#تلنگرانه🌿
اگر می خواهی
#آرامش داشته باشی
#گناه نکن🤔
#گناه
#آرامش #دنیایت را
می گیرد
و #آخرتت را
#نابود😱
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
✍#فدایی_مولا
❣https://eitaa.com/meysami2❣
کانال طرح امین دبیرستان شهید میثمی
#شبهات_حجاب
چرا حجاب اجباری؟🤔
✅ اساساً «#حجاب» واژهای دینی با بار معنایی مشخص است. حداقل حجاب شرعی اسلام یعنی پوشاندن کامل بدن به جز وجه(صورت) و کفین(کف دو دست) با چند شرط
-١ حجم بدن مشخص نباشد.(لباس بدن نما نباشد)
۲- دست و صورت زینت نداشته باشد.
۳- لباس شهرت و تبرّج نباشد.
#حجاب_اسلامی مفهومی است از جنس باور و اعتقاد که نمیتواند اجباری باشد؛ چون نمیتوان کسی را وادار کرد که به چیزی اعتقاد داشته باشد.
اما میتوان با مدیریت در حوزه رفتار اجتماعی جلوی آسیب زدن به دیگران را گرفت و کارکرد قوانین عفاف و #حجاب نیز همین است.
پس قوانین عفاف و،حجاب در مورد اعتقاد به #حجاب نیست بلکه در مورد رعایت #حجاب ..است .
#حجاب نه به دلیل رابطه انسان با خدا بلکه از آن جهت که رابطه انسان با جامعه است قابل قانون گذاری است؛
همان طور که برای حفظ اخلاق در جامعه اسلامی برای هر چیز دیگری که عفت عمومی را جریحه دار کند قانون می گذارند؛ حتی اگر به خودی خود حلال باشد.
مثلاً پوشش زن و شوهر دور از انظار دیگران
در ملأ عام پوشیدن برخی لباسهای بدن نما برای مردان در حالی که از نظر شرعى حدّ پوشش مرد خیلی کمتر از آن است عبارت حجاب اجباری، عبارتی غلط است که دشمنان ما آن را جعل کرده:اند چون در جامعه کنونی ،ایران رعایت حدّ شرعی حجاب اسلامی اجباری نیست؛ یعنی قوانینی که برای پوشش در مکانهای مختلف تعیین شده ،است نشان میدهد که همه جا رعایت حد شرعی حجاب اسلامی مورد نظر نیست.
مثلاً بیرون بودن مو در خیابان آرایش کردن و... جرم محسوب نمیشود در واقع اینها اسم قوانین و ضوابط پوشش اجتماعی را که باید حافظ عفت عمومی باشد، حجاب اجباری گذاشته اند؛ در حالی که واژه اجبار را اگر جلوی هر کلمه دیگری بگذاریم بار منفی خواهد داشت؛ حتی ضروری ترین نیازهای انسانی مثلاً غذای اجباری خواب اجباری .....
امروزه میتوان گفت در فضای فرهنگی ،جامعه بیشتر از آنکه شاهد رعایت حجاب قانونی ،باشیم به نوعی شاهد بی حجابی اجباری هستیم؛
به این معنی که ذهنیت ایجاد شده در جامعه که ناشی از فشار روانی رسانه ها و تبلیغات گسترده علیه #حجاب است افراد را وادار به بی حجابی و رفتارهای غیر عفیفانه میکند.
#حجاب_احترام_به_خود_است.
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
✍#فدایی_مولا
@meysami2
کانال طرح امین دبیرستان شهید میثمی
⭕️دارالقرآن علی ابن موسی الرضا علیه السلام ناحیه ۴(پردیسان)
از بین دانش آموزان مستعد و علاقمند به همخوانی قرآن کریم و تواشیح دعوت به عمل می آورد .
🍀شرایط :
۱.داشتن فرصت هفته ای یک جلسه پنجشنبه ها
۲.گذراندن تجوید حداقل سطح یک
۳. داشتن صوت و لحن مناسب
۴.داشتن نظم و روحیه همکاری و تعامل با اعضای گروه
۵. آمادگی شرکت در مسابقات خارج از استان
💥مزایا :
۱.بهره مندی از اساتید مجرب
۲.شرکت و اعزام به مسابقات تواشیح و همخوانی دانش آموزی
۳.معرفی و اجرا در محافل قرآنی
ارتباط ازطریق ارسال پیام به آیدی
@Yazahra_mq
#فراخوان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@quran_d 👈: ایتا @ImamReza_N4Qom 👈 : شاد
#مولایمن
🍂حلّال تمام مشکلاتی ای عشق
تنها تو بهانه حیاتی ای عشق...
🍂برگرد که روزمرگی ما را کُشت
الحق که سفینه النجاتی ای عشق...
#سلام_امام_زمانم ❤️
طرح امین دبیرستان شهید میثمی۲
☀️ #دختران_آفتاب ☀️ 🔸قسمت٦٩ - همين كه خودت ميگي كه زنها را هل ميدادي و ميرفتي جلو! همين كه زائر
⚘﷽⚘
#به_وقت_رمان
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٧٠
- ميبخشين كه ما چغندر پوست نمي كنديم، حرف ميزديم، گل لگد نمي كرديم!
از خجالت سرخ شدم. احساس كردم دست و پايم را گم كرده ام.
- ببخشين حواسم پرت شد.
- چشمم رو شن! اين ديگه عكس كيه؟!
منتظر جواب من نشد و عكس را از دستم قاپ زد.
- بَه بَه مبارك باشه! به سلامتي انشا الله! پس يه شيريني هم افتاديم همين چند وقته.
صورتم داغ شد. خواستم تو ضيح بدهم كه جلوي اشتباهش گرفته شود:
- برادر فا طمه است، علي!
- اَ! چه بهتر! پس يه شام و شيريني افتاديم! ولي خودمونيم ها، اين فاطمه هم عجب ناقلاييه! توي همين دو- سه روزه برادرش رو قالب كرد. وبعد نگاهي به سر تا پاي من كرد، نگاه ديگه اي هم به عكس:
- نه! شايد هم مريم رو قالب كرده باشه. وخنديد.
- اون شهيد شده!
ضربه كاري بود، خنده عاطفه در دهانش خشكيد. سميه اه بلندي از ته دل كشيد. عاطفه نمي خواست باور كند. هنوز دودل بود:
- داري شوخي ميكني!
و من اصلا حال و حوصله شوخي را نداشتم؛ بخصوص امروز. هيچ آدم عاقلي در مورد چنين چيزهايي شوخي نمي كنه. عاطفه زير لب با خودش زمزمه كرد:
- پس چرا هيچ وقت چيزي از اين موضوع به ما نگفت.
عاطفه يكهو جدي شد:
- دو سال با هم دوست بوديم، ولي اينو نمي دونستيم. يعني هميشه طوري از اون حرف ميزد كه آدم احساس نمي كرد برادرش رو از دست داده. انگار همين حالا حي و حاضر كنارش بود.
سميه نفس عميقي كشيد. همين طور كه سرش پايين بود و راه ميرفت، گفت:
- خب شايد به خاطر اين باشه كه فاطمه هيچ وقت هم برادرش رو از دست نداد. يعني همين طور كه تو ميگي انگار علي هميشه كنارشه. نمي دونم چه طوري، ولي خب بوده ديگه! چنان زنده كه بعضي وقتها باهاش مشورت ميكنه.
عاطفه در حالي كه هنوز حيرت زده به نظر ميرسيد، پرسيد:
- پس تو ميدونستي؟ چرا ما خبر نداشتيم؟
- چون من از قبل اين كه علي شهيد بشه با فاطمه دوست بودم و اون موقع در جريان اين قضيه قرار گرفتم. ميدوني كه اشنايي ما از قبل دانشگاهه. ولي اون خودش دوست نداشت از اين قضيه براي كسي حرفي بزنه. حالا هم نمي دونم چي شده كه براي مريم از اين قضيه حرف زده.
عاطفه با شيطنت خاصي گفت:
- اين طور كه معلومه مريم خانم ره صد ساله رو يك شبه رفتن. توي همين دو-سه روز خيلي قاپ فاطمه را دزديده. ديگه حالا از مقربانن! البته يكي-دو باري هم براي من چيزهايي رو گفت. ولي من از دوستهاي قديمي اش هستم. خيلي از چيزها و مسائلش رو خودم ديدم. ديدم كه شهادت علي بيشتر از همه روي فاطمه تاثير گذاشت. چه طوري بگم، نه اين كه فاطمه را عوض كنه، ولي اونو وارد فضاي ديگهاي كرد. پرشش داد. چه روزهايي بود، يادش به خير! تا برسيم حسينيه، سميه از خاطراتش ميگفت. از ارتباط خودش و فاطمه، از روحيات فاطمه.
وقتي رسيديم حسينيه، سميه ديگر چيزي نگفت. بچهها نهارشان را خورده بودند. عاطفه از در كه رفت داخل، دوباره همان عاطفه هميشگي شد. شلوغ و پرسر و صدا. بچهها نهارشان را خورده بودند، اما سفره را هنوز جمع نكرده بودند. سميه ميگفت كه بچهها منتظر بوده اند تا ما هم بياييم و نهارمان را سر سفره بخوريم. ولي عاطفه عقيده داشت كه متوجه شد فاطمه با ما نيامده است، راحله بود. يك دسته از ظرفهاي توي سفره را برداشته بود و قصد داشت از سالن بيرون برود. وسط راه انگار چيز جديدي يادش افتاد. ايستاد وبرگشت طرف ما، با نگاه مشكوكي ما را برانداز كرد و پرسيد:
- پس فاطمه كو؟
- اولا كه يكي را بردن جهنم، گفت پيف! پيف! اين جا بو ميآد ثانيا، فاطمه خانم فهميدن كه امروز شهرداري نوبت اتاق ماست، يكهو درجه معنويتاش رفت بالا، در حرم موندن تا براي شما دعا كنن كه ظرف شستن رو ياد بگيرين تا ليوان و استكان رو نشكنين.
راحله لبش را گزيد و رفت. معلوم بود به زحمت خودش را كنترل ميكند. بيچاره چه زجري ميكشيد از صحبت كردن با عاطفه. وقتي برگشت فقط پرسيد: تا ساعت ۵ بر ميگرده يا نه؟ معلوم نبود طرف خطابش كيست؟ مسلما با عاطفه نبود. من برايش توضيح دادم فاطمه در حرم مانده تا به جاي برادرش زيارت كندوتا ساعت ۵حتما بر ميگردد. عاطفه هم با لحني كه نشان بدهد خيلي از راحله دلخور است، غرغركرد:
- ببين راحله خانم، ممكنه فاطمه از زير كار در بره، ولي مطمئن باش از زير جواب دادن به سوال كسي در نمي ره. اون هم سوالهاي بي پايه اي مثل...
و عمدا جمله اش را ناقص گذاشت تا بيشتر لج راحله را در بياورد.*
#ادامــــــه_دارد....
🌸 #شــادی.روح.شهـــدا.صلـــوات🌸
#شهیدانه🥀
🍀شهیدان مان چنین پیام می دهند
که باید سیاهی شب را با سرخی خون شکافت
و معنای حیات را در طلوع فجر چنین نوشت:
می سوزیم تا با کفر نسازیم و کشته می شویم تا چراغ توحید را خاموش نکنند.
🥀شهيد محمد رضا خازن
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
✍#فدایی_مولا
@meysami2
کانال طرح امین دبیرستان شهید میثمی