12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتخاب کن....
#پیشنهاد_تماشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
بهفاصلهیبینمانبگوکوتاهبیاید !
آقايِامامرضا🚶🏼♂:)
-
مِـصـْღبـٰاحـُ الـْـهُــღدےٰٰ❣🇵🇸
حضرتِعشق♥️. . .
-
مهمنیستشبکههایخارجی
چیمیگن .
مهماینههرچقدمبهتحرفبزنن
نگهدارتخُـداست
ماپشتمونبهخداگرمه💚:))))))
-
◗فقط 2 روز تا
روز ریحـــانهیخلقت…💕✨
⊹
⊹
▫️#روز_دختر
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وشهادتنامگرفت،
وقتۍخداڪسۍراکشت؛
ازشدتِ؏ـشق♥️!
#شهادت 🍃
#تلنگری از حاج قاسم به دخترانش
یادواره شهدایی غرب تهران برگزار شده بود
.....به سختی خودمو رسوندم جلوی مجلس تا #حاج_قاسم که سخنران مراسم بود رو ببینم.....رفتم جلو،همینجوری که از شدت دوندگی قلبم تند تند میزد رسیدم به حاجی...سلام کردم....با مهربانی پدرانه در جواب گفتن سلام #دخترم.....بهشون گفتم حاج آقا نمیشه ما #دخترها هم بیایم #مدافع_حرم حضرت زینب(س) بشیم.....حاجی سرشون بالا گرفتن و لبخندی زدند و گفتند دخترم شماها در همین #تهران بمانید و #مدافع_حریم و #حجاب #حضرت_زینب باشید....
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
#تلنگرانه
زندگی نامه شهید🌷شهید محمدعلی رجایی🌷
تولد و خانوادهویرایش
محمدعلی رجایی ٢۵ خرداد ۱۳۱۲ در قزوین متولد شد. پدرش عبدالصمد نام داشت و پیشهور بود و در بازار قزوین به کسب خرازی اشتغال داشت. ۴ سال بعد از تولدش پدرش درگذشت و برادرش که ۱۰ سال بزرگتر از او بود بیرون از خانه کار میکرد و مادرش پنبه پاک میکرد و فندق و گردو و بادام میشکست تا هزینههای زندگی را تأمین کند.
مهاجرت به تهرانویرایش
۱۳ ساله بود که کلاس ششم ابتدایی را تمام کرد و راهی تهران شد. برادرش از مدتی پیش به تهران نقل مکان کرده بود. ابتدا در بازار آهن فروشان مشغول به کار شد و به علت سنگینی کار چندی بعد به دستفروشی روی آورد. محمدعلی بعد از دستفروشی دوباره به بازار تهران برگشت و در چند حجره به شاگردی پرداخت.
نیروی هواییویرایش
در سال ۱۳۳۰ نیروی هوایی شاهنشاهی ایران جوانانی را که مدرک ششم ابتدایی داشتند با درجه گروهبانی استخدام میکرد. رجایی داوطلب خدمت در این نیرو شد. سه ماه از دوره آموزشی گروهبانی را گذرانده بود که گروه فدائیان اسلام را شناخت و در جلسات این گروه شرکت کرد او در کلاسهای شبانهای که وابسته به «مرکز تعلیمات جامعه اسلامی» با مدیریت عباس لطفیان سرگزی بود شرکت میکرد.
آموزگاریویرایش
رجایی پس از طی دوره آموزشی و دریافت درجه گروهبانی در کنار کار به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۳۲ دیپلم گرفت. او چون در شهریور ماه دیپلم گرفته بود نمیتوانست در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کند. پس راهی بیجار شد و در دبیرستانی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد. با تمام شدن سال تحصیلی، به تهران بازگشت و در دانشسرای عالی تربیت معلم به تحصیل پرداخت و سپس به دانشسرای عالی رفت. پس از ۲ سال، مدرک کارشناسی ریاضی گرفت و به استخدام آموزش و پرورش درآمد. ابتدا به ملایر رفت اما با رئیس آموزش و پرورش اختلاف پیدا کرد و بعد به خوانسار رفت و مشغول تدریس شد و یک سال را با موفقیت گذراند. سال تحصیلی که به پایان رسید رجایی به تهران برگشت و در دوره کارشناسی ارشد در رشته آمار مشغول به تحصیل شد و همزمان در مدرسه کمال تدریس کرد.
ازدواج
در سال ۱۳۴۱ با عاتقه صدیقی، دختر یکی از بستگانش ازدواج کرد.
نهضت آزادی ایران
رجایی بعد از انتخاب به ریاست جمهوری طی سخنانی به سوابق سیاسی خود اشاره کرده و میگوید: «[در سال ۱۳۴۰] مهدی بازرگان در ماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران را اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم. سپس کمکم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم.»
مجاهدین خلقویرایش
او دربارهٔ ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران نیز میگوید: «با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم آشنا شده بودم. در سال ۱۳۴۷ یک بار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد، ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعاً تعهد کرده بودم که تماس را به هیچکس نگویم.»
زندانویرایش
اردیبهشت ماه ۱۳۴۲ توسط ساواک بازداشت و پس از ۵۰ روز آزاد شد. در سال ۱۳۵۳ به دلیل ارتباط نزدیک با سازمان مجاهدین برای بار دوم بازداشت و به زندان منتقل شد. به گفته خودش هفتهها تحت شکنجه قرار گرفت. سرانجام در روز عید غدیر خم در آبان ۱۳۵۷ پس از چهارسال از زندان آزاد شد. رجایی بلافاصله با تأسیس انجمن اسلامی معلمان به مبارزه علیه دودمان پهلوی پرداخت. عضو «کمیته استقبال» شد و در کنار دیگر انقلابیون مهیای ورود خمینی شد.
همسر رجاییویرایش
همسر رجایی (عاتقه صدیقی) نیز در فعالیتها سیاسی او همراه بود و برنامهریزی و زمانبندی این اقدامات با او بود.
لطفالله میثمیویرایش
لطفالله میثمی از دوستان رجایی در جایی گفتهاست: «آقای رجایی در دوران نخستوزیری به منزل ما میآمد. [...] در اولین سخنرانی ریاست جمهوری نیز به نام من اشاره کرد و گفت این آقای میثمی که چشمهایش را در مبارزه از دست دادهاست دوست ماست و من به همراه او و مهندس توسلی با هم جلسات بحث و تحلیل داشتیم اما آن زمان روزنامهها این سخنان رجایی را منعکس نکردند. بعدها هم صداوسیما این سخنرانی را پخش نکرد.»
به گفته میثمی: "رجایی یک بار که به منزل ما میآمد ماشین را چند خیابان قبلتر در آبشار پارک میکند و به گونهای به منزل ما میآید تا مبادا محافظین خودش، او را ببینند. البته محافظین او را به طرز جالبی تعقیب کرده بودند و به منزل ما آمده و پلاک را هم یادداشت کرده بودند. آن موقع که رجایی میآمد ما تعدادی از بچهها را مأمور حفاظت از او میکردیم که در کوچه و بر روی بام نگهبانی میدادند.
ورود به مجلس