11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ /حتما ببینید
😳 پرستاری که ٣۵ سال بدون حقوق کار کرده و خیال بازنشستگی ندارد.
در شب میلاد حضرت زینب کبری علیهاالسلام، توسط رئیس اداره تبلیغات اسلامی رفسنجان تجلیل شد از:
❗️دختری ١٨ساله که همسرش را روی تخت بیمارستان انتخاب میکند.
✍ نویسندهای که سالهاست در زندان، آرزوی آزادی به سر دارد.
#اداره_تبلیغات_اسلامی_رفسنجان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در سالروز شهادت فرمانده محبوب شجاع، مخلص و ولایتمدار لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب سردار مهدی زینالدین امروز مهمان این شهید والا مقام هستیم.
روزمان را با یاد و نام شهدا آغاز میکنیم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
به مناسبت 27 آبان سال 1363
شهید مهدی زینالدین (2)
فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)
سردار علی حاجیزاده که از عملیات فتح خرمشهر در کنار شهید زینالدین بود:
اینجا برای اولین بار شهید زینالدین را دیدید؟
بله! قبل از این ایشان را ندیده بودم. به آقا مهدی گفتم: آقای زینالدین ما گلوله و آرپیچی میخواهیم. تانکهای عراقی به سمت ما در حال حرکتند. سوار بر ترک موتور آقا مهدی شدم. چند کیلومتری که رفتیم.
دیدم شهید حسن باقری، حاج همت و حاج احمد متوسلیان سه نفری داخل یک سنگر کوچک نشسته بودند. آقا مهدی گفت: بچههای احمد بابایی را پیدا کردم. شهید باقری یک نگاهی به ما کرد و به صورت خود زد و گفت: خیلی سختی کشیدید تا به اینجا رسیدید.
آفرین! حالا چی میخواهید؟ من گفتم مهمات نداریم. دو مرتبه من با آقا مهدی با موتور در هر بار 20 تا گلوله آرپیچی برای بچهها بردیم.
دو مرتبه دیگر هم برادر جانبازمان آقای رضا اشعری همراه با آقا مهدی رفت. رساندن مهمات آن هم با موتور با وضعیت جادههای جنگی کار بسیار سختی بود. از همینجا به بعد ما ارتباطمان با آقا مهدی شکل گرفت.
بعد از آزادی خرمشهر من به واحد اطلاعات رفتم. مسئول اطلاعات شهید حسین همدانی بود. ما سه نفر بودیم که از گردان مالک برای واحد اطلاعا ت انتخاب شدیم. گردان مالک جزء تیپ 27 محمد رسولالله بود. اعضای گردان مالک از بچههای قم بودند.
فرمانده گردان احمد بابایی از ارتشیهای سابق و اصالتاً قزوینی بود. شب اولی که ما به اطلاعات رفتیم برای شناسایی هفت کیلومتر پیادهروی کردیم.
در فضیلت ریا نکتهای را هم بگویم! وقتی که برگشتیم حاج حسین همدانی به ما گفت:« من افرادی را که میخواستم پیدا کردم.»
وقتی که بچههای قم فهمیدند ما سه نفر به اطلاعات تیپ رفتیم. سراغ ما آمدند و به ما گفتند: چرا رفتید؟ ما اینجا دور هم بودیم و صفایی داشتیم.
این حرف همشهریهایمان روی ما تأثیر گذاشت و بدون اینکه به حاج حسین همدانی بگوییم اطلاعات را رها کردیم و مجددا به گردان مالک برگشتیم.
🥀ای شهیـد...
میدانم از اینجا
که من نشسته ام
تا آنجا که تو ایستادهای
فاصله بسیار است
امّا کافیست
تو فقط دستم را بگیری
دیگر فاصلهای نمی ماند
🌘🍁عاقبتتونشهدایی🍁🌘
┄┅══✼*﷽ *✼══┅┄
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ اَلْأَقْمَارِ اَلسَّاطِعَةِ...
سلام بر تو و بر روزی که شب تیره چشم های ما به ماه روی تو روشن می گردد؛ یا صاحب الزمان
سلام حضرت باران!
خشکسالیِ ندیدنت بیداد میکند در کویر ترکخوردهٔ دلم! پریشانم از این دوری و دلتنگی...
تشنه و خسته، وادی به وادی، در طلب آب میگردم و هربار دست خالی برمیگردم.
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِه