eitaa logo
محمدحسین شهبازی
6.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 طلبهٔ درس خارج 📝 دکترای الهیات (🎓 atu & isu 🎓) استاد حوزه 🕌 استاد دانشگاه ⚖️ مربی حفظ قرآن کریم 📔 ارسال سوالات، انتقادات و پیشنهادات: @yaaheidar . . . . . . . . . . . . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ ⏪ پشت کوه قاف 🔻 مش‌کاظم صدایش را ته گلو انداخته بود که آی بی انصاف بالاخره دستم بهت رسید. سه‌شبه که منتظرتم.. ساعتی از نیمه شب گذشته بود. اهالی یکی یکی جمع شدند. پیرمرد شصت ساله با قد یک مترو شصت و پنجی جوری دزد قرمساق را زمین زده بود که به نظر میرسید از استخوان‌های لگنش شکسته باشد. 🔻 مجرم با لباس خاکی و آستین دریده روی زمین نشسته و حال نزاری به خود گرفته بود. صدای ناله او و دادوبیداد مش‌کاظم را، اهالی بالای جاده هم شنیده بودند. کدخدا هم شنید. خود را به معرکه رساند و بالای سر دزد ایستاد. هرکس نسخه‌ای می‌پیچید. 🔻 یکی گفت جوان است رهایش کنیم. دیگری قصد داشت انتقام همه گوسفندهای دزدیده شده‌اش را از او بگیرد. آن یکی گفت باید حق را رعایت کنیم. تحویل قانونش میدهیم که آنها تصمیم بگیرند. عده‌ای که دزد را میشناختند صدا کردند ما از او طلب داریم. برود زندان دستمان به جایی بند نیست. 🔻 کدخدا چاره را در تاخیر دید و گفت: فعلا که نصف شب است و عقلمان خوب کار نمیکند. این مادرمرده هم جایی نمیتواند برود. تا فردا ظهر در انبار خانه من میماند بلکه به تصمیمی برسیم. و مردم متفرق شدند. تا فردا قبل ظهر تقریبا همه اهالی ماجرا را می‌دانستند و منتظر ماندند. در میان گفتوگو‌ها حرفی از رضایت‌نامه هم بود. عده‌ای دوره افتاده بودند که از مردم روستا برای آزادی زندانی امضا جمع کنند. معامله‌گر هایی که دزد برای آنها کار می‌کرد چاره را در جلب نظر اهالی دیدند. برای هر امضا صغری کبری می‌چیدند و توانستند تعدادی را راضی کنند. هرچند که بیشتر مردم روستا خبری از طومار آزادی نداشتند و برای آنها تکلیف دزد روشن بود. 🔻 بزرگان روستا در خانه کدخدا جمع شدند. حرفهایی ردوبدل شد که نتیجه همه‌شان اعمال قانون مجرم بود. اما نه تا وقتی که حرف از رضایت نامه اهالی روستا به میان آمد. عده‌ای مردد شدند. چرا که اگر مردم خودشان راضی به آزادی دزد هستند ما چه‌کاره‌ایم؟ کدخدا نیز از مدعیان رهایی دزد شد. از نظر او رضایت مردم مهم‌تر از تحویل او به قانون است. عده‌ای را خنده به میان آمد. چرا که تکلیف دزد روشن بود. 🔻 اما کدخدا از مدارا کردن با دزد بدبخت حرف میزد. می‌گفت: با زندانی شدن او حق طلبکارانش هم ضایع میشود. ما باید آنها را نیز در نظر بگیریم. یادمان نرود برای تصمیم گیری امور روستا، نیاز به مقبولیت همه اهالی داریم. رای کدخدا مقبول افتاد و دزد پس از آزادی، روستا را ترک کرد و بازنگشت. اما همچنان از گوسفندهای اهالی کم میشد. چرا که تکلیف دزد از ابتدا روشن بود. ✍ نویسنده: 🎬 رسانهٔ رسمی قرآنی و انقلابی 🎬 ─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─ 🆔 @resane_qurani 🆔 https://zil.ink/resane.qurani ─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─