآت . شاید که بتی در وسط ذهن من و توست باید بت خود با نام باران خدا شست :) . [ مرآت به معنای آینه ]
مشاهده در ایتا
دانلود
- به نام خالقِ مخلوقِ زیبا سخن
با صدای جیک جیک گنجشکی‌ که رویِ درختِ عزیزِ بی‌بی بود ، چشمام رو باز کردم آفتاب با نورِ نافذش بهم صبح بخیر می‌گفت وقتی سر جام نشستم نگاهی به بیرون انداختم ، بی بی مشغول شستن میوه ها کنار حوض بود خمیازه کشیدم خب دیروقت خوابیدم و حالا یکم خسته و خواب آلودم به هر حال که باز نمیتونم بخوابم نگاهی به ساعت انداختم عقربه‌ی قدکوتاهِ کوچولویِ ساعت ، هشت رو نشونه گرفته بود و عقربه‌ی قدبلندِ اخمو ربع رو نشونه رفته بود ساعت هشت و ربع بود ، بلند شدم و دستی به لباسام کشیدم و با مرتب کردن روسری‌ِ گل گلی قشنگم از اتاق رفتم بیرون آقاجون علی مشغول خوندن قرآن بود :> بعد عرض و طول ادب و ارادت به آقاجون ، به آشپزخونه‌ی کوچیک و گوگولی بی بی حمله بردم تا این شکم گرسنه رو سیر کنم بعد سیر کردن خودم ، ظرف‌هام رو شستم کتاب مورد علاقه‌ام رو از توی اتاق برداشتم و پاهام خود به خود و با هماهنگی قلبم حرکت کرد به سمت سکویِ قدیمی و زیبای زیر درخت انگور ، پاتوقِ آرامش بخش من کتابم رو باز کردم و توی دنیای قشنگش گم شدم . . وقتی سرمو از توی کتاب بیرون آوردم دیگه زندگی مثل قبل نبود حالا گل های حیاط خشک شده بودن حوض وسط حیاط خالی از آب زلال بود درختِ عزیزِ بی‌بی دیگه مثل قبل نبود سکوی قشنگم پر گرد و خاک بود درخت انگور دیگه اونجا نبود قرآنِ آقاجون علی روی طاقچه خاک گرفته بود ایستادم ، چادرم رو مرتب کردم اشک‌هام که با یادآوری خاطرات خودش رو نشون داده بود ، پاک کردم دیگه هیچی توی زندگی‌م جای این خونه ، بی‌بی‌رضوانه‌ی‌عزیزم ، آقاجون‌علیِ‌مهربونم رو نگرفت . قدرِ زندگی حال و آدمای زندگیمون رو بدونیم ((((: - مرآت
فقط در صورتی که مداحی و هندزفری رو باهم داشته باشم ، قلمم شروع به جوشیدن می‌کنه 🎗 .