🔴مصطفی #تاجزاده ملعون استاد آدرس غلط گفته :
رضا، #کودک_کاری که چندسال پیش در برنامه ماه عسل گفته بود، «از صبح تا شب سرکار بودم، وقت نکردم به آرزویم فکر کنم»، دیروز در سن ۱۸ سالگی #خودکشی کرد. #شرم بر ما که نظامی تاسیس کردهایم که در آن نوجوانی فرصت آرزوکردن پیدا نمیکند و در عنفوان جوانی خود را میکشد.
🔴پاسخ برخی کاربران به این توییت
مشکل از نظام نیست؛
مشکل از مسئولینی است که با بی کفایتی هاشان این اوضاع را ساختهاند.
نمونه این مسئولین، مصطفی تاجزاده است؛
تا ۱۳۶۳؛ مدیریت کل مطبوعات
تا ۱۳۶۷؛ معاون وزیر فرهنگ
۱۳۷۶؛ معاون وزیر کشور
۱۳۷۷؛ سرپرست وزارت کشور
۱۳۸۲؛ معاون وزیر علوم
تا ۱۳۸۴؛ مشاور رئیس جمهور
✍"علیرضا گرائی"
شرم بر شما
که دولتی را سر کار آوردید ک وعده اشتغال و رفع بیکاری و اووونچنان رونق اقتصادی رو داد مسبب خودکشی این جوان شماهایید
✍"وحید چریکی"
از گفتگوی تمدن هایتان
تا برجام نافرجامتان ...
همیشه به دنبال شکست نظام بودید و آن هم با ایجاد آنچنان تورم و گرانی و فشار اقتصادی که ملت خود خواستار شکسته نظام شوند. باید شاد باشید که یکی از اهدافتان یعنی ناامیدی جوانان رسیدید... یادمان نرفت مشکل جوانان را فیلترینگ معرفی میکردید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار ABC نیوز: من در بغداد نیستم، در کابل نیستم، در جای خطرناکی خارج مرزها نیستم، اینجا پایتخت آمریکاست. جهان دارد ما را تماشا میکند
آقای روحانی! توبه گرگ مرگ است(یادداشت روز)
دیروز آقای رئیسجمهور در جلسه رؤسای کمیتههای ستاد ملی مقابله با کرونا فرمودند؛
«آیا نباید از کسی که در کوچه ظلم میکند و سنگ میزند، شیشه میشکند و در یک لحظه عاقل میشود و میگوید من از این بهبعد نمیخواهم شیشه بشکنم، استقبال کنیم؟ ما استقبال میکنیم هر وقت این شخص خُل که شیشه ما را میشکند آمد و گفت من از این به بعد فهمیدم شیشه شکستن هنر نیست من شیشه را دائم میشکنم و شما شیشه دیگری میاندازید. این کار من اثری ندارد، به شما خسارت میزنم و به زحمت میاندازم ولی من هم به هیچچیز نمیرسم حالا دست برداشتم و توبه کردم. هر وقت این کار شد ما استقبال میکنیم»!
آقای روحانی در اظهارات نه فقط تعجبآور، بلکه تأسفآور خود از کنار چند توضیح ضروری عبور کرده و پرسشهای فراوانی را بیپاسخ گذاشتهاند، بخوانید!
۱- آقای روحانی توضیح ندادهاند که تمثیل ایشان درباره توبه کسی که سنگ به شیشه مغازهها و خانهها میزد چه شباهتی با جنایات بیشمار و قتلعامها و ترورها و غارتگریهای آمریکا دارد؟!
۲- کسی که شیشهها را میشکند، حتی اگر توبه هم بکند، باید اولاً خسارتهایی را که به بار آورده، جبران کند و ثانیاً؛ به جرم قانونشکنی محاکمه و مجازات شود. از این روی و بر اساس تمامی قوانین حقوقی و کیفری مورد قبول در همه سیستمهای حقوقی جهان، آمریکا حتی اگر توبه هم بکند!! باید ضمن جبران خسارتهای بیحد و حصری که پدید آورده است، به جرم جنایات فراوان، قتلعام بیگناهان، توطئههای بیشمار و... محاکمه و به کیفر برسد. حالا باید از جناب روحانی پرسید، آیا بعد از محاکمه و مجازات مقامات سابق و کنونی آمریکا که همگی در ارتکاب جنایات ضدبشری مشترک هستند، کسی باقی میماند که جنابعالی در انتظار استقبال از آنها هستید؟!
۳- آقای روحانی ادعا میکنند که حقوقدان هستند ولی کاش توضیح میدادند که آنچه در تمثیل یاد شده آورده و نتیجهای که از آن گرفتهاند در کدام نظام حقوقی دنیا قابل قبول و پذیرفته شده است؟! و در کدام سیستم قضائی - چه اسلامی و چه غیراسلامی- کمترین نشانهای از آن میتوان یافت؟! و اگر نظر حضرتعالی با هیچیک از مبانی حقوقی همخوانی و انطباق ندارد -که ندارد- چگونه میتوان جناب شما را حقوقدان دانست؟!
۴- تمثیل دیروز آقای روحانی در جلسه یاد شده و نتیجهای که از مقایسه آن با جنایات آمریکا گرفتهاند (قیاس معالفارق) با عرض پوزش بهاندازهای ابتدایی و دمدستی است که حتی کسانی که از
علم حقوق چیزی سر در نمیآورند نیز به آسانی از بیپایه و اساس بودن آن باخبرند! از این روی نمیتوان باور کرد که ایشان به عنوان یک شخصیت حقوقآموخته، از بیاساس بودن قیاس خود بیخبر بوده باشند! بنابراین، سؤال این است که چه اصرار عجیبی دارند آمریکا را از جنایات بیشماری که مرتکب شده و میشود تبرئه کنند؟!
۵- اظهارات دیروز آقای روحانی و تلاش ایشان برای تبرئه آمریکا از جنایات فراوانی که مرتکب شده و میشود، اگرچه در همه حال ناپسند و بیرون از دایره حق و حقیقتجویی است ولی سخن ایشان مخصوصاً بعد از شهادت سردار سلیمانی و شهید ابومهدی و خیزش دهها میلیونی مردم علیه آمریکا، بسیار تاسفآور و سخیفتر است و نمک پاشیدن بر جراحت قلبهای داغدار صدها میلیون آزاده مسلمان و غیرمسلمان در سراسر دنیاست که هنوز هم بعد از گذشت یک سال از شهادت آن عزیزان، در غم از دست دادن آنها چشمانشان اشکبار و دلهایشان داغدار است و باید از جناب روحانی پرسید مگر ترامپ با صراحت اعلام نکرد که دستور ترور شهید سلیمانی را شخصاً صادر کرده است؟! و مگر بایدن که جنابعالی حضور او در ریاست جمهوری آمریکا را به فال نیک! گرفتهاید بعد از شهادت سردار دلها، رسماً اعلام نکرد که ترور ژنرال سلیمانی اجرای عدالت بود؟! و مگر با همان دهان کثیف خود نگفت که هیچکس در آمریکا از کشته شدن او متأثر نیست؟! ...
۶- جناب آقای روحانی، اظهارات دیروز جنابعالی با خواسته صدها میلیون انسان آزاده و حقطلب ایرانی و غیرایرانی نه فقط همخوانی ندارد که در نقطه مقابل آن است. سخن برخاسته از ژرفای دل مردم چه در ایران اسلامی و چه در سایر ملتها، دقیقاً همان است که دیروز سردار قاآنی فرمانده شجاع و پاکباخته نیروی قدس، با حضور بر مزار شهید سلیمانی بر زبان آورده و گفت:
«به حول و قوه الهی شاگردان مکتب شهید سلیمانی اول استخوان آمریکایی را خُرد و بعد، از منطقه آنها را خارج میکنند. به دشمن میگوییم «شکست شما و انتقام از آمریکا شروع شده است»، شما درون خانههای خودتان هم دیگر آرامش ندارید و بعید نیست درون خانه از شما انتقام بگیریم».
آقای روحانی! فراموش نفرمائید که توبه گرگ مرگ است.
۷- و بالاخره، درباره اظهارات دیروز آقای روحانی گفتنیهای فراوان دیگری نیز هست که میگذاریم و میگذریم ولی از آن میان، نکتهای را نمیتوان نادیده گرفت و آن، اینکه چرا افراد
حاضر در جلسه مورد اشاره، در مقابل سخنان ایشان ساکت بودهاند؟! و دستکم اینکه چرا درباره حفظ حرمت خون به ناحق ریخته شهدای بزرگوارمان به آقای رئیسجمهور تذکر ندادهاند؟!
حسین شریعتمداری
*یكی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطرهای جالب نقل می كنند كه:*
افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانهشان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تکتک این محلههای خود شما را من حداقل میدانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.
حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاریام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. بههمینخاطر میدانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحالترین لذتی که آدم میخواهد ببرد را دارد.
بعضیهایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید میروی فقط یک فرزند داشتند كه آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچهشان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آنها با افتخار میگویند، ولی ما که مینشینیم نگاه میکنیم، آن خستگی را احساس میکنیم.
بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازیآباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان اینقدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت میکرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.
این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدمهایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و...
صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهایشان زدیم که آنها از ما بیخبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند.
کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محلهها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانوادهها را زدیم و با آنها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمانها ما میرویم سلام میکنیم و میگوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی میگوییم و کارتی نشان میدهیم. بین ارمنیها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم
از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست میخواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.
برای نماز مغربوعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ میکنند، میرویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای اینکه ما توی منطقه هستیم با بیسیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش میشود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بیسیم گفتم به گوشم.
موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کمتر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمیفهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید میکردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و اینها بروند تو.
کارگردان رفت پشتبام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بیسیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصلهای که بود به این خانم چون احیا بشود، اینجوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف میشوند منزل شما.
گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟
من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیدهاید ـ، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.
دخترها گفتند: چه شد؟
گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری میآیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید.
تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد
اینها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بیسیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم.
نگهبانی هم که باید كنار در میایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتیمان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.
گفتم: بفرمایید.
گفت شما؟
نه اینکه ما را نمیشناخت
..، گفتند، تو چه کارهای یعنی؟ گفتیم: صاحبخا
نه غش کرده.
گفت: کس دیگری نیست؟
یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم میتوانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم
آقا شما بفرمایید داخل.
گفت: من بدون اذن صاحبخانه به داخل نمیآیم.
معنی و مفهوم حفاظت، خودش را اینجا از دست نمیدهد. مهمتر از حفاظت این است.
بدون اذن وارد خانه کسی نمیشود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظتترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.
من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل.
لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.
به آقا گفتیم: که رفتهاند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.
گفتند: نه میایستم تا بیایند.
چند دقیقهای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچههایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند.
یكی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوشآمد گفت. بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت میرسیم.
رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت اینها پدر ندارند؟
گفتم: نمیدانم. چون صبح نپرسیده بودم.
گفت بزرگتر ندارند؟ برادر ندارند؟
رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟
گفتند، مرده.
گفتیم، برادر؟
گفتند، یکی داشتیم شهید شده.
گفتیم، بزرگتری، کسی؟
گفتند، عموی ما در خانة بغلی مینشیند.
فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباسها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافهات تابلو است.
در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.
این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟
خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی میکنند؟
بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده اینجا، اینها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.
او را داخل كه بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. اینها به خودی خود زبانشان با ما فرق میکند.
سلام علیک هم که میخواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوالپرسی کرد و درنهایت یک همدمی را برای آقا مهیا کردیم.
حضرت آقا چایی و شیرینیشان را خورد
رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم.
آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمدهایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچهها را آوردند.
دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟
گفتند: دانشجو هستند.
آقا خیلی تحسینشان کرد و با اینها كلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟
اینها همهاش درس است. من خودم نمیدانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا میخورد یا نمیخورد؟ نمیدانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا
اینها میگویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟
آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان میپرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟
خُب اگر چیزی بیاورند ما میخوریم.
بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آبمیوه بیاورید، من هم چایی، هم آبمیوة شما را میخورم.
اینها رفتند چایی، آبمیوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمانها اینطوری است. یک نفر چند تا میوه پوست میکند میدهد دست آقا، آقا هم دعا میکند. همانجا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم میکنیم، همه یک قسمتی از این میوه میخورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنیها هم همین کار را باید میکردیم؟ واقعاً نمیدانستیم.
چایی آوردند، آقا خورد، آبمیوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد.
آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنیها نشستند و با اینها صحبت کردند. مثل بقیة
جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان
...را من نمیبینم. عکس شهید عزیزمان را بیاو
غربزدهها از خود غربیها مزخرفتر هستن
حتی احمق درجه یکی مثل ترامپ هم وقتی پای منافع ملی وسطه، طرفدارانش رو به حفظ آرامش و دوری از خشونت دعوت میکنه و میگه "یادتون باشه ما حزب قانون و نظم هستیم، به قانون احترام بذارید!"
اما میرحسین موسوی وقتی طرفدارانش شهر رو به هم ریختن و مردم عادی رو مورد ضرب و شتم قرار دادن و زنده آتش زدن، به میان معترضین اومد و اونها رو مردم خداجو نامید...
رید ببینم.
توی خانة مسلمانها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست.
میپریم و میآوریم. اینها رفتند آلبوم عکسشان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همینجوری نگاه میکردند، شروع کردند به صحبت کردن، همینجوری صفحهها را ورق میزدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟
یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.
ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوکیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش f14، بمبافکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد میزنند. شهید، هواپیما را تا آنجا که ممکن است، اوج میدهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا میآید و بقیهاش را بهسمت ایران سرازیر میشود. چهار تا موتور هواپیما منهدم میشود.
هواپیما لاشهاش توی خاک ایران میافتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمیکرده، نتوانسته ایجکت کند و نشد كه چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید.
ارمنیای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی بهدست عراقیها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است.
دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند.
مادر شهید گفت: امروز فهمیدم كه علی(علیه السلام) كیست
مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من میتوانم جملهای به شما عرض
کنم؟
آقا گفت: بفرمایید، من آمدم اینجا که حرف شما را بشنوم.
گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضههایتان شرکت میکنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمیآییم. روز شهادت امام حسین(علیه السلام)، روز عاشورا و تاسوعا به دستههای سینهزنی امام حسین(علیه السلام) شربت میدهیم. میآییم توی دستههایتان مینشینیم، ظرف یکبارمصرف میگیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آنها آب نمیخوریم. توی مجالس شما شرکت میکنیم و بعضی از حرفها را میشنویم. من تا الآن نمیفهمیدم بعضی چیزها را.
میگفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیمالشأن اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است ـ را بین درودیوار گذاشتهاند، سینهاش را سوراخ کردهاند. میخ، مسمار به سینهاش خورده. نمیفهمیدم یعنی چی. میگفتند مسلمانها یک رهبری داشتند به نام علی(علیه السلام). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمیفهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما میگذاشت روی کولش میرفت خانه یتیمهایش. این را هم نمیفهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(علیه السلام) کیست.
امروز با ورود شما به منزلمان، با این همه گرفتاریای كه دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین هستید. من فهمیدم علی(علیه السلام) که خانة یتیمهایش میرفت چهقدر بزرگ است.
از ورود آقای خامنهای به منزلشان، به علی(علیه السلام) و 25 سال حکومت غصب شدهاش و زهرا(سلام الله علیها) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(علیه السلام) شفایش نمیدهد؟
بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ كردند
ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه، به اندازة چند کتاب از اینها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوهشان را خورد. بعضی از دوستهای ما نخوردند. کاتولیکتر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزباللهیتر از آقا هستم دیگر.
با آنها خداحافظی كردیم و بهسمت دفتر بهراه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچهها را بگویید بیایند.
آمدند. گفتند: این چه کاری بود كه شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانهشان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به اینها محسوب میشود. نمیخواستید داخل نمیآمدید.
🌐 منبع ایرنا، بسیج نیوز ،...
حکم اعدام برای دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا صادر شد
🔥🔥🔥🔥🔥
حقوقدان برجسته عراقی در واکنش به صدور حکم جلب «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا از سوی دادگاه عراق به خاطر ترور شهیدان «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده پیشین نیروی قدس و «حاج ابومهدی المهندس» معاون پیشین سازمان «الحشد الشعبی» گفت:
مجازات ترامپ براساس قانون عراق، اعدام است.
به گزارش برنا، شورای عالی دستگاه قضایی عراق دیروز (پنجشنبه) در بیانیهای اعلام کرد که قاضی ویژه دادگاه تحقیق «الرصافه» مسئول رسیدگی به جنایت ترور فرماندهان شهید سردار سپهبد «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده پیشین سپاه قدس و «ابومهدی المهندس» معاون سازمان «الحشد الشعبی» عراق و یارانشان در نزدیکی فرودگاه بغداد، پس از بررسی سخنان خانواده المهندس و پایان تحقیقات اولیه، حکم جلب ترامپ را که تا دو هفته دیگر دوران ریاست جمهوری او به پایان میرسد، صادر کرد.
این شورا تأکید کرد که طبق احکام ماده ۴۰۶ قانون کیفری عراق، تحقیقات درباره دیگر عاملان جنایت ترور فرماندهان شهید سلیمانی، المهندس و همرزمانش ادامه خواهد داشت.
