eitaa logo
مِـصـْღبـٰاحـُ الـْـهُــღدےٰٰ❣🇵🇸
301 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
25 فایل
﷽ ~بِسمِ‌رَبِ‌الشُهدآ♥️••• تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷❣️ هَـدَفِمونـ : رُوشــنـگَــری😊 کپی حلال❣️ آیدی خادمان: @Gangal_e_afra @khademehossein
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌹✨ فعالیتـ امروز موڼـ رو هم ✨ نذر ظهور آقا صاحبـ الزماڼـ عج🤲🏼میکنیمـ اڼ شاءالله مورد پسند آقا قرار گرفتهـ باشهـ❤️ خادمین عزیز اجرتون با امام زمان‌عج💐 نمی‌گم شبٺون شهدایے ڪه‌خیریسٺ به‌ڪوتاهی‌شب💫 می‌گویم ڪه‌خیریست به‌بلندے سرنوشت:) ↫♡خواب‌ڪربلا‌نصیبتون🌺 ~🦋~ @mesbaholhodaANSAROLHOSEIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🌱 ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞
‌ ‌آلوده‌ترازمن‌نبود‌بردَرت‌ولی .. ‌آقا‌تری‌ازاینکہ‌برانی‌مرا‌حسین🖤! :)
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سفر های کربلا ... کربلایی ‌ ♡ ‌ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ‌‌ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳ
بر‌مـٰا‌برسـانید دوایـےلطفـاً! از‌غصـ‌ه‌مریضیـم‌ شفـٰایی‌لطفـاً! در‌نسخـ‌ه‌؎ما‌جـٰا؎دوا‌بنویسید یڪ‌چـٰا‌؎غلیظ‌ڪربلـٰایـےلطفـٰا☕️!
اینکه چیزی نیست، شاهین نجفی دوساعت راجع به اثبات عدم وجود خدا صحبت کرد تهش گفت خداحافظ!
💠 هزاران سال است که از عاشورا می‌گذرد و تو از خود می‌پرسی پس این همه شور و اشتیاق و این همه شتاب در این راهیان شیدایی کربلا چیست..؟ آن شراب طهورا که شنیده‌ای ساقی اش حسین است و کربلا میخانه ماست ...
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان 😭 حسین جانم🖤 قطعه ؛ [ صلی الله علیک یا اباعبدالله ]
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۲۷ دلم پر بود... چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش که زیاد می شد، تعداد قرص هارا کم و زیاد می کرد. بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها می کرد و بدنش به ها جواب نمی داد. از خانه رفتم بیرون. دوست نداشتم به بروم خانه آقاجون. می دانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم، می شوم. رفتم خانه عمه، در را که باز کرد، اخم‌هایش را فوری توی هم کرد. _"شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می آیید؟ منظورش را نفهمیدم... پشت سرش رفتم تو صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و محمد حسن یکی شد. _"ایوب و بچه ها آژانس گرفتند، آمدند اینجا بالای پله را نگاه کردم.. ایوب ایستاده بود. + توی خانه عمه من چه کار می کنی؟ با قیافه حق به جانب گفت: _ "اولا عمه ی تو نیست و ...ثانیا تو اینجا چه کار می کنی؟ تو که رفته بودی قهر؟ دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کاری می کرد که یا اینکه با ای پیش قدم آشتی میشد. به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید. حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان میکرد. گاهی هم طاقت نمی آورد و زودتر از موعد هدیه م را می داد. اگر از هم دور بودیم، می دانستم باید منتظر بسته ی پستی از طرف ایوب باشم. ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر ابراز علاقه می کرد. قند توی دلم آب، می شد وقتی می خواندم: " ، تو عشق منی و این عشق، و پاک است. من فکر میکنم ما یک وجودیم در دو قالب، ان شاالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم" ادامه دارد...