eitaa logo
مجموعه فرهنگی مشکات الحسین (ع)
477 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
26 فایل
ˇ﷽ براے رسیدن بہ عرفان ڪامل دو راه بیشتر وجود ندارد یا در حرم ابا‌عبدللّه‌ یا در مجلس ابا‌عبدللّه‌♥️ 🔸اهداف مجموعه فرهنگی مشڪات‌الحسین (ع) ¹ سبڪ زندگے اسلامے ² تربیت جوان مومن انقلابـے 🇮🇷 محفل اهل بیتی ها:سه شنبه شبها 🔸پل ارتباطے :@meshkatolhosain
مشاهده در ایتا
دانلود
مشغول شدن به دیگران و گذشته، تو را نابود میکند..🌿
کـاش‌یـادمـان‌باشـد‌كـه‌خـدامیبینـد فرشتـگان‌مینـویسنـد‌امـام‌زمـان‌مـیگریـد..
گناه،ممکن‌ است‌ توفیقِ‌ عملی‌ را از ما بگیرد که‌ عمری‌ برایِ‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ دست‌ و پازدیم..!
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو را قَسَم به چادرِ خاکیِ مادرت برگرد مهدی جان🥺💔
گمراه نشود آنکه تپش های دلش حُبّ علی ست...🌱 یا امیرالمؤمنین
ابد در پیش داریم ، امروز توبه نکنی فردایی هم نخواهد در کار بود.
" جـوونی‌کنـیدمنتهـا‌خـراب‌نکنـید "
استاد‌پناهیان✨🌸 قرآن کتاب هدایت است می‌بَرد، می‌بُرد! تا خدا انسان را می‌بَرد از دنیا انسان را می‌بُرد. همۀ مشکلات‌تان را با قرآن حل بکنید. ولی متأسفانه خود ایمانِ به کتاب هم یک مرحله‌ای از ایمان است دیگر. ما مطّلع هستیم، آگاه هستیم از کتاب، مؤمنین به قدرت کتاب، به نور کتاب، به حُرمت کتاب، اینها ایمان می‌خواهد. همۀ مشکلات‌تان را با قرآن حل بکنید، قرآن یک فرصت بی‌نظیر است در عالم هستی.🕊✨
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راوی می گفت: این رودخونه رزمنده هایی رو با خودش برد پس اینجا علقمه نیست دستاتون رو به آب بزنید و فاتحه بخوانید اینجا تنها گلزار شهدای آبی دنیاست...
میگفت که: وقتی به کسی خوبی میکنی، برای بهش خوبی کن. برای دلشو شاد کن . تا اگه یه روزی در حقت بدی کرد ، یه روزی یادش رفت، یه روزی جبرانش نکرد دیگه فکرت ناراحت نشه ، دیگه نخوری...
🌿🌺﷽🌿🌺 💚ازعزرائیل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. 🌻‍"خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، اورا در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم. 🌻‍"گریه ام" زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم. 🌻‍"ترسم" زمانی بودکه خداوندبه من امرکرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد. و زمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خدا وندفرمود: 🌺🍃میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود..