eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
187.4هزار عکس
170هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ جامعه را برای بی حجابها نا امن کنید؟؟؟ اقای محترم امنیت مردم خط قرمز است و ایران برای همه ی ایرانی هاست! چه خوب گفت نظامی: آینه چون نقش تو بنمود راست.. خود شکن آیینه شکستن خطاست!!! 👤 امــین نیــــکْدِل https://eitaa.com/mesagh
⭕️ درسته دلار شده ۳۰ هزار تومن، سکه داره از ۱۵ میلیون تومن رد میشه، بورس داره میریزه و هیچ نظارتی روی قیمت اجناس بازار نیست، عوضش ترامپ کرونا گرفته و رییس جمهورم از دفترش یه قدمم بیرون نمیاد و ماسک میزنه تا کرونا نگیره، از همه مهمتر زنده است. 2pic 👤 حمید رسایی https://eitaa.com/mesagh
⭕️ بی‌بی‌سی مرقد امام خمینی(ره) رو با قبر امیر کویت مقایسه کرده :| + اینم سبک زندگی هر دو نفر قبل از فوت بی‌بی‌سی جا داره بگم خاک تو سرت :) 2pic 👤 الـ نـــاز (شعبه۲) 😷 https://eitaa.com/mesagh
هدایت شده از mesaghمیثاق
✡ نمایشی به‌نام دادگاه نورنبرگ (١) 1⃣ نخستین دیدگاه متفاوتی که من در مورد دادگاه نظامی بین‌المللی نورنبرگ یافتم متعلق به شخصی بود که از نظر من دشمن اهالی جنوب آمریکا به شمار می‌رفت. او رئیس‌جمهور بود. 2⃣ کندی در کتاب «نمایی از دلاوری» که برندهٔ جایزه شد، از رشادت سیاسی سناتور نمایندهٔ ایالت اوهایو سخن می‌گوید، زیرا تافت بر اساس ساختار اخلاقی و منش خاص خود حاضر شد با محکوم کردن محاکمات نورنبرگ، تلاش طولانی‌مدت خود برای رسیدن به ریاست‌جمهوری را به خطر بیندازد. 3⃣ کندی در کتاب خود سخنان سناتور تافت در دانشکده کنیان در اوهایو را نقل می‌کند. کندی در صفحهٔ ٢٣٨ می‌نویسد: 👈 «او (تافت) خطاب به حضار که با دقّت و البته تا حدودی شگفتی گوش فرا داده بودند گفت: محاکمهٔ نیروهای مغلوب توسط نیروهای پیروز حتی در صورت اتخاذ اقدامات احتیاطیِ عدالت‌گرایانه، بی‌طرفانه نخواهد بود». https://eitaa.com/mesagh 4⃣ کندی می‌نویسد: 👈 «سناتورِ اوهایو تأکید کرد که نورنبرگ لکهٔ ننگی در تاریخ قانون‌مدارانهٔ آمریکا [!] و پس‌رفتی بزرگ از میراث انگلوساکسونِ ما [!] مبتنی بر برخورد عادلانه و مساوات‌گرایانه است؛ میراثی که به‌راستی این کشور را در سرتاسر جهان دارای احترام ساخته بود، اما حتّی به مردم خود نمی‌توانیم اصول آزادی و عدالت را یاد دهیم! ما با سرکوب عدالت و آزادی نمی‌توانیم حکومت در آلمان را به آن‌ها بیاموزیم.» ✍ نویسنده: دیوید دیوک https://eitaa.com/mesagh
