eitaa logo
قرارگاه میقات
291 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
105 فایل
#میقات، پاتوق آخرالزمانیها... @rahgozaar https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 معرفی بازی برای کودکان 🍃آی بازی، بازی، بازی بپا یه وقت نبازی🤗 🌸 جنگل رضوان 🌸 💫 جنگل رضوان اولین بازی سه بعدی و جذاب در زمینه آموزش قرآن است که برای کودکان 5 تا 7 سال(قبل از دبستان) توسط سازمان فضای مجازی سراج ساخته شده است. در این بازی، کودک ابتدا شخصیت دختر و پسر را انتخاب می‌کند؛ سپس در هر مرحله گوینده یک کلمه قرآنی را معرفی می‌کند و کودک باید آن را تکرار کند؛ سپس بازی شروع می‌شود و کودک باید با دویدن، تنها کلماتی که در ابتدای مرحله دیده و شنیده را جمع‌آوری کند. 🌸 لینک بازی 👇👇👇 http://cafebazaar.ir/app/?id=com.sefpar.jr&ref=share @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای یوسف زهرا بیا @gonbadekabood
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ 🔸بردباری، پرده اي است پوشاننده، و عقل، شمشیری است بران،❗️ 🔺‌پس كمبودهای اخلاقی خود را با بردباری بپوشان، 🔺 و هوای نفس خود را با شمشیر عقل بكش. 📚نهج البلاغه حكمت 424 @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌟نبرد مجنون قسمت ۳۴🌟 "از مجنون تا رومادیه" *زیارت اماکن مقدسه،قسمت ۵* گروه دوم هم رفتند و برگشتن. بمدت یک هفتهٔ دیگر نام نویسی سلیقه ای توسط عراقیا انجام گرفت تا روز شنبه ای دیگر فرا رسید، معلوم بود یکشنبه ها را نوبت زیارت اسرای کمپ۱۳رومادیه اختصاص داده اند و بقیه ایام هفته از کمپهای دیگری برای زیارت می برند. بهر حال شنبه ای دیگر شد و عراقیا اسامی ثبت شده را خواندن، خیلی دوست داشتیم اسم مان در لیست این گروه باشد، سرباز عراقی اسامی را به سبک عربی میخواند و هر کسی نامش خوانده میشد دستش را بلند میکرد و اعلام حاضری میکرد، همهٔ آنهایی که زیارت نرفته بودند مترصد خواندن اسمشان بودند، در این حین اسم بنده هم خوانده شد، بسیار خوشحال شدم که برای زیارت ائمه «ع» و ارباب بی کفن دعوت شده و به پابوسی شان پذیرفته شده ام. برای گروه۴۰۰ نفره سوم هم مثل دو گروه قبلی روز شنبه را مختص شستشوی البسه و استحمام قرار دادند، آنروز تنها روز اسارتم بود که در سرمای سوزان رومادیه با آب تقریبا" گرم استحمام میکردم، آنهم بخاطر موضوع زیارت بود که آب گرم حمام را فقط مختص زائرین گذاشته بودند. شب یکشنبه پس از غروب آفتاب طبق معمول تعداد۱۱ دستگاه اتوبوس وارد اردوگاه شد و پشت دیوار سیم خارداری اردوگاه پارک کردند تا صبح اول وقت آمادهٔ حرکت باشند، آنشب هم یکی از شبهای بیادماندنی اسارتمان بود که برای صبح شدن و عزیمت به کربلا و نجف لحظه شماری میکردیم. شب که خوابیدم بفکر آرزوی دیرینه خود و همرزمان شهیدم در خصوص زیارت مرقد آقا امام حسین «ع» افتادم، یادم به نوحهٔ مشهور حاج صادق آهنگران افتاده بود که میخواند: «بانوای کاروان، بار بندید همرهان، این قافله عزم کربُبلا دارد، چون