#کلام_اهلبیت
دانش اندک با عمل،
بهتر از دانش فراوانِ بىعمل است.
˼ شایدامامحسین
منواینطوریبیشتردوستداره
اینجوریبیشترمیخوادم ...
دور ، دلتنگ ، دل شکسته ، جامونده💔:)
حالدلباعشقدلبرخوشبود
جانماپیوستهباجانانخوشاست'!♥️
#حبیبۍحسین
شور، تویی ذکر آغاز.mp3
4.53M
تویـی بابایِ آقـایِ بـی سـرِ مـن
بابا حیـــــدرِ مـن ...🌱
#محمدرضاجدیدوند
#مداحی
شهیدمحمدبلباسی🕊❤️
📿نمازاولوقت
فرزندانگلم!نمازکهستونخیمهدیناستراسبکنشمارید
فاطـمهجـونم!دختـرباباسـلام
اگر دوست داری باز هم همدیگه رو ببینیم باید ظاهرت مثل باطنت اسلامی و قرآنی باشد، مانند مادرت محجبه و عفیف باش، در مقابل سختیها صبور باش.
حسنجون!مهدیجون!سلام
حالا بعد از بابا مرد خونه شما هستید، مواظب مادر و خواهرتون باشید که احساس تنهایی نکنند، خویشتندار باشید و احساس غریبی نکنید.
فرزندانگلم! نماز که ستون خیمه دین است را سبک نشمارید، احترام به مادر از واجبات شماست، در محضر روحانی حقیقی زانو بزنید و درس دین بیاموزید.
آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید، کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید، ادامهدهنده راه شهدا باشید، نگذارید این عَلَم به زمین بیافتد، خوشخلق و مودب باشید، به همدیگر محبت کنید، صله رحم را بهجا آورید و قطع رحم نکنید.
#عاقبتتانشهدایی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#سلامودرودبرشهداوامامشهیدان
#اللهمارزقناالشهادةفيسبيلك
#روزتونشهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 بفرستید برای خانم هایی که میگن خیلی دوست دارم چادری بشم اما میترسم مسخرم کنن.
🎙استاد شجاعی
#حجاب
33.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتنه ی آبرو
دکتر تقوی
🔺#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ☝️
نشر طوفانی🌪
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شنونده که نه دنبالکننده باید عاقل باشد!
🔹بانو! گاهی برخی حجاب_استایل_ها انقدر چهره و پوشششان تداعیکننده #فلسفه_حجاب نیست که تو متوجه میشی و تذکر میدی اما شعار همه #حجاب استایل ها در این مواقع این است که «دين من برای خودم است» این نوع پوشش،انتخاب و سلیقه ی من بوده و هرکس انتخاب خود را دارد.
💠 ولا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ بقره/۲۰۸
«خُطوات» جمع «خُطوة» به معناى گام است.
قرآن در مورد نحوه ى منحرف كردن شيطان، عبارتِ «#خطوات_الشيطان» را به كار برده است
👈 یعنی شیطان گام به گام منحرفت میکنه
🔹شیطان مرحله به مرحله و به تدریج ماها رو به سمت گناه می بره و برای هر کسی یک برنامه ای دارد.
👈یعنی اول شیطان انسان را تشویق به مقدمات گناه میکند،کاری که شاید خودش گناه نباشد ولی وقتی به گناه نزدیک شدی ↩️ به خود گناه تشویقت میکنه.
🔻گام 1⃣:جایگزین شدن عبا به جای چادر به بهانه ی راحتی در سفر و فرزنداری و ...
🔻گام 2⃣:تهیه عباهای چین واچین و خوش رنگ و لعاب و با روسری های جذاب برای مهمانی های فامیلی به بهانه ی راحتی در پذیرایی
🔻گام 3⃣:اضافه شدن آرايش ملایم صورت و کنار گذاشتن چادر و استفاده از عبا در کوچه و خیابان
🔻گام 4⃣:تغییر عبا به تونیک کوتاه با شلوار گشاد همرنگ با آرایش بیشتر
🔻گام 5⃣:آرایش غلیظ و پوشیدن تونیک با ساپورت و.
🔹و یهو به خودت میای میبینی خط قرمزهات به کلی تغییر کرده
اين افراد،خواه ناخواه تبديل به الگو می شوند، حتی اگر بارها به مخاطبان خود بگويند من الگوی شما نيستم.