✡ در این دو داستان ایرادات فراوانی وجود دارد كه یقیناً شما همراهان متوجه آن‌ها هستید، لذا تكرار نمی‌كنیم و فقط به ذكر چند سؤال اكتفا می‌كنیم: 1⃣ آیا می‌توان باور کرد که پیامبر خدا فرزندان خود را نشناسد تا جایی که با پوشیدن پوست بزغاله تصور کند یعقوب، عیسو است؟! 2⃣ آیا می‌توان باور کرد که یعقوبِ پیامبر، پدرش را فریب دهد و با پوشیدن پوست بز خودش را به‌جای برادرش عیسو معرفی کند؟! 3⃣ آیا می‌توان باور کرد که حضرت یعقوب وقتی پدرش پرسید: که هستی؟ بگوید عیسو هستم! مگر پیامبران معصوم نیستند؟ چطور می‌توان قبول کرد که حضرت یعقوب به پدرش دروغ بگوید؟! و چنین كسی به مقام نبوت هم برسد!! 4⃣ آیا دعا دربارهٔ کسی که به دروغ خود را جای شخص دیگر معرفی کند مستجاب است؟! آن هم دعایی كه مربوط به امر خطیری مانند پیامبری است! 5⃣ همچنین حضرت اسحاق چگونه پیامبری است که از پیامبرِ پس از خود خبر ندارد و با یک دعا یا آزمایش فرزندش بخواهد به او پیامبری را اعطا کند در حالی‌که نبوّت منصبی الهی است؟! 6⃣ اصلاً با صرف‌نظر از تمام این حرف‌ها، گیریم حضرت اسحاق قدرت شناخت فرزندانش را نداشت، ولی نقش خدا این وسط چيست؟! آیا خداوند (نعوذ بالله) فقط تماشاچیِ بی‌ارادهٔ این صحنه‌سازیِ متقلبانه است و چاره‌ای جز تسلیم در برابر آن ندارد؟!!! 7⃣ و..... https://eitaa.com/mesagh
🕎 ماجراهای یعقوب و عیسو در تورات (٢) ✡ ماجرای دوم: ربودن برکت با نیرنگ! 📚 حضرت در آخر عمر تصمیم می‌گیرد که را برکت دهد و او را بر برادرانش سَروَری بدهد؛ اما با تقلب و حیله برکت را از پدر می‌گیرد! بدین‌صورت كه: اسحاق به‌دلیل پیری و نابینایی و عدم تشخیصِ شکل ظاهریِ فرزند خود عیسو، توسط یعقوب فریب می‌خورد و یعقوب خود را به جای عیسو جا می‌زند و برکت را از پدر می‌گیرد! 📖 داستان را از متن تورات می‌خوانیم: 👇👇 https://eitaa.com/mesagh
🕎 ماجراهای یعقوب و عیسو در تورات (١) ✡ ماجرای اول: خریدن حق نخست‌زادگی! 📚 و با یکدیگر برادر بودند؛ اما عیسو نخست‌زادهٔ اسحاق بود (در فرهنگ یهودی نخست‌زاده امتیازات و جایگاه خاصی دارد). طبق نقل حضرت یعقوب چنان خِسَّت می‌ورزد که حاضر نیست به برادرِ در حال مرگش قدری آش بخوراند و از او در مقابلِ این آش حقِ را می‌خواهد!! 📖 داستان را از متن تورات می‌خوانیم: 👇👇👇 https://eitaa.com/mesagh
✡ گرفتن حق نخست‌زادگی توسط یعقوب! 📚 تورات / سِفر پیدایش / فصل ٢۵ 🔸١٩. و این تاریخچهٔ خانوادهٔ اسحاق پسر ابراهیم است. ابراهیم اسحاق را به وجود آورد. 🔸٢٠. اسحاق موقع گرفتن ریوقا دختر بِتوئِل اَرَمی ... ۴٠سال داشت. 🔸٢١. اسحاق به‌درگاه خداوند در حق زنش كه نازا بود استغاثه كرد، خداوند استغاثهٔ او را اجابت كرد. پس ریوقا زنش باردار شد. 🔸٢٢. بچه‌ها در شكمش به هم فشار می‌آوردند. (ریوقا) گفت: اگر (بارداری) چنین است چرا من خواستار این هستم. رفت از خداوند بپرسد. 🔸٢٣. خداوند به او گفت دو قوم در شكمت است و دو ملت از رَحِمَت جدا می‌شوند و ملتی از ملتی (دیگر) قوی‌تر می‌شود و بزرگ‌تر كوچک‌تر را خدمت خواهد نمود. 🔸٢۴. روزهای (بارداری) او كامل شد و هنگام زاییدنش فرا رسید و اینک در شكمش دوقلو بود. 🔸٢۵. اولی سرخ‌فام بیرون آمد. (بدن) او تماماً پشمالو چون عبای پشمین بود اسمش را عیسو نهادند. 🔸٢۶. و بعد از آن برادرش كه دستش را بر پاشنهٔ عیسو گرفته بود بیرون آمد اسمش را یعقوب نهاد. اسحاق هنگام تولد آنها ۶٠ساله بود. 🔸٢٧. این كودكان بزرگ شدند. عیسو مردی شكارچی ماهر، مرد صحرایی بود و یعقوب مردی ساده‌دل، چادرنشین و اهل مطالعه. 🔸٢٨. اسحاق عیسو را دوست می‌داشت چون‌كه (طعم) شكار (او) در دهانش بود و ریوقا یعقوب را دوست می‌داشت. 🔸٢٩. هنگامی‌كه یعقوب آش می‌پخت عیسو از صحرا آمد و خسته بود. 🔸٣٠. عیسو به یعقوب گفت: نظر به این‌كه من خسته هستم اكنون از این (آش) قرمز (آدُوم) به من بخوران... 🔸٣١. یعقوب گفت: فعلاً نخست‌زادی‌ات را به من بفروش. 🔸٣٢. عیسو (پیش خود) گفت: اینک من دارم می‌میرم، نخست‌زادی به چه كار من می‌آید. 🔸٣٣. یعقوب گفت:‌ فعلاً برایم قسم بخور. برایش قسم خورد و نخست‌زادی‌اش را به یعقوب فروخت. 🔸٣۴. یعقوب به عیسو نان و آش عدس داد. خورد و نوشید و برخاست و رفت. عیسو نخست‌زادی را خوار نمود. https://eitaa.com/mesagh
✡ ربودن برکت توسط یعقوب با توسل به نیرنگ! 📚 تورات / سِفر پیدایش / فصل ٢٧ 🔸١. نظر به این‌كه اسحاق پیر شده و دید چشمانش ضعیف گشته بود عیسو پسر بزرگش را صدا زده به او گفت: پسرم! (عیسو) به وی گفت: حاضرم. 🔸٢. گفت اینک پیر شده‌ام. روز درگذشتن خود را نمی‌دانم. 🔸٣. اكنون لطفاً وسایلت ...را بردار، به صحرا بیرون رفته برای من شكار كن. 🔸۴. غذاهای لذیذی همان‌طور كه دوست می‌دارم درست كن و برایم بیاور تا بخورم و قبل از این‌كه فوت كنم جانم تو را دعا نماید. 🔸۵. ریوقا موقعی كه اسحاق با عیسو صحبت می‌كرد می‌شنید. عیسو برای شكار كردن و آوردن شكار به صحرا رفت. 🔸۶. پس ریوقا به پسر خود یعقوب چنین گفت: اینک از پدرت ... این‌طور شنیدم... 🔸٨. اكنون پسرم! به آنچه كه به تو دستور می‌دهم، گوش بده. 🔸٩. حالا پیش گوسفندان برو و از آنجا دو بزغالهٔ خوب برایم بیاور تا از آنها غذاهای لذیذ برای پدرت ...درست كنم. 🔸١٠. ...تا بخورد، و قبل از فوتش تو را دعا كند. 🔸١١. یعقوب به ریوقا مادر خود گفت: عیسو مردی پُرمو است و من مردی بی‌مو هستم. 🔸١٢. شاید پدرم لمسم كند و به‌نظرش آید كه خواسته‌ام گولش بزنم و موجبات نفرین شدن خود را فراهم كنم... 🔸١٣. مادرش به او گفت: پسرم نفرینت برای من، فقط به حرف من گوش بده و برو (بزغاله‌ها را) بیاور. 🔸١۴. رفت برداشته برای مادرش آورد. مادرش غذاهای لذیذی ...درست كرد. 🔸١۵. ریوقا آن لباس‌های دلپسند پسر بزرگش عیسو را ... برداشته بر تن یعقوب پسر كوچكش پوشاند. 🔸١۶. و پوست‌های بزغاله را بر دستان و بخش بی‌موی گردن او پوشاند... 🔸١٨. (یعقوب) نزد پدر آمده گفت: پدرم! گفت: بله، كی هستی پسرم؟ 🔸١٩. (یعقوب) گفت: من عیسو نخست‌زاده‌ات هستم. آنچه به من گفتی انجام دادم لطفاً برخیز بنشین و از شكارم بخور تا جانت دعایم كند. 🔸٢٠. اسحاق گفت: پسرم! چه شد كه به این زودی پیدا كردی؟ گفت: چون كه خداوند خالقت در برابرم قرار داد. 🔸٢١. اسحاق گفت: پسرم! لطفاً جلو بیا لمست كنم آیا تو پسرم عیسو هستی؟ 🔸٢٢. یعقوب به اسحاق نزدیک شد. (اسحاق) او را لمس نموده گفت: صدا از آنِ یعقوب است و دست‌ها، دست‌های عیسو! 🔸٢٣. و نظر به این‌كه دستانش چون دستان عیسو پُرمو بود او را نشناخت. دعایش كرد. 🔸٢۴. گفت: عیسو پسرم تویی؟ گفت: منم. 🔸٢۵. گفت پیش من بیاور تا از شكار پسرم بخورم تا جانم دعایت كند. پیش او برد و (اسحاق) خورد. شراب برایش آورد نوشید. 🔸٢۶. اسحاق پدرش به او گفت: پسرم جلو بیا مرا ببوس. 🔸٢٧. جلو رفت و او را بوسید. (اسحاق) لباس‌های او را بوییده دعایش كرد... 🔸٢٨. و خداوند شبنم از آسمان و چربی‌های زمین و فراوانی غلّه و شیره به تو بدهد. 🔸٢٩. اقوام، تو را خدمت كنند و ملل در برابر تو سر تعظیم فرود آورند. آقای برادرانت باشی... نفرین‌كنندگانت ملعون و بركت‌كنندگانت متبارک (باشند). 🔸٣٠. ...به‌محض این‌که یعقوب از پیش پدر خارج شد عیسو از شکار برگشت. 🔸٣١. او هم غذاهای لذیذی درست كرده برای پدر آورد... گفت: پدر برخیز از شكار پسرت بخور تا جانت مرا دعا كند. 🔸٣٢. اسحاق به او گفت: تو كیستی؟ گفت: من عیسو پسر نخست‌زاده‌ات هستم. 🔸٣٣. اسحاق دچار اضطراب شدید شد. گفت: پس آن‌كه شكار كرده برایم آورد و قبل از آن‌كه تو بیایی ... وی را دعا نمودم، چه كسی بود؟... 🔸٣۴. موقعی كه عیسو سخنان پدر را شنید، فریاد بی‌نهایت بلند و تلخی برآورد و گفت: پدرم! مرا هم دعا كن. 🔸٣۵. گفت: برادرت با تدبیر آمد و دعایت را گرفت! 🔸٣۶. (عیسو) گفت: آیا برای این نامش را یعقوب گذاشت كه اینک دوبار مرا فریب داده است؟ نخست‌زادی‌ام را گرفت اكنون هم دعایم را به چنگ آورد. (عیسو) گفت: آیا برای من دعایی اختصاص ندادی؟ 🔸٣٧. اسحاق به عیسو گفت: اینک او را بر تو سَروَر تعیین نمودم و تمام برادرانش را غلامان او قرار دادم و غلّه و شیره برای او تأمین كردم. پس پسرم برای تو چه بكنم؟ 🔸٣٨. عیسو گفت: پدرم آیا همین یک دعا را داری؟ من هم هستم. پدرم! مرا دعا كن. عیسو صدایش را بلند كرده گریست. 🔸٣٩. اسحاق ...به او گفت اینک مسكن تو از زمین چربی‌دار باشد و از شبنم آسمان از بالا (بهره‌مند گردی). 🔸۴٠. و با شمشیرت زندگی كن و برادرانت را خدمت نما.. https://eitaa.com/mesagh
🔸 ادوارد فان رودن و گوردون سیمپسون https://eitaa.com/mesagh
✡ متن کامل مقالهٔ «دادگاه نورنبرگ» را در آدرس زیر مطالعه کنید: 👉 http://jscenter.ir/other-topics/holocaust/7797 https://eitaa.com/mesagh
✡ یعقوب با سوءاستفاده از پیری و نابینایی اسحاق، خود را به جای عیسو جا می‌زند و برکت را از پدر می‌گیرد! https://eitaa.com/mesagh