کربلا دیدن، بس ماجرا دارد...» . واقعا" که کربلا دیدن چه ماجراهایی که نداشت! چه عزیزانی که آرزو داشتند روحشان در کالبد جسمشان به زیارت کربلا و نجف بروند ولی روح به جسمشان وفا نکرد و به آسمان پر کشید و جسم خاکیشان را در نیزارهای مجنون تنها گذاشت، گر چه با سرور و سالارشان آقا امام حسین«ع» محشور شدند. چه اتفاقات عجیبی که نیفتاد، چه بدرفتاریها و شکنجه ها و زجرهایی که نکشیدیم، اگر بعد از اینهمه بدبختی، زجر و عذاب زیارت نمیرفتیم، غم و غصه آنچه کشیده بودیم، بدرفتاریها و شکنجه های دشمن صد چندان روی دلمان سنگینی میکرد. بر این باور بودیم که زیارتمان پاداش شکنجه ها و سختیهایست که به عشق امام حسین«ع» و ائمه اطهار «ع» کشیده بودیم و اینک در همین دنیا به اجر و ثوابش رسیده بودیم، بی شک این پاداشی بود که ائمه اطهار و خداوند در قبال آنهمه زجرها و سختی ها نصیبمان کرده بودند. خلاصه آنشب خواب درستی نرفتیم از بس منتظر و مشتاق زیارت مولا و مقتدایمان بودیم. سحری که شد با اذان صبح که معمولا" بصورت چرخشی و هر روز توسط یک نفر و بصورت مخفیانه و دور از چشم و گوش دشمن گفته میشد بلند شدیم، نماز را به جماعت ولی مخفیانه خواندیم و سریع پوشیدیم. درحین خداحافظی و حلالیّت طلبیدن از هم اتاقی هایمان بودیم که درب باز شد و اسامی خوانده شد، بیرون رفتیم و درون محوطه خیلی سریع همان چند لقمه عدسی صبحانه هر روز را خوردیم، هوا خیلی سرد بود و تنها لباس گرم ما همان یونیفرم زرد رنگ لباس اسارتی بود که با دو مارک یا آرم P.W که مخفف واژه های انگلیسی Prisoner . War به معنای «اسیر جنگی یا زندانی جنگی» که یک مارک در اندازه کوچکتر در جلوی پیراهن و یک مارک بزرگ در پشت پیراهن دوخته شده بود. به همان روش و برنامه قبلی شان با عبور از دژبانی های اردوگاه سوار بر اتوبوسها شدیم، در هر اتوبوس ۵ سرباز مسلح در انتهای اتوبوس و ۲سرباز غیر مسلح در جلو سوار بودن و تعداد زیادی خودروی نظامی و پلیس عراق کاروان را همراهی میکردند، هنوز هوا روشن نشده بود که از شهر رومادیه عبور کردیم، رانندهٔ نظامی اتوبوس رادیوی اتوبوس را روشن کرد، داشت فرکانس رادیو عراق را جستجو میکرد، در این حین برای چند ثانیه ای ناخواسته توقفی روی فرکانس رادیو ایران داشت، در اون لحظه رادیو ایران داشت سرود ملی جمهوری اسلامی که آغازگر برنامه های صدا و سیما بود را پخش میکرد، همه با شنیدن صدای رادیو ایران نگاه مان به همدیگر رفت و یهوئی منقلب شدیم و اشکمان درآمد، بدجوری دلمان گرفت و هوای وطن کرد، آرزو داشتیم صدای رادیوی ایران را بشنویم ولی افسوس که دشمن از شنیدن صدای رادیو ایران هم محروم مان کرد، حتی برای شنیدن چند لحظه اش... 🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان 🔵 ادامه دارد ... @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکند مرگ به ما فرصت جبران ندهد ...
اگرچه ریشه در این دشت بسته‌ام، باید به جای خاک گرفتارِ آسمان باشم فاضل نظری @gonbadekabood
حاضریم با خدا معامله کنیم؟