هدایت شده از mesaghمیثاق
🔰 از دستور العمل رئیس جمهور در مقابله با کشف حجاب ها، به یک دستور العمل جدید در مورد بانک ها رسیدیم !
🔹اخیراً رئیس جمهور در مراسم ملی بزرگداشت شهدای مدافع حرم در پاسخ به گلایهمندی خانواده معظم شهدا از برخی ناهنجاریهای اجتماعی، تصریح کرد:
این بساط کشف حجاب نیز حتماً جمع خواهد شد و جای نگرانی در این زمینه وجود ندارد، چرا که بخشی از عاملین این رفتارها غافلند و باید بیدارشان کرد و با عده معدودی نیز که به صورت سازمانیافته و با اهداف خاصی ناهنجاری ایجاد میکنند، برخورد خواهد شد. https://www.president.ir/fa/145965
✍پ.ن:
🔻با توجه به اینکه اکثریت قریب به اتفاق کشف حجاب کنندگان اساساً از موارد سازمان یافته نیستند، بنابراین با فرمول بیدارکردن این افراد و برخورد قانونی نکردن با آنها، عملاً بساط کشف حجاب جمع نخواهد شد.
🔻اما از این سخنان رئیس جمهور، می توان یک دستورالعمل جدید در مورد #بانک ها استخراج کرد؛ مثلاً بگوییم :
از این به بعد فقط با کسانی که به صورت سازمان یافته قسط پرداخت نمی کنند و یا به صورت سازمان یافته اقساطشان را به تعویق می اندازند، برخورد شود! اما اکثریت کسانی که اقساط خود را به موقع پرداخت نمی کنند را باید بیدارشان کرد!
یعنی نباید برای آنها سوء سابقه در بانک ثبت شود، نباید از آنها جریمه تأخیر دریافت کرد، نباید در دریافت وام آنها اخلال ایجاد کرد و مانع ضمانت و وام گرفتن آنها شد و ... !
👈 پرسش این است که چرا رئیس جمهور و دولت از همان مدلِ بیدارکردن افراد، در مورد بانک ها استفاده نمی کنند؟!
⏪ بحث ضرر دولت و بانک ها که می شود، جان مردم را به لب می رسانند و در جایی که باید رأفت داشته باشیم، رأفت نشان نمی دهیم، اما تا سخن از اجرای حکم خدا می شود، فرمول های عجیب ارائه می دهیم؟!!!
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔴معاون دادستان تهران: بنگاه املاکی که چند روز پیش با انتشار فیلمی مدعیشده که خانۀ خریداریشدۀ یک زن و شوهر را بهنام سگشان زده پلمب و بنگاهدار بازداشت شد
♦️مجوز این فرد هم لغو خواهد شد.
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔴 فرق آشکار بین تفکر اسلامی و انقلابی با تفکر سکولار و بی دین
❌ محمدخاتمی:ادامه وضع موجودبه سمت فروپاشی اجتماعی میرود!
❌ محسن رفسنجانی:به فروپاشی اجتماعی رسیده ایم و دربن بست سیاسی هستیم!
✅ سیدحسن نصرالله: کسانی که روی فروپاشی ایران حساب باز کرده اند در توهم هستند.
✅ رهبر معظم انقلاب: نزدیک قله ایم؛ خستگی ممنوع، امروز روز خسته شدن نیست، امروز روز شوق و حرکت است.
#ایمان
#امید
هدایت شده از mesaghمیثاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسایه و هم وطن عجمیان را وحشیانه⁉️
🌹خواهر شهید عجمیان:روح الله وقتی میگفت میخوام برم سوریه میگفتیم اگر رفتیم اسیر داعش شدی چی ؟
🥀ای کاش رفته بود اسیر داعشیها شده بود ولی با این وضع به دست هموطنانش شهید نمیشد
بعضی وقتا به زمین میگم تو چرا نامردی کردی چرا با برادر من اینکارو کردی ...
هدایت شده از mesaghمیثاق
13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨آقای قالیباف مگر مجلس ارث پدر شماست!؟
⚠️حق ندارید حکم خدا رو تغییر بدید
🇮🇷شنبه۲۸مرداد روز۵۸نهضت تحصن خانوادگی
#معیشت_حجاب_فضایمجازی
جلوی مجلس شورای اسلامی
هدایت شده از mesaghمیثاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هشدار نمازگزاران مصلای تهران به سران قوا و دیگر مسئولان
مسئول که از حکم حجاب برگردد
گندم ری نصیب او نگردد
هدایت شده از mesaghمیثاق
🌓 باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد.
👈 به بهانه سالروز ورود آزادگان عزیز به کشورمان
✳️ خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء،سرلشگر خلبان حسین لشگری،اولین اسیر و آخرین آزاده.
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت:
برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
🔸سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود؛ زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود...
🔸اومیگفت: از ۱۸ سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود؛ عیدسال۷۴ بود.
سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش بمن افتاد. دلش سوخت و آن را بمن داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
🔰 پیشنهاد می کنم خاطره اسارت و بازگشت او از زبان همسرش منیژه لشگری تحت عنوان "ماجرای دیدار حسین و منیژه پس از ۱۸ سال" را حتما در پستهای بعدی بخوانید
👇
✍ پی نوشت: ما واقعا چقدر در معرفی قهرمانان واقعی مان مثل خلبان لشکری به نسل جوان کوتاهی کردیم؟! آیا اگر ایشان کهنه سرباز آمریکایی بود؛ امروز هالیوود از زندگی او فیلم هایی مختلفی نساخته بود؟
هدایت شده از mesaghمیثاق
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روایتی شنیدنی از تلاش حاج قاسم برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی در مرزهای ایران
♦️اوحدی رییس اسبق سازمان حج و زیارت:مشکل را به حاج قاسم گفتم، ویزای ۴۱ دلاری ظرف ۱۲ ساعت هزار تومان شد
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔰ماجرای دیدار حسین و منیژه پس از ۱۸ سال
❇️۲۰ اسفندماه زادروز حسین لشگری از خلبانهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که چند روز قبل از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق اسیر شد و پس از ۱۸ سال اسارت در عراق به ایران بازگشت. او اولین ایرانی اسیرشده و آخرین اسیر آزادشده جنگ ایران و عراق است که در مجموع طولانیترین مدت اسارت را در بین تمام اسیران این جنگ تحمل کرده است.
لشگری با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق به اسارت درآمد.
دولت عراق مدعی بود هواپیمای وی ۱۹ شهریور ۵۹ و قبل از حمله عراق به خاک ایران ساقط شده است؛ برای همین او را به عنوان سند برجسته ای که نشانگر آغاز جنگ توسط ایران بود حتی پس از قطعنامه نگه داشتند.
از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، لشگری را از سایر دوستانش جدا کردند و قسمت دوم دوران اسارتش ۱۰ سال طول کشید.
در طی سالهای اسارت، همسرش منیژه لشگری به همراه تنها پسرش (علی) که در زمان رفتن پدرش چندماهه بود، چشمانتظار او بودند. منیژه لشگری در کتاب خاطراتش درباره آن روزهای سخت مینویسد: «بعد از قبول قطعنامه در سال ۱۳۶۷، زمزمه آمدن اسیران همه جا پیچید. خانواده روادگر همسایه طبقه اول ما بودند. آقای روادگر اسیر بود. او از طرف صلیب سرخ ثبت نام شده بود و به همسر و بچههایش نامه مینوشت.
تابستان سال ۱۳۶۹ تابستان گرمی بود. از نیروی هوایی آمدند و ساختمان، ورودی ها، درها و پنجره ها را رنگ زدند. در و دیوار ساختمان پر شده بود از پلاکاردهای خوشآمدگویی. آقای روادگر آمد اما حسین نه! رفتم منزلشان تا از او بپرسم آیا حسین را دیده است؟ اما احساس کردم با من راحت نیست و موقع صحبتکردن سرش را پایین میاندازد. گفت: نه خانم لشگری! آقای لشگری جزء اسیران مخفی بود. ما از اونها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.»
منیژه اما همچنان چشم انتظار است: «خلبانها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند و من همچنان منتظر. هر روز جلوی یک ساختمان گوسفند میکشتند و هلهله و چراغانی و یک اسیر میآمد، اما حسین نیامد! به نیروی هوایی رفتم. گفتند «آقای لشگری جزء اسرای خلبان مخفی است. او را به خاطر تاریخ جنگ نگه داشتهاند. اعلام نمیکنند زنده است. اما اطلاع داریم حسین لشگری زنده است». نیروی هوایی صریح گفت که فعلا منتظر حسین نباشم.
چندماه بعد از آزادی کامل اسرا، حدود پنجاه شصت اسیر مخفی هم آمدند اما حسین نیامد. طاقتم طاق شد. راه افتادم به منزل آزادههای خلبان. بیشترشان میگفتند وقتی قطعنامه قبول شد، حسین مدتی کنار ما بود و بعد منتقل شد. نمیدانیم او را کجا بردند.»
منیژه اما همچنان دلش پرامید است: «پسرم از این همه رفتوآمدم به منزل آزادهها و شنیدن جوابهای مشابه خسته شده بود. یک روز گفت «مامان، بسه دیگه! خودت میفهمی رفتارهات کاملاً عصبی و غیرارادی شده؟»
علی راست میگفت؛ طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزء نیروی هوایی بوده یا نه؛ حتی منزل آزادههایی که جزء نیروی دریایی و زمینی ارتش هم بودند رفتم و سراغ حسین را گرفتم. میخواستم بدانم آخرین نفری که او را دیده کجا و کِی بوده و حسین چه شرایطی داشته؟ وقتی یک نفر یک کلمه میگفت که «او را دیدهام»، امیدوار و خوشحال میشدم. وقتی دیگری هیچ نشانی از حسین نداشت، ناامید مطلق میشدم. غذا نمیخوردم. شبها یک ساعت هم خوابم نمیبرد. منتظر بودم صبح بشود. همه یک جواب می دادند: حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشتهاند.»
منیژه لشگری روزهایش را دراضطراب و بیخبری طی میکند تا اینکه خردادماه سال ۱۳۷۴ با او تماسی از نیروی هوایی میگیرند و میگویند که حسین لشگری اجازه نامه نوشتن پیدا کرده است. اولین نامه به دست منیژه میرسد که در آن نوشته شده بود: «من زندهام ... نمیدانم شما کجا هستید ... از هیچ چیز خبری ندارم ... نمیدانم به چه آدرسی باید نامه بنویسم؛ به خاطر همین نامه را به آدرس نیروی هوایی مینویسم ... منیژه جان، هر جا هستی از وضع خودت و بچه برایم بنویس ... تا امروز امکانش نبود این را به تو بگویم. الان که این امکان را دارم برایت مینویسم. وضع من اصلاً معلوم نیست و تو مختاری ازدواج کنی.»
منیژه و حسین، سه سال برای هم فقط نامه مینویسند. صبح فرودین ۱۳۷۷ تلفن خانه منیژه زنگ میخورد: «مژده بده خانم لشگری! حسین آزاد شد.»
در عرض چند ساعت، خانه منیژه پر از جمعیت اقوام، خبرنگارها و عکاسها میشود تا آنان اولین تماس تلفنی خود را برقرار کنند.
فردای آن روز همه به فرودگاه میروند و لحظه دیدار بالاخره میرسد: «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا دور