«علی التمیمی» کارشناس حقوقی عراقی در این باره گفت: قوه قضائیه عراق بر اساس یک شکایت رسمی دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را به قتل عمد طبق ماده ۴۰۶ قانون مجازات عراق متهم کرد.
وی پنجشنبه شب در گفت وگو با شبکه تلویزیونی «دجله» عراق افزود:
"عراق توافق نامه استرداد متهم را با ایالات متحده امضا کرده است که به عراق اجازه می دهد تا پس از پایان دوره ریاست جمهوری و لغو مصونیت ترامپ، او را به اتهام قتل ابومهدی المهندس معاون سازمان الحشد الشعبی تحویل بگیرد".
یک خاطره شیرین ازسردار چهارباغی فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه.
تست توانایی ایرانیها توسط فرمانده توپخانه روسیه!!!
یک بار حاج قاسم به من گفت فرمانده توپخانه روسیه گفته میخواهد فرمانده توپخانه ایرانیها را ببیند؛ به من گفت به فرودگاه حلب برو و با او جلسهای داشته باش، فرمانده توپخانه روسیه آنجاست. فرمانده توپخانه روسها «ژنرال الکساندر» بود. من به حلب رفتم و دیدم منتظر من است.
به من گفت شما گلولههای «کراس ناپل» را میشناسید؟ گفتم بله میشناسیم. گفت از کجا میشناسید؟
گفتم ما در ایران میسازیم. وقتی گفتم میسازیم، جا خورد و با تعجب گفت میسازید؟ گفتم بله. چطور مگه؟
گفت میتوانید با این گلولهها کار کنید؟
گفتم بله، میتوانیم.
گفت ما چند گلوله برای تست به شما میدهیم.
آن موقع حلب در دست دشمن بود. خود ژنرال الکساندر هم فرد شجاعی بود. با من به دیدگاه آمد؛ دستش را دراز کرد و یک تانکر آب را روی یک ساختمان به عنوان هدف نشان داد و گفت آنجا را بزنید.
بچههای ما تنظیمات را انجام دادند و گلوله اول را درست به وسط تانکر آب زدند. سپس یک هدف دیگر را نشان داد و گفت آنجا را هم بزن و بعد هدف سوم. اصلا باورش نمیشد ایرانیها بتوانند این طور گلولههای کراس ناپل را با این دقت به هدف بزنند.
به مترجمی که همراهش بود گفت که یک کاغذ بیاورند. روی کاغذ خطاب به مقرشان در «طرطوس» نوشت ۳۰۰ گلوله کراس ناپل به نماینده ایرانیها بدهید. گفتم بگو دیزیگنایتور (پرتاب کننده لیزر) هم میخواهیم.
برای اینکه مخاطبین ما هم متوجه شوند، گلولههای کراس ناپل در واقع گلولههای هوشمندی هستند که با لیزر هدفگذاری میشوند و برای همین دقت بالایی دارند.
بله. گلولههای هوشمند که آن موقع هر کدامش حدود ۲۰۰ میلیون تومان قیمت داشت. به بچهها گفتم همان شبانه به طرطوس بروند و اینها را تحویل بگیرند. البته او ۳ تا دیزیگنایتور نوشته بود ولی چون نداشتند، فقط یکی دادند و گفت دوتای دیگر را بعدا میدهیم که ندادند. این گلولههای کراس ناپل خیلی به ما کمک کرد.
یک بار حاج قاسم گفت خبر دادند مسلحین در جنوب حلب جلسهای دارند. میتوانی جلسه آنها را بزنی؟ گفتم بله، بگو کجاست. رفتیم و محل را دیدیم. فاصله دیدگاه تا آنجا را تنظیم کردم و دیدم ۳-۴ کیلومتر است. فاصله توپ تا هدف هم حدود ۱۳-۱۴ کیلومتر بود.
حاج قاسم خودش هم حاضر بود. یک دوربین گذاشتیم تا فیلمبرداری کند. تروریستها یکی یکی میآمدند و ماشین هایشان را بین درختها، آن طرفتر از ساختمان محل جلسه پارک میکردند و وارد ساختمان میشدند. مدتی که گذشت و مطمئن شدیم جلسه آنها شروع شده، یک گلوله درخواست کردیم. این گلوله صاف از پنجره ساختمان وارد جلسه آنها شد و همه ساختمان را منهدم کرد.
من هیچ وقت حاج قاسم را به این خوشحالی ندیده بودم. میپرید هوا و احسنت احسنت میگفت. خیلی خوشحال بود. برای من صحنه بسیار جالبی بود.