🔴همه از خاکی بودن یحیی سریع نوشته اند؛ نکته مهمتر اما اعتماد سران یمن به مردمشان است. واقعا طبیعی نیست یک فرمانده مشهور و تعیین کننده که بسیاری در اردوگاه دشمن برای خونش تشنه اند، اینگونه و بدون هیچ دغدغه ای میان مردم تردد نماید. این عکس به تنهایی مانور قدرت و امنیت داخلی یمن است.
✍ عبدالرحیم انصاری
🔴 توهین فرد شاغل در شرق به ساحت شهدا
🔷من به شما میگم چی تو جعبههاست خانم قلم به مزد شرق!
تو اون جعبهها شرف میارن، غیرت میارن، مرد میارن؛ مرد
چیزی که شماها تا سالهای نوری دور و برتون حسرت داشتنش رو دارید...
مردان شما اسلحه روی زنشون کشیدن و توی حموم کشتنش؛ "نجفی"
یا مثل "کیوان بنفشه" به بیش از ۲۵۰ نفر از شماها تجاوز کردن
یا مثل بازیگرای مردتون به زنها تجاوز کردن و جنبش "میتو" راه انداختید
حق داری نفهمی توی اون جعبهها چی میارن!
حق داری نفهمی مرد و مردونگی رو
اطراف شما پر از نرینگی و دریدگیه شما رو چه به فهم مرد و مردونگی
وسط معرکه نبرد با داعش،از عراق زنگ زد و گفت: شنیدم تهران برف اومده..
گفت: برو فلان پادگان سپاه،
آهوها از کوه میان پایین بخاطر غذا..
براشون علوفه و آب تهیه کن،
حیوونا بیآب و غذا نمونن..
به شوخی گفتم : حاجی! وسط جنگ با داعش
به آهوها چیکار داری!؟
گفت: من به دعای آهوها نیاز دارم..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.
رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
امشب
ارثیهی مادر تقسیم میشه
یکی معجرِ سوخته به ارث میبره
یکی موی سوخته
و
دیگری سینهی سنگین😭