✍شقایق شیخی
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی
#هرچی_توبخوای
🌷 قسمت ۳۸
-اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟
-نه. ازدواج یه رابطه دوطرفه ست.پیشرفت زن باعث پیشرفت مرد میشه و همینطور پیشرفت مرد باعث پیشرفت زن.من همیشه دلم میخواست با کسی ازدواج کنم که همچین هدفی از ازدواج داشته باشه.چون به نظرم کسی که خدا براش مهمه دیگه بداخلاقی و خیانت و کارهای ناشایست دیگه هم انجام نمیده.
من خصوصیات اخلاقی امین رو تا حد زیادی میشناختم...بخاطر همین سؤالهای معمول رو لازم نبود بپرسم...وقتی سؤالهامو پرسیدم و امین خیلی خوب جواب داد،
گفتم:
_یه مسأله ای که خیلی برای من مهمه داشتن روزی حلال هست.نه اینکه در همین حد که مطمئن باشم حرام نیست، برام کافی باشه،نه..باید مطمئنا حلال باشه. میدونید که این دو تا با هم فرق داره.گاهی آدم نمیدونه حرامه یا نه.من میخوام مطمئن باشم حلاله.البته انتظار هم ندارم دونه گندم رو از ابتدا بررسی کنید.
-جالب بود برام.
-حتی اگه درآمد کم باشه مهم نیست ولی همون کم باید یقینا حلال باشه..قبول میکنید؟
-خیلی خوبه. ان شاءالله که بتونم ولی اگه جایی کوتاهی شد،دلیل بر بی توجهی نذارید. تذکر بدید حتما سعی میکنم اصلاح بشه.
-من سؤال دیگه ای ندارم.اگه شما مطلبی دارید،بفرمایید.
باتعجب گفت:
_واقعا سؤال دیگه ای ندارید؟!!
-نه.
-در مورد سوریه رفتن من چیزی نمیخواین بگین؟!!!
-واقعا سؤالی نداشتم ولی الان یه سؤالی برام پیش اومد..شما نگران نیستین که دلبستگی های بعد ازدواج مانع سوریه رفتن تون بشه؟
چیزی نگفت....
سکوتش طول کشید.یعنی به این موضوع فکر نکرده بود.سرش پایین بود.
-آقای رضاپور
چیزی نگفت.تکان هم نمیخورد.نگران شدم...
-آقای رضاپور..حالتون خوبه؟
جواب نمیداد....بلند شدم برم محمد رو صدا کنم.نزدیک در بودم که گفت:
_خانم روشن.
برگشتم سمتش.هنوز سرش پایین بود. گفت:
_خوبم.نگران نباشید...
ادامه دارد...
🌷🌷🌷💓💓🌷🌷🌷
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی
#هرچی_توبخوای
🌷 قسمت ۳۹
گفت:
_خوبم.نگران نباشید.
بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.
-یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.
-انتظار داشتین چی بگم؟
-هرچیزی جز این....
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.
دو هفته وقت گرفتم،...
نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو جهادش کمکش کنم.من دو هفته وقت گرفتم تا به خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و پر پروازش باشم.
دو هفته گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا کمک خواستم.
دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،.. مامان اومد تو اتاقم.داشتم نماز میخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.
جونم دراومد تا تونستم بگم...
مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.
بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم...
ادامه دارد...
🌷🌷🌷💓💓🌷🌷🌷
مِـصـْღبـٰاحـُ الـْـهُــღدےٰٰ❣🇵🇸
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی #هرچی_توبخوای 🌷 قسمت ۳۹ گفت:
💫★彡 دو پارت جذاب تقدیم نگاهتون 彡★
#خاطرات_شهدا
فوتبالش خیلی خوب بود ⚽️
داشتیم مسابقه میدادیم که تیمِ مهدی، یک گُل عقب افتاد..
یه فرصت عالی جور شد، توپ روپای مهدی افتاد و راحت میتونست گل کنه تا بازی مساوی بشه، اما یهو مادرش صداش زد و گفت: مهدی برو نون بگیر 🍞
مهدی هم توپ رو ول کرد و رفت نونوایی!
#شهید_مهدی_زین_الدین