eitaa logo
راه شهیدان ادامه دارد
3 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴همه از خاکی بودن یحیی سریع نوشته اند؛ نکته مهمتر اما اعتماد سران یمن به مردمشان است. واقعا طبیعی نیست یک فرمانده مشهور و تعیین کننده که بسیاری در اردوگاه دشمن برای خونش تشنه اند، اینگونه و بدون هیچ دغدغه ای میان مردم تردد نماید. این عکس به تنهایی مانور قدرت و امنیت داخلی یمن است. ✍ عبدالرحیم انصاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر جا مرزی حفظ شد، شهدا بودند و هر جا خط‌شکنی صورت گرفت نیز باز شهدا بودند؛ بنابراین باید نام و رسم و فرهنگ شهدا را بیش از پیش در سراسر جامعه تقویت کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 توهین فرد شاغل در شرق به ساحت شهدا 🔷من به شما میگم چی تو جعبه‌هاست خانم قلم به مزد شرق! تو اون جعبه‌ها شرف میارن، غیرت میارن، مرد میارن؛ مرد چیزی که شماها تا سالهای نوری دور و برتون حسرت داشتنش رو دارید... مردان شما اسلحه روی زنشون کشیدن و توی حموم کشتنش؛ "نجفی" یا مثل "کیوان بنفشه" به بیش از ۲۵۰ نفر از شماها تجاوز کردن یا مثل بازیگرای مردتون به زن‌ها تجاوز کردن و جنبش "می‌تو" راه انداختید حق داری نفهمی توی اون جعبه‌ها چی میارن! حق داری نفهمی مرد و مردونگی رو اطراف شما پر از نرینگی و دریدگیه شما رو چه به فهم مرد و مردونگی
وسط معرکه نبرد با داعش،از عراق زنگ زد و گفت: شنیدم تهران برف اومده.. گفت: برو فلان پادگان سپاه، آهوها از کوه میان پایین بخاطر غذا.. براشون علوفه و آب تهیه کن، حیوونا بی‌آب و غذا نمونن.. به شوخی گفتم : حاجی! وسط جنگ با داعش به آهوها چیکار داری!؟ گفت: من به دعای آهوها نیاز دارم.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‍ یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین. فکر می‌کردم عبدالحسین هم می‌خوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم. پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خسته‌تر باشد. احتمالش را هم نمی‌دادم حالی برای خواند داشته باشد. خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را می‌کردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا می‌شود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و می‌رفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم. پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که. رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد. اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظه‌ای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب ارثیه‌ی مادر تقسیم میشه یکی معجرِ سوخته به ارث میبره یکی موی سوخته و دیگری سینه‌ی سنگین😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظاتی قبل ، آخرین وداع با شهیدان گمنام ، معراج الشهداء 🥀🕊🥀