✨﷽✨
✳️ اگر ربالعالمين را نشناسيم، در بيابانِ زندگی گم شدهايم!
✍شيطان بهدنبال انسانی است كه راه را -كه همان بندگی خدا و ارتباط حضوری و قلبی با خدا است- گم كرده باشد. اگر ربالعالمين را كه ربّ همهی ماست نشناسيم، در بيابانِ زندگی گم شدهايم. با اين كه بهراحتی میتوانستيم بفهميم بايد بندهی ربّ العالمين باشيم. حالا كسی كه ربّ العالمين را ربّ خود نگرفت و بهدنبال حکم کمال مطلق نبود، راه تسلّط شيطان را بر تمام ابعاد شخصيت خود میگشايد. غاوين كه مقصد خود را گم كردهاند، از شيطان تبعيت میكنند و در نتيجه شيطان بر آنها تسلّط میيابد. شيطان طرح و نقشه برای ادامهی زندگی به او میدهد، چون خودش طرح ندارد و طرح بندگی ربّ العالمين را هم نپذيرفته است.
امام حسين (ع) در #دعای_عرفه به خدای خود میگويد: «اَنْتَ كَهْفي حينَ تُعيِيني الْمَذاهِبُ فِي سَعَتِها»؛ تو پناهگاه و خزينهی آرمانهای من هستی وقتی راههای بهظاهر وسيع مرا خسته میكند. اگر كسی به اين بصيرت دست يافت كه خزينهی همهی آرمانهايش حضرت ربّ العالمين است، ديگر بهسوی چه كسی بدود؟! پروردگارش هم كه نزديك است، دويدن نمیخواهد. اين آدم راه را گم نكرده است كه دربهدر باشد. گنج را میشناسد و هرچه بيشتر تلاش میكند تا به آن نزديك شود، و اين تلاش با آرامش همراه است، چون راه و مقصد را میشناسد.
👤 استاد اصغر طاهرزاده
📚 از کتاب هدف حیات زمینی آدم
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه و پندآموز
✍مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست!!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ...
P✨﷽✨
#داستان_پندآموز
✍آرزو داشتم تنها پسرم با دختر خواهرم ازدواج کند، اما او در دوران دانشجویی به دختری از خانوادهای مستضعف که با هم همکلاسی بودند علاقهمند شد و دختر مورد علاقهاش را به عقد خود درآورد. سلیم از ازدواج با سکینه خیلی خوشحال بود.
اما هر موقع نامزد او به خانه ما می آمد سردرد می شدم و احساس می کردم این عروس یک لاقبا در شأن خانوادگی ما نیست. من هرچه با خودم کلنجار رفتم تا مهر و محبت این دختر را در دلم جای دهم فایدهای نداشت و خواهرم نیز با نیش و کنایه هایش آتش بیار این معرکه شده بود.
متاسفانه پس از گذشت مدتی، نقشه شومی کشیدم و با کمک پسر خواهرم فردی را اجیر کردیم تا ادعا کند قبلا با عروسم آشنایی و رابطه داشته است. ما با این تهمت های ناروا توانستیم سلیم را نسبت به همسرش بدبین کنیم و او نامزدش را طلاق داد.
من بلافاصله دختر خواهرم را به عقد پسرم درآوردم اما سلیم و دخترخالهاش خیری از زندگیشان ندیدند چون آن ها صاحب دو فرزند معلول شدند و عروسم که تاب و تحمل مشکلات زندگی و جمع و جور کردن این دو طفل بی گناه را نداشت پس از گذشت 15 سال به پسرم خیانت کرد و دنبال سرنوشت خودش رفت.
از آن به بعد من و پسرم خودمان را به پرستاری از این دو بچه معلول سرگرم کردیم... ولی هر روز که می گذشت من به خاطر ظلم و خیانتی که در حق عروس قبلی ام کرده بودم عذاب وجدان بیشتری پیدا می کردم و خیلی دنبال سکینه گشتم تا او را پیدا کنم و حلالیت بطلبم ... ولی هیچ آدرس و نشانی از او پیدا نکردم.
تا این که برای سفر زیارتی به مشهد آمدیم. در این جا هنگام عبور از خیابان با یک موتورسیکلت تصادف کردم و وقتی که برای مداوا به بیمارستان انتقال یافتم باورم نمی شد پرستار مرکز درمانی همان کسی باشد که سال ها دنبالش می گشتم.
سکینه با مهربانی از من پرستاری و مراقبت کرد و زمانی که دست هایش را محکم گرفتم و با شرمندگی برایش تعریف کردم مرتکب چه گناه بزرگی شده ام، او با لبخندی معصومانه دستم را بوسید و گفت: مادرجان حتما قسمت این طوری بوده است و من از شما هیچ دلخوری و ناراحتی به دل ندارم و همین جا شما را بخشیدم.
زن 65 ساله گفت: از این که می بینم سکینه با فردی شایسته ازدواج کرده است و 2 دختر زیبا و دوست داشتنی دارد خیلی خوشحالم و برایشان دعا می کنم خوشبخت و سعادتمند بشوند. امیدوارم خدا هم از خطاهایم بگذرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خودتو گنده نکن
🎙استاد دانشمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هوای مستاجرت رو داشته باش...
🎙استاد دانشمند
🔴ازدواج نکنید اگر...
اگه شما هم جزو اون دسته از افراد هستید که از جملاتی مثل:
👈 من همینم که هستم
👈 میخوای بخواه نمیخوای نخواه
👈 تو باید خودتو عوض کنی
👈 از اولش که میدونستی من اینجوریم
استفاده میکنید، ازدواج نکنید!
🔹چون این جملات نشون دهنده اینه که شما هنوز به بلوغ عقلی برای ازدواج نرسیدید. هروقت که تونستید سهم خودتون رو از اشتباه بپذیرید و خودتون رو تغییر بدی، اون موقع آمادگی لازم رو برای ازدواج از لحاظ روحی دارید.
✍️زهرا عزیزیان | مشاور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✅ضرورت استغفار و توبه
✍آیتالله بهجت(ره):حوادثی که اتفاق میافتد، نتیجه کارهای ماست که بر سر ما میآید:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ؛ هر مصیبتی به شما میرسد، بهواسطه اعمال شماست».
آیا نباید به فکر باشیم و از گناهان گذشته که باعث این همه بلاها و مصیبتها شده است، توبه کنیم؟ ولی ما توبه نمیکنیم! چون کارهای خود را بد نمیدانیم!
📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٢٠
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای جالب ابی نیزر حبشی
🎙استاد مهدی دانشمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍️سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎬موضوع: سفره دلتو پیش هرکسی باز نکن