هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨
🌹خاطره ای از مرحوم شیخ محمد حسین زاهد
🔴جوان تنبک زن:
✍جناب استاد می فرماید:روزی شیخ با عده ای از شاگردانش به باغ دولت آباد در نزدیکی حرم عبدالعظیم رفته بودند در نزدیکی آنجا عده ای جوان مشغول لهو ولعب وتنبک زدن و رقصیدن بودند.
ایشان از باب امر به معروف و نهی از منکر پیغام دادند که چون این کار منکر است لذا آن را ترک کنید و ساکت باشید ولی آنها گوش ندادند. در میان آنها شخص تنبک زنی بود که مجلس را گرم میکرد بقیه افراد مشغول لهو ولعب بودند مرحوم شیخ جوان تنبک زن را نفرین کردکه خدایا همان طور که او دل ما را به درد آورد دلش را به درد بیاور.
فردای آن روز وقتی که ایشان به درس رفتند شخصی آمد و گفت: آقا پسری که شما نفرینش کردید از دیشب تاکنون به دل دردی شدید مبتلا شده به حدی که دکتر ها نمی توانند درد او را ساکت نمایند همچنان آه و ناله می کند و ظاهراً به خاطر این است که شما را ناراحت کرده است.
لذا استدعا داریم که شما از او راضی شوید مرحوم شیخ هم فرمودند :ما او را بخشیدیم با این جمله بلافاصله آن جوان خوب شد.
هدایت شده از mesaghمیثاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام غریبم
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔴نزدیک سحر یکی از اهالی غزه نوشته بود:
بگذارید تاریخ شهادت بدهد:
مصر نیل دارد و در حالی که غزه از تشنگی میمیرد.
خلیج دارای دریاهای نفت است اما هیچ سوختی برای آمبولانس در غزه وجود ندارد.
اردن پزشکان زیادی دارد و غزه از کمبود پرسنل و مواد پزشکی رنج میبرد.
اعراب سالانه 4 میلیون سرباز و هزینه نظامی بیش از 200 میلیارد دلار دارند و نتوانستند حتی یک گلوله به غزه بیاورند.
عربستان سعودی میلیاردها دلار برای سرگرمی، مهمانیهای رقص و گردشهای شبانه میپردازد، اما غزه نمیتواند نان و وسایل اولیه زندگی را تامین کند.
سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، روزی که نه مال و نه فرزند سودی نمیبرد و در پیشگاه خدا دشمنان جمع میشوند، خداوند همه شما را در این خیانت مجازات خواهد کرد.
حسبنا الله و نعم الوکیل
هدایت شده از mesaghمیثاق
✅احترام ویژهی رهبر انقلاب به پدر
✍آقای غلام شاه پسندی محافظ رهبر معظم انقلاب:از پایین ساختمان ریاستجمهوری تا طبقه دوم که تشریفات است ۲۵ پله است که این پلهها را پا به پای ایشان (یعنی پدرشان) میآمدند. اگر سه ربع هم طول میکشید، آقای خامنهای عجله نمیکرد، پا به پای ایشان آرام آرام میآمدند بالا... حتماً پشتی پشت پدرشان میگذاشتند، حتماً خودشان چایی برای پدرشان میآوردند. آنقدر احترام میکردند این پدر را که حد نداشت.
همیشه میگفتند: هر آنچه از خدا میخواهید از پدرتان بخواهید؛ هر چه از خدا میخواهید از مادرتان بخواهید؛ اگر پدر و مادرتان در قید حیاتند حتماً بگویید دعا کنند، مستجاب میشود و اگر نیستند بروید سر قبرشان و بخواهید. قبر پدر و مادر هم کمک به آدم میکند.
📚ماه در آینه، ص ۱۳۲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨
#پندانه
بی محاسبه عشق بورز
مردی نزد عارفی رفت و گفت 30 سال روزه گرفته و مشغول عبادت بوده اما هیچ نشانی از نزدیکی به خداوند در خود نمیبیند.
عارف در پاسخ گفت:
اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی، اتفاقی برای تو رخ نخواهد داد چون کارت خالصانه نبود و مردی محاسبهگر هستی، در غیر اینصورت چگونه میتوانستی لحظات عشق و عبادت را بشمری؟!
وقتی معامله در کار باشد، عشق و عبادت ارزشی ندارد و تو را به جایی نمیرساند.
بیدلیل و محاسبه عشق بورز و بیریا عبادت کن تا همه چیز را به دست بیاوری.
هدایت شده از mesaghمیثاق
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 میخوام مسیحی بشم
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨
🔴دستگیری پس از وفات.
✍مهر و محبت و توجه آقای قاضی به شاگردان خود فقط منحصر به زمان حیاتشان نبود. بلکه اولیاء بعد از رحلت شان سیطره و احاطه کامل تری پیدا می کنند، چرا که از این زندان تنگ، جسمشان نیز رها شده است. علامه طباطبایی می فرمودند:«پس از ارتحال مرحوم قاضی، روزی مشغول نماز بودم اما تحت الحنکم را ( که گشودن آن مستحب است ) باز نکرده بودم، ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند! »
از آیت الله نجابت نیز نقل شده است: در ایام نوروز با چند تن از دوستان به زیارت مرقد آیت الله قاضی می رفتیم. یکی از ما خطاب به روح آن جناب عرض کرد: نوروز است و ما از شما عیدی می خواهیم. ناگهان در همان بیداری مشاهده کردیم که جسم آیت الله قاضی با عمامه و عبا و ابریقی از گلاب بیرون آمد و بر کف دست ما از آن گلاب ریخت و فرمود:
« من از خدا خواسته ام جسمم در برزخ در اختیار خودم باشد.» از استاد فاطمی نیا نقل شده که فرموده اند: « هنوز هم مرحوم قاضی به خانه شاگرد شاگردان خود می آید و به آنان دستورات سلوکی می دهد.»
📚برگرفته از کتاب عطش
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨
#حکایت
🌼اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم!
✍در بنیاسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده میشد! درب خانهاش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام میکشید.
عابدی از آنجا میگذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچهای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد کهای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبیهایم از بین خواهد رفت!
رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند میترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا میترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت میخورد و سخت میگریست!
زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که میخواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سالهاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنهای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
💥بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى،
نوشته استاد حسین انصاریان
هدایت شده از mesaghمیثاق
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نیاز ملت ایران
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔴مرحوم نخودکی میفرمایند:
✍در آن زمان که در صحن عتیق رضوی
به تزکیه مشغول بودم
روزی پیری ناشناس بر من وارد شد
و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین
خدمتت را کمر بندم
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی
گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم
به اصرار پیر تسلیم شدم
هر روز علی الصباح به در اطاق میآمد
و میایستاد و با کمال ادب میخواست
تا او را به کاری فرمان دهم
و در این مدت هرگز ننشست
چون چهل روز پایان یافت گفت:
یا شیخ من چهل روز تو را خدمت کردم
حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی
در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد
و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند
ولی چون یک اربعین با اخلاص به من
خدمت کرده بود با کراهت خاطر پذیرفتم
پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم
و خود در بالای حجره روی سجاده من
نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب
زرگری برایش آماده سازم
این کار با آنکه بر من به جهاتی دشوار بود
به خاطر پیر انجام دادم
و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم
دستور داد تا کوره را آتش کنم
و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس
در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم
تا مسها ذوب شود
از ذوب آن مسها آگاهش کردم
گفت: خداوندا بحق استادانی که خدمتشان
را کردهام این مسها را به طلا تبدیل فرما
و پس از آن به من دستور داد
بوته را در«رجه» خالی کن
و سپس پرسید در رجه چه میبینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است
او را خبر دادم
گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه
فرمود تا همانجا وضو گرفتم
و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره
دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از
ذکر قسم پیشین بوته را در «رجه» ریختم
ناگهان دیدم که طلای ناب است
آن را برداشتیم و به اتفاق نزد چند زرگر
رفتیم پس از آزمایش، تصدیق کردند
که زر خالص است
آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت
و گفت: این پول را تو به مستحقان میدهی
یا من بدهم؟
گفتم: تو به این کار صاحب اختیار هستی
سپس با هم به در چند خانه رفتیم
و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد
نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید
و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم
و دیگر او را ندیدم
هدایت شده از mesaghمیثاق
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ناشنیدهها #قسمت_ویژه
💻 کارفرما مشغول چه کاریست؟
🔻هیچ چیز اتفاقی نیست!
♻️ ادامه دارد...
هدایت شده از mesaghمیثاق
17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دو امام معصوم(علیه السلام) را خدا خواندند